گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
سوره طه






اشاره
73- یکصد و سی و پنج آیه مکیه است بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم.ِ -قرآن- 36
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 1 تا 8
اشاره
37 طه [ 1] ما أَنزَلنا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقی [ 2] إِلاّ تَذکِرَةً لِمَن یَخشی [ 3] تَنزِیلًا مِمَّن خَلَقَ الَأرضَ وَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
148 الرَّحمن عَلَی العَرش استَوي [ 5] لَه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ ما بَینَهُما وَ ما تَحتَ الثَّري - السَّماوات العُلی [ 4] -قرآن- 1
254- 6] وَ إِن تَجهَر بِالقَول فَإِنَّه یَعلَم السِّرَّ وَ أَخفی [ 7] اللّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَه الَأسماءُ الحُسنی [ 8] -قرآن- 1 ]
صفحه 381 از 485
ترجمه
اي طالب حق و هادي خلق نفرستادیم بر تو قرآن را براي آنکه در رنج افتی ولی فرستادیم آنرا براي پند دادن تو کسی را که میترسد
فرستادنی از جانب آنکه آفرید زمین و آسمانهاي بلند را خداوند بخشندهاي که بر عرش مستولی است مر او را است آنچه در
آسمانها است و آنچه در زمین است و آنچه در میان آن دو است و آنچه در زیر خاك نمناك است و اگر آشکار کنی گفتار را
پس همانا او میداند پوشیده و پوشیدهتر را خداوند نیست خدائی مگر او مر او را است نامهاي نیکو.
تفسیر
در اوّل سوره بقره شرحی راجع بفواتح السّور گذشت و اینجا از امام صادق علیه السّلام در معانی الاخبار نقل نموده که امّا طه پس
اسمی است از اسماء پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و معناي آن اي طالب حق و هادي بسوي او است و قمّی ره از صادقین علیهما
السلام نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی نماز میخواند بانگشتان پا تکیه میفرمود تا ورم کرد پس خداوند تعالی
نازل فرمود طه بلغت طی اي محمّد نفرستادیم تا آخر آیه و در کافی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که یکی از شبهائی که پیغمبر
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نزد عایشه بود عرض کرد یا رسول اللّه چرا خودت را بتعب میاندازي با آنکه خداوند گناهان گذشته و
آینده تو را بخشیده فرمود آیا نباشم بنده شکر گذاري و آنحضرت بر اطراف انگشتان پایش میایستاد پس اینکه آیه نازل شد و در
احتجاج [ صفحه 498 ] از امام کاظم علیه السّلام نقل نموده که آنحضرت ده سال بر اینکه امر مداومت داشت تا قدمهایش ورم کرد
و رویش زرد شد چون تمام شب را قیام میفرمود تا خداوند عتاب فرمود او را باین امر و فرمود طه ما أَنزَلنا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقی بل
لتسعد به فیض ره هم در تفسیر لتشقی بل لتسعد نقل فرموده و از اینجا بنظر میرسد که مراد شقاوت مقابل با سعادت است نه تعب و
رنج که گفتهاند در اینکه لفظ شایع است مگر آنکه مراد از تفسیر، بیان نکته عدول از لتتعب به لتشقی در کلام الهی باشد که
خواستهاند بفرمایند اینکه خداوند لتشقی فرموده با آنکه مراد لتتعب است براي اشاره بآنستکه مقصود از انزال سعادت آنحضرت
است نه مشقّت و تعب در هر حال مقصود از انزال قرآن نیست مگر آنکه تذکر دهد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کسانی را که
در دلشان ترس خداوند جا دارد و قبول نصیحت و اندرز مینمایند بمصالح و مفاسد امورشان شاید متذکر شوند و بسعادت دنیا و
آخرت برسند و نازل شده است قرآن نازل شدنی از جانب خداوند عالم قادري که خلق فرمود زمین و آسمانها را که هر یک علیا
هستند چون علی جمع علیا است بمعناي بلند و با رفعت و از اینجا مقام قرآن معلوم میشود که از جانب چنین خالق عظیم الشأنی و از
چنین مقام رفیعی نازل شده است و ظاهرا الرحمن خبر مبتداء محذوف باشد یعنی هو الرحمن و علی العرش استوي خبر بعد از خبر و
محتمل است الرّحمن مبتداء باشد و ما بعد آن خبر و استوي بمعناي استیلاء و احاطه و احتواء بر ملک است چنانچه در توحید از امام
صادق علیه السّلام نقل نموده و در سوره اعراف ذیل آیه إِن رَبَّکُم اللّه بیان مف ّ ص لی نافع در اینمقام ایراد گردید و تکرار نمیشود و
هیچ یک از موجودات عرشی و فرشی از ثري تا ثریّا بیرون از احاطه علم و قدرت و ملک و سلطنت خداوند نیست حتّی چیزهائی
که در زیر خاك نمناك و قعر زمین که بآب میرسد پنهان است از قبیل گنج و معدن و موجودات جاندار و بیجان همه در حیطه
تصرف و احاطه علمیّه الهیّه است در خصال از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که اینکه آیه را تلاوت کرد و فرمود هر چیزي
مستقرّ برثري است و ثري با قدرت است و قدرت هر چیزي را نگهداري میکند و از روایت قمّی ره از امام صادق علیه السّلام مستفاد
- 266 -قرآن- 1598 - میشود که زمین و همه موجودات بعد از آن که هر یک بر دیگري مستقرند برثري استقرار دارند -قرآن- 223
1623 [ صفحه 499 ] و آنجا علم علماء ختم میشود و مساوي است علم خداوند بگفتار بلند و آهسته و کردار آشکار و پنهان و
صفحه 382 از 485
میداند سرّ مکنون در نفس و آنچه را از خاطر بگذرد و فراموش گردد چنانچه در تفسیر سرّ و اخفی در معانی از امام صادق و در
مجمع از آنحضرت و امام باقر علیهما السلام نقل شده است پس لازم نیست خداوند را بلند خواند آهسته هم اگر بخوانند آنرا
میشنود و در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و در توحید از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که خداوند نود و نه اسم
دارد که هر کس آنها را احصاء نماید داخل بهشت میشود و همه اسماء خداوند خوب است چون دلالت بر صفات کمال و جمال و
جلال دارد و ظاهرا مراد از احصاء آنها اتّصاف بآن صفات است که البته موجب بهشت است و محتمل است مراد معرفت خداوند
بآن صفات باشد که مقدمه و موجب دخول در بهشت خواهد بود چنانچه در مجمع روایت نموده که کسیکه از روي اخلاص بگوید
لا اله الا اللّه داخل بهشت میشود چه رسد بآنکه معتقد بسائر صفات هم باشد و خداوند را ثنا نماید و حسنی چون مؤنث است صفت
جماعت میشود آورد لازم نیست بصیغه جمع باشد براي مطابقه با اسماء که مؤنث است ..
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 9 تا 16
اشاره
وَ هَل أَتاكَ حَدِیث مُوسی [ 9] إِذ رَأي ناراً فَقالَ لِأَهلِه امکُثُوا إِنِّی آنَست ناراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنها بِقَبَس أَو أَجِدُ عَلَی النّارِ هُديً [ 10 ] فَلَمّا
أَتاها نُودِيَ یا مُوسی [ 11 ] إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخلَع نَعلَیکَ إِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّس طُويً [ 12 ] وَ أَنَا اختَرتُکَ فَاستَمِع لِما یُوحی [ 13 ] -قرآن-
346-1 إِنَّنِی أَنَا اللّه لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعبُدنِی وَ أَقِم الصَّلاةَ لِذِکرِي [ 14 ] إِن السّاعَۀَ آتِیَۀٌ أَکادُ أُخفِیها لِتُجزي کُلُّ نَفس بِما تَسعی [ 15 ] فَلا
256- یَصُدَّنَّکَ عَنها مَن لا یُؤمِن بِها وَ اتَّبَعَ هَواه فَتَردي [ 16 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آیا رسید بتو خبر موسی چون دید آتشی پس گفت به کسانش درنگ کنید همانا من یافتم آتشی را شاید من بیاورم براي شما از
آن شعلهاي یا بیابم بر اثر آتش هدایتی پس چون آمد نزد آن ندا کرده شد اي موسی بدرستیکه من پروردگار توام پس بیرون کن
نعلین خود را همانا تو در وادي مقدس طوائی و من برگزیدم تو را پس گوش ده آنچه را وحی میرسد بتو بدرستیکه من خدائی
هستم که نیست خدائی مگر من پس عبادت کن مرا و بر پادار نماز را براي یاد من همانا قیامت آینده است نزدیک بود پنهان
دارمش تا جزا داده شود هر کسی بآنچه سعی میکند پس باز ندارد تو را از آن کسیکه ایمان نمیآورد بآن و پیروي کرده [ صفحه
500 ] است از خواهش دلش پس هلاك شوي.
تفسیر
گفتهاند چون اینکه سوره در اوائل بعثت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده خداوند براي دلگرمی آنحضرت بامر رسالت و
صبر و بردباري آن سرور در تحمل شدائد و ناملایمات دعوت ابتداء امر رسالت حضرت موسی را بیان فرموده باین تقریب که آیا
قصّه بعثت موسی را که شگفت آور است شنیدهاي و آن از اینکه قرار است چون نشنیدي بشنو پس از آنکه حضرت موسی چند
سال در مدین خدمت شعیب را نمود با اجازه آنحضرت عازم سفر بمصر شد براي ملاقات مادر و برادرش هارون و باعیال خود
صفورا دختر شعیب علیه السّلام و اطفال خویش و گوسفندانی که در آنمدت مالک شده بود رهسپار گردید و چون بوادي و
سرزمین طوي که کوه طور آنجا است رسید شب جمعه بود و هوا بسیار سرد و تاریک و زمین پر از یخ عیالش را درد زائیدن گرفت
صفحه 383 از 485
با آنکه راه را هم گم کرده بود و گوسفندانش متفرق شده بودند ناگهان از جانب کوه طور آتشی را مشاهده نمود ناچار بخانواده
خود گفت درنگ نمائید من آتشی که امید فرج در آنست مشاهده نمودم چون ایناس رؤیت بدون شبهه یا موجب استیناس و رافع
وحشت است شاید من بیاورم از آن آتش شعله و پارهاي که با آن گرم شویم یا بوسیله آن آتش افروخته و کسانیکه در اطراف
اویند براه مقصود واقف گردیم و بجانب آتش حرکت کرد و چون نزدیک شد دید آتش سفید رنگی از درخت سبزي مشتعل است
در اینجا قمّی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که پس رو بآتش رفت که از آن اقتباس نماید آتش رو باو آورد موسی ترسید و
عقب رفت و آتش هم بجاي خود برگشت باز موسی نزدیک بآن شد براي انجام مقصود و آتش رو باو نمود و او عقب کشید و
آتش بمحل خود باز گشت کرد تا سه مرتبه و در دفعه سوّم آتش برنگشت و نداي خداوند را شنید و تتمّه حدیث در سوره قصص
ذکر خواهد شد انشاء اللّه تعالی و آن ندا اینکه بود که خدا فرمود اي موسی همانا من و براي تأکید مکرّر کرد پروردگار توام پس
نعلین خود را از پایت بیرون کن بدرستیکه تو در وادي پاکیزه و مقدّس نامیده شده بطوائی و مناسب با ادب و تواضع پا برهنه بودن
است و در فقیه و اکمال و علل از امام صادق علیه السّلام و قمّی ره روایت نموده که نعلین آنحضرت از پوست حیوان مرده بود لذا
مأمور بخلع [ صفحه 501 ] شد ولی در بعضی از روایات از اینکه معنی تکذیب شده و فرمودهاند مراد خلع محبت اهل و اولاد است و
در بعضی فرمودهاند مراد خوف از تلف عیال در وضع حمل و خوف از فرعون است و هر یک در محل و مورد خود از ظاهر و باطن
صحیح و مناسب است و بعضی طوي را بمعناي طی کرده شده گرفتهاند و بنابراین حال است براي وادي یعنی انّک بالواد المقدّس
الّذي طویته و در علل از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده که آن وادي مقدّس شد براي آنکه پاکیزه شد در آن ارواح
و برگزیده شد در آن ملائکه و سخن گفت خداوند با موسی سخن گفتنی و نیز خداوند بموسی علیه السّلام فرمود و من برگزیدم
تو را به نبوت پس گوش ده آنچه را بتو وحی میشود که همان معناي نبوّت است و بنابراین لما یوحی قابل تعلق به اخترتک و استمع
هر دو است یعنی برگزیدم تو را براي چیزیکه وحی میشود پس گوش ده آنرا و اوّل جملهئی که بآنحضرت وحی شد توحید
خداوند یگانه و نفی شریک و اخلاص در عبادت بود که منتهاي علم و کمال عمل است و پس از آن اقامه نماز براي ادامه یاد خدا
و مشغول شدن قلب و زبان بذکر او که طریقه موحّدین و سیره مقرّبین است و از چند روایت معتبره استفاده میشود که مراد آنستکه
هر گاه نمازي از شخص فوت شود هر وقت یادش بیاید باید بخواند مادامیکه وقت نماز حاضرش تنگ نشده باشد و باید دانست که
مسلما روز قیامت خواهد آمد نهایت آنکه وقتش معلوم نیست چون خداوند خواسته است مخفی باشد و ناگهان آشکار گردد تا
مردم از آن خائف و ترسان باشند و بقدري خداوند باخفاء آن اهتمام دارد که نزدیک بود وقت آنرا بر خلق و خویش مخفی کند و
اینکه کلام را معمولا براي مبالغه در کتمان امري میگویند چنانچه در مجمع و جوامع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که
قرائت نمودهاند و قمّی ره نیز نقل نموده پرسیدند چگونه « اکاد اخفیها من نفسی » نزدیک بود مخفی کنم آنرا از خودم و بعضی
مخفی مینماید آنرا بر خودش فرمود قرار میدهد آنرا بدون وقت و بعضی گفتهاند مراد بیرون آوردن از خفاء است چون اخفاء باین
معنی نیز میآید در هر حال روز قیامت میآید و پنهان است وقتش یا میآید و نزدیک است ظاهر شود بمعناي اخیر براي آنکه هر کس
بپاداش کار خود از خوب و بد برسد پس نباید حضرت موسی و امت او را باز دارد از تصدیق بروز قیامت یا [ صفحه 502 ] نماز
کسیکه ایمان بیکی از آن دو ندارد و متابعت هواي نفس امّاره خود را نموده در اینکه بیایمانی پس هلاك شود العیاذ باللّه
آنحضرت یا کسیکه باز داشته شده است از اینکه عقیده حقه مانند فرعون و فرعونیان چون ادلّه قطعیّه بر ثبوت هر دو اقامه شده است
بطوریکه جاي شبهه و تردید براي احدي باقی نمیماند مگر آنکه خواسته باشد هوا پرستی کند ..
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 17 تا 36
اشاره
صفحه 384 از 485
وَ ما تِلکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی [ 17 ] قالَ هِیَ عَصايَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیها وَ أَهُشُّ بِها عَلی غَنَمِی وَ لِیَ فِیها مَآرِب أُخري [ 18 ] قالَ أَلقِها یا مُوسی
283 وَ اضمُم یَدَكَ إِلی جَناحِکَ - 19 ] فَأَلقاها فَإِذا هِیَ حَیَّۀٌ تَسعی [ 20 ] قالَ خُذها وَ لا تَخَف سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الأُولی [ 21 ] -قرآن- 1 ]
تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ آیَۀً أُخري [ 22 ] لِنُرِیَکَ مِن آیاتِنَا الکُبري [ 23 ] اذهَب إِلی فِرعَونَ إِنَّه طَغی [ 24 ] قالَ رَب اشرَح لِی صَدرِي
233 وَ احلُل عُقدَةً مِن لِسانِی [ 27 ] یَفقَهُوا قَولِی [ 28 ] وَ اجعَل لِی وَزِیراً مِن أَهلِی [ 29 ] هارُونَ - 25 ] وَ یَسِّر لِی أَمرِي [ 26 ] -قرآن- 1 ]
147 وَ أَشرِکه فِی أَمرِي [ 32 ] کَی نُسَبِّحَکَ کَثِیراً [ 33 ] وَ نَذکُرَكَ کَثِیراً [ 34 ] إِنَّکَ کُنتَ بِنا - أَخِی [ 30 ] اشدُد بِه أَزرِي [ 31 ] -قرآن- 1
169- بَصِیراً [ 35 ] قالَ قَد أُوتِیتَ سُؤلَکَ یا مُوسی [ 36 ] -قرآن- 1
ترجمه
- و چیست اینکه در دست راست تو است اي موسی گفت آن عصاي من است تکیه میکنم بر آن و فرو میریزم برگ درخت را به
آن براي گوسفندم و مرا در آن حوائج دیگري است گفت بیندازش اي موسی پس انداخت آنرا پس آنگاه آن ماري بود که
میشتافت گفت بگیر آنرا و نترس زود باشد که برگردانیم آنرا بحال اوّلش و متّصل کن دستت را بزیر بازویت بیرون میآید سفید
نورانی بدون عیب که معجزه دیگري است تا بنمایانیم بتو از معجزات ما که بزرگ است برو بسوي فرعون همانا او طغیان نموده
گفت پروردگار من گشاده گردان براي من سینهام را و آسان کن براي من کارم را و بگشاي گره را از زبان من که بفهمند گفتار
مرا و قرار ده براي من معاونی از کسانم هارون برادرم را قوي ساز باو پشتم را و شریک کن او را در کار من تا تسبیح گوئیم تو را
بسیار و یاد کنیم تو را بسیار همانا تو باشی باحوال ما بینا گفت بتحقیق داده شدي خواستهات را اي موسی.
تفسیر
- خداوند پس از بیان اصول شرائع حقّه در آیات سابقه که آشنا نمودن خلق است بتوحید و معاد و یاد خدا در تمام احوال براي
حضرت موسی خواست معجزه او را باو ارائه دهد لذا سؤال فرمود که چیست اینکه در دست تو است و او چون مشتاق بمکالمه با
محبوب حقیقی بود و احتمال میداد مقصود بیان [ صفحه 503 ] فوائد و آثار باشد بمجرد ذکر اسم اکتفا ننمود و عرضه داشت آن
عصاي من است تکیه میکنم بآن در وقت راه رفتن و خسته شدن یا ایستادن بر سر گله گوسفند و میریزم برگ درختان سبز را بر سر
گوسفندانم با آن و حوائج دیگري هم از من بوسیله آن رفع میشود مانند آنکه بدوش میگذارم و خرجینم را بآن میآویزم و اگر
بخواهم از چاهی آب بیرون آورم و ریسمان کوتاه باشد بآن متصل میکنم و اگر درندهئی بخواهد بگوسفندانم حمله کند با آن دفاع
میکنم و از اینکه قبیل فوائد بسیار دارد خداوند فرمود بینداز آنرا و آنحضرت اطاعت نمود و انداخت ناگاه مار قوي هیکلی شد که
بسرعت حرکت میکرد لذا ترسید و فرار کرد خدا فرمود بگیر آنرا و نترس بزودي بر میگردانیم آنرا بصورت و سیرت اوّلیه خودش و
موسی علیه السّلام اطاعت نمود و بحال اوّل برگشت گفتهاند آن عصا بقدر قامت آنحضرت بود و از شعیب علیه السّلام باو رسیده
بود بعد خداوند فرمود دستت را ببر زیر بغلت و چون بیرون آوري سفید نورانی شود بدون عیب پیسی که مرض بدي است و اینکه
معجزه دیگري خواهد بود براي تو در مجمع فرموده مراد از غیر سوء غیر برص است بقول جمیع و در طب الائمه از امام باقر علیه
السّلام اینمعنی را نقل نموده و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد بدون علّت است و آنکه حضرت موسی گندم
گون شدیدي بود و چون دستش را از زیر بغلش در آورد دنیا برایش روشن شد و گفتهاند چون بار دیگر دستش را زیر بغلش میبرد
بحال اوّل بر میگشت و ارائه اینکه قبیل معجزات بآنحضرت در بدو امر بعثت براي آن بود که بعضی از آیات بزرگ قدرت و
عظمت الهی را مشاهده نماید و از فرعون و فرعونیان نترسد و در امر دعوت قوي دل و مستظهر بالطاف الهیّه گردد لذا بعدا فرمود با
صفحه 385 از 485
اینکه دو معجزه برو بجانب فرعون که او از حدّ خود تجاوز نموده و سرکشی و تمرّد و طغیان کرده موسی علیه السّلام عرضه داشت
حال که چنین مأموریت بزرگی بمن عطا فرمودي پروردگارا وسعت صدر و گشایش قلب و سرعت فهم و سهولت امر بمن عنایت
فرما تا بتوانم با مشکلات و ناملائماتی که در اینکه مقصد مواجه میشوم سازگار شوم و حل و هموار نمایم و در شدائد صبور و
بردبار باشم و گره از زبان من بگشاي تا بسهولت بتوانم با فرعون و فرعونیان سخن بگویم و آنها سخن مرا بفهمند و بپذیرند و قمّی
ره از امام [ صفحه 504 ] صادق علیه السّلام نقل نموده که موسی علیه السّلام اوقاتیکه در تحت تربیت فرعون بود یکروز عطسه کرد
و گفت الحمد للّه رب العالمین فرعون بدش آمد و لطمهاي بصورت آنحضرت زد و گفت اینکه چه حرفی بود زدي موسی علیه
السّلام از جا جست و ریش فرعون را که دراز بود گرفت و کند و فرعون خیلی دردش آمد و عزم قتل او را نمود پس زنش گفت
اینکه پسر کوچک نمیداند چه میگوید فرعون گفت خیر میداند زنش گفت یک مقدار خرما و قدري آتش در مقابل خود بگذار
اگر آن دو را از یکدیگر تمیز داد حق با شما است فرعون بهمان دستور عمل کرد و بموسی گفت بخور موسی دستش بطرف خرما
دراز شد پس جبرئیل دستش را برگرداند بطرف آتش و آنرا در دهان گذارد و زبانش سوخت و فریاد زد و گریه کرد پس آسیه
بفرعون گفت نگفتم اینکه عقل ندارد پس فرعون عفو کرد او را و گفتهاند لکنت یا کندي زبانش در اثر آن سوختن بود و نیز
آنحضرت از خداوند خواست که هارون برادرش را معاون و وزیر و کمک او قرار دهد که موجب قوّت پشت او باشد و شریک در
امر رسالت او گردد تا بیشتر راغب بکمک او شود و گفتهاند هارون سه سال بزرگتر از حضرت موسی علیه السّلام بود و هیکلش
درشتتر و رنگش سفیدتر و زبانش گویاتر بود و سه سال زودتر از آنحضرت از دنیا رحلت نمود و در خاتمه حوائج خود عرضه
داشت که هارون در تسبیح و تقدیس و دعا و ثناي توهم با من کمک و معاونت خواهد نمود ولی باز اختیار در قبول اینکه
ملتمسات با تو است چون تو از حال ما کاملا آگاهی و بهتر میدانی که من محتاج بکمک هستم و هارون کفایت اینکه مهم را
مینماید و خداوند فرمود حوائج تو بر آورده شد ..
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 37 تا 44
اشاره
وَ لَقَد مَنَنّا عَلَیکَ مَرَّةً أُخري [ 37 ] إِذ أَوحَینا إِلی أُمِّکَ ما یُوحی [ 38 ] أَنِ اقذِفِیه فِی التّابُوت فَاقذِفِیه فِی الیَم فَلیُلقِه الیَمُّ بِالسّاحِل یَأخُذهُ
عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَه وَ أَلقَیت عَلَیکَ مَحَبَّۀً مِنِّی وَ لِتُصنَعَ عَلی عَینِی [ 39 ] إِذ تَمشِی أُختُکَ فَتَقُول هَل أَدُلُّکُم عَلی مَن یَکفُلُه فَرَجَعناكَ
إِلی أُمِّکَ کَی تَقَرَّ عَینُها وَ لا تَحزَنَ وَ قَتَلتَ نَفساً فَنَجَّیناكَ مِنَ الغَم وَ فَتَنّاكَ فُتُوناً فَلَبِثتَ سِنِینَ فِی أَهل مَدیَنَ ثُم جِئتَ عَلی قَدَرٍ یا
616 اذهَب أَنتَ وَ أَخُوكَ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکرِي [ 42 ] اذهَبا إِلی فِرعَونَ إِنَّه طَغی - مُوسی [ 40 ] وَ اصطَنَعتُکَ لِنَفسِی [ 41 ] -قرآن- 1
178- 43 ] فَقُولا لَه قَولًا لَیِّناً لَعَلَّه یَتَذَکَّرُ أَو یَخشی [ 44 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
و بتحقیق منت نهادیم بر تو بار دیگر هنگامیکه وحی نمودیم بمادرت آنچه باید وحی شود آنکه بگذار او را در صندوق پس
بیندازش در دریا [ صفحه 505 ] پس بیندازد او را دریا بکناره میگیرد او را دشمنی که مرا است و دشمنی که او را است و انداختم بر
تو مهري را از جانب خودم و تا تربیت شوي در برابر چشم من هنگامیکه میرفت خواهرت پس میگفت آیا دلالت کنم شما را بر
کسیکه تکفّل کند او را پس باز گرداندیم تو را بمادرت تا روشن شود چشم او و محزون نباشد و کشتی کسی را پس رهانیدیم تو
را از اندوه و آزمودیم تو را آزمودنی پس درنگ نمودي سالها در میان اهل مدین پس آمدي در موعد مقدّر اي موسی و ساخته و
صفحه 386 از 485
پرداخته کردم تو را براي خودم برو تو و برادرت با معجزات من و سستی نکنید در یاد من بروید بسوي فرعون همانا او طغیان نموده
پس بگوئید مر او را گفتنی ملایم شاید او پند گیرد یا بترسد.
تفسیر
خداوند متعال پس از اجابت متمنّیات حضرت موسی بیان الطاف سابقه خود را نسبت باو فرموده باین تقریب که لطف ما بتو
اختصاص بحال کنونی ندارد دفعه دیگر هم که از بدو تولّدت تاکنون باشد ما منّت بر تو نهادیم و آن وقتی بود که بمادرت وحی
نمودیم آنچه که باید و شاید وحی شود یا آنچه معلوم نمیگردد مگر بوحی و الهام که اینجا از وحی اراده شده چون گفتهاند وحی
اختصاص بانبیاء دارد ولی الهام بغیر انبیاء هم میشود و آن اینکه بود که بدل مادرت انداختیم که تو را در صندوقی بگذارد و محکم
کند و در دریا بیندازد چون قذف بر وضع و القاء هر دو اطلاق میشود و دریا که مراد از آن رود نیل است مأمور است از طرف ما
که آنرا بساحل و کناره بیندازد و چون انداخت دشمن من فرعون که دشمن تو هم بود آنرا خواهد برداشت و براي اشاره بدشمنی
باطنی و ظاهري یا مبالغه و تأکید در عداوت لفظ عدوّ مکرر شده و مقتضی تأکید مسلّم نمودن اینکه معنی است که مادر دوست و
دشمن شریکیم هر کس دشمن تو است دشمن من است و هر کس دوست تو است دوست من است و دشمن هم مقهور اراده من
است و محبت تو را در دلها جا دادم مخصوصا در دل فرعون و زنش تا از خطر مرگ و قتل نجات یابی و در برابر نظر و تحت
مراقبت من پرورش یابی بدست دشمن تو و من و اینکه وقتی بود که خواهرت میرفت نزد فرعون و کسانش پس میگفت آیا
میخواهید دایهاي براي طفلی که دارید بیاورم که بخوبی از او نگهداري کند و آنها گفتند میخواهیم و او [ صفحه 506 ] مادرت را
آورد و تو باو برگشتی و اینکه موجب سرور قلب و روشنی دیده او شد و از اندوه فراق تو بیرون آمد یا تو بوصل او رسیدي و از
فراق او محزون نشدي و نیز تو آنمرد قبطی را بحمایت آنمرد اسرائیلی کشتی چنانچه شرح آن در سوره قصص بیاید انشاء اللّه تعالی
و غمناك شدي از خوف عقاب الهی و مجازات فرعون پس نجات دادیم تو را به آمرزش و امر بهجرت بسوي مدین و در آن راه و
قبل از آن ما تو را امتحانات نمودیم و بانواع بلاها و محنتها مبتلا و گرفتار کردیم و تو از امتحان بخوبی بیرون آمدي و ده سال در
مدین که هشت منزلی مصر است اقامت کردي و در اوّل از منهاي که مقدّر شده بود بمنصب رسالت مفتخر شوي نزد ما حاضر
شدي یا در سر چهل سالگی که براي بعثت انبیاء عظام مقدّر شده مراجعت نمودي حکایت مواهب و عطایاي ما بر تو بپایان رسید
ایموسی بدان که من تو را براي خودم و رسالتم ساخته و پرداخته و آماده نمودم که محبوب و کلیم و رسول و برگزیده من باشی
برو تو و برادرت هارون با معجزات و خوارق عاداتی که بتو داده و خواهیم داد و فتور و قصور و سستی و کوتاهی براي شما در نماز
و دعا و انجام امر رسالت که نتیجه یاد و اهتمام بامر من است روي ندهد با یکدیگر بروید نزد فرعون همانا او طاغی و یاغی و متکبر
و سرکش شده ولی با ملایمت و متانت و احترام صوري با او صحبت کنید و اسمش را در حضورش نبرید مبادا سفاهت کند و
ناگهان متعرّض شما شود امید است متذکر قبح اعمال خود شود و از خدا و روز جزا بترسد و توبه کند با آنکه میدانست خداوند که
متذکر و نادم نمیشود تا دم مرگ و غرق که آنوقت توبه فائده ندارد ولی براي تشویق موسی علیه السّلام بدعوت اینکه بیانرا فرمود
چنانچه در علل از امام کاظم علیه السّلام و در کافی از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شده و قمّی ره از امام باقر علیه السّلام نقل
نموده که چون مادر موسی علیه السّلام بآن حضرت آبستن شد بکسی اظهار نکرد تا زمانی که فارغ شد زیرا فرعون زنان قبطیّه را
مأمور نموده بود که مراقب زنان اسرائیلیّه باشند براي آنکه شنیده بود در بنی اسرائیل پسري بدنیا میآید که هلاك فرعون و
فرعونیان بدست او جاري میشود و گفته بود پسرهاي آنها را میکشم تا اینکه امر روي ندهد و میان مردها و زنها جدائی انداخته بود
[ و چون موسی علیه السّلام از مادر متولد شد و او نظرش بآن طفل افتاد محزون و غمناك گردید و گریه کرد و گفت [ صفحه 507
همین ساعت کشته خواهد شد خداوند قلب آن زنی را که از طرف فرعون موکّل مادر موسی بود معطوف باو نمود که گفت چرا
صفحه 387 از 485
رنگت پریده گفت میترسم بچهام کشته شود گفت نترس و موسی طوري بود که هر کس او را میدید دوستش میداشت چون خدا
فرموده محبت او را در دلها انداختم از جانب خود لذا آنزن قبطیه موکّله محبت بموسی پیدا کرد و از او صرف نظر نمود و خداوند
صندوقی براي موسی نازل نمود و بمادرش ندا رسید که طفلت را در اینکه صندوق بگذار و آنرا در دریا بینداز و بیم و اندوه نداشته
باش که ما او را بتو بر میگردانیم و پیغمبر مرسلش مینمائیم پس مادر موسی او را در آن صندوق گذارد و درش را بست و آنرا در
رود نیل انداخت و فرعون قصرهائی براي تنزّه و تفریح خود در کنار رود نیل ساخته بود و در یکی از آنها نشسته بود بازنش آسیه
که دید سیاهیئی در روي آب نمایان شد که موجهاي آب آنرا بالا میآورد و باد آنرا بکنار میزند تا رسید بدر قصر فرعون امر کرد
آنرا گرفتند و نزدش آوردند و چون درش را باز کرد پسر بچهاي را مشاهده نمود و گفت اینکه از بنی اسرائیل است و خداوند
محبت شدیدي از موسی در دل فرعون و آسیه انداخت ولی باز فرعون خواست او را بکشد آسیه نگذاشت و گفت نکشید بسا باشد
که نفع دهد بما یا او را براي خود بفرزندي بگیریم و آنها نمیدانستند که او موسی است و فرعون اولاد نداشت و گفت دایهاي براي
او بیاورید زنان چندي که اولادهاي آنها را فرعون کشته بود آوردند موسی پستان هیچیک را نگرفت و خبر بمادر موسی رسید که
فرعون بچهات را گرفت بسیار محزون و غمناك شد و گریه کرد و نزدیک بود که بگوید فرزند من است یا از غصّه بمیرد که
خودش را حفظ نمود بقوّه الهی که بقلبش رسید و بخواهر موسی گفت برو از برادرت خبر گیري کن و او آمد محرمانه تفتیش کرد
معلوم شد فرعون از آنکه موسی پستان هیچ زنی را نگرفته بسیار محزون شده لذا گفت آیا میخواهید دایهاي بشما نشان دهم که
بخوبی از بچه شما نگهداري کند گفتند بلی رفت مادرش را آورد و موسی در بغل او جاي گرفت و از پستان او بخوبی شیر خورد و
فرعون و خانوادهاش خوشحال شدند و خیلی از مادرش احترام نمودند و گفتند اینکه طفل را شیر ده و پرستاري کن و ما چنین و
چنان بتو خواهیم داد در اینجا راوي از حضرت سؤال میکند که چند [ صفحه 508 ] روز موسی از مادرش غائب بود میفرماید سه
روز و گفتهاند هارون در مصر بود و چون موسی عازم آن بلد شد بهارون وحی رسید که از موسی استقبال نماید و او تا یک منزلی
آمد و برادرش را ملاقات نمود و با مشورت یکدیگر نزد فرعون رفتند و خانواده حضرت موسی بسرپرستی چوپانی از اهل مدین از
همان وادي مقدس بنزد شعیب مراجعت کردند و آنجا بودند تا بعد از غرق شدن فرعون نزد موسی علیه السّلام آمدند ..
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 45 تا 56
اشاره
قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخاف أَن یَفرُطَ عَلَینا أَو أَن یَطغی [ 45 ] قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسمَع وَ أَري [ 46 ] فَأتِیاه فَقُولا إِنّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرسِل
مَعَنا بَنِی إِسرائِیلَ وَ لا تُعَذِّبهُم قَد جِئناكَ بِآیَۀٍ مِن رَبِّکَ وَ السَّلام عَلی مَن اتَّبَعَ الهُدي [ 47 ] إِنّا قَد أُوحِیَ إِلَینا أَن العَذابَ عَلی مَن
428 قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعطی کُل شَیءٍ خَلقَه ثُم هَدي [ 50 ] قالَ فَما بالُ - کَ ذَّبَ وَ تَوَلّی [ 48 ] قالَ فَمَن رَبُّکُما یا مُوسی [ 49 ] -قرآن- 1
القُرُون الأُولی [ 51 ] قالَ عِلمُها عِندَ رَبِّی فِی کِتاب لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنسی [ 52 ] الَّذِي جَعَلَ لَکُم الَأرضَ مَهداً وَ سَلَکَ لَکُم فِیها سُبُلًا وَ
430- أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجنا بِه أَزواجاً مِن نَبات شَتّی [ 53 ] کُلُوا وَ ارعَوا أَنعامَکُم إِن فِی ذلِکَ لَآیات لِأُولِی النُّهی [ 54 ] -قرآن- 1
139- مِنها خَلَقناکُم وَ فِیها نُعِیدُکُم وَ مِنها نُخرِجُکُم تارَةً أُخري [ 55 ] وَ لَقَد أَرَیناه آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّبَ وَ أَبی [ 56 ] -قرآن- 1
ترجمه
- گفتند پروردگار ما همانا ما میترسیم که پیشی گیرد بر ما یا آنکه زیاد کند سرکشی خود را گفت نترسید همانا من با شمایم
میشنوم و میبینم پس بروید نزد او و بگوئید همانا ما دو فرستاده پروردگار توایم پس بفرست با ما بنی - اسرائیل را و عذاب مکن
صفحه 388 از 485
آنها را بتحقیق آوردیم تو را معجزهاي از پروردگارت و سلام بر آنکه پیروي کند از راه هدایت همانا وحی شد بما که عذاب بر
کسی است که تکذیب کرد و روي گردانید گفت پس کیست پروردگار شما اي موسی گفت پروردگار ما آنکسی است که عطا
کرد بهر چیزي صورت هستی او را پس راهنمائی نمود گفت پس چیست حال مردم عصرهاي گذشته گفت علم آن نزد پروردگار
من است در نوشتهاي نه خطا میکند پروردگار من و نه فراموش میکند آنکسی که گردانید از براي شما زمین را بستري و پدید آورد
براي شما در آن راههائی و فرستاد از آسمان آبیرا پس بیرون آوردیم بسبب آن اصنافی از روئیدنیهاي گوناگون بخورید و بچرانید
چهار پایان خود را همانا در آن آیتهائی است براي صاحبان خردها از آن آفریدیم شما را و در آن باز میگردانیم شما را و از آن
بیرون [ صفحه 509 ] میآوریم شما را بار دیگر و بتحقیق نمودیم باو معجزاتمان را تمامی پس تکذب کرد و امتناع نمود.
تفسیر
- چون حضرت موسی و هارون با یکدیگر ملاقات نمودند روي بدرگاه الهی نموده عرضه داشتند پروردگارا ما میترسیم که تا ما
فرعون را دعوت کنیم هنوز سخن ما بپایان نرسیده مبادرت بعقوبت و آزار ما نماید یا بر کفر و الحاد خود بیفزاید و زبان جسارت
بساحت مقدّس تو دراز کند خداوند فرمود نترسید من با شما هستم گفتار شما و او را میشنوم و رفتارتان را با یکدیگر میبینم و از
تعدّي و دست درازي او جلوگیري میکنم و موجب نصرت شما را بر او فراهم مینمایم پس بروید نزد او و بگوئید که ما دو پیغمبر
خدائیم و از نزد او براي تو پیغامی آوردهایم و آن اینکه است که اولاد یعقوب پیغمبر را که سالها است در مصر اقامت دارند و اخیرا
تو آنها را باعمال شاقه وادار نمودي و اسیر خود کردي آزاد کن و بگذار با ما بیایند برویم در شام و کنعان که وطن اصلی ما است
سکونت نمائیم و اگر باور نمیکنی ما معجزهاي هم داریم که خداوند براي اتمام حجّت بما عنایت فرموده براي تو اظهار میکنیم و
سلامتی از عذاب الهی براي کسی است که متابعت و پیروي از هدایت و راهنمائی حق نموده در راه راست و دین قویم خدائی مشی
نماید و بما وحی شده از جانب خداوند که هر کس پیغمبران او را تکذیب کند و از قبول سخنانشان رو گردان شود بعذاب الهی در
دنیا و آخرت گرفتار خواهد گردید فرعون چون حس کرد که مدبّر امور موسی است و هارون کمک و معاون او است یا براي
خبث طینت خود خواست با هارون که افصح از موسی بود مکالمه نکند تا کندي زبان موسی علیه السّلام آشکار گردد و در انظار
موهون شود غافل از آنکه خداوند دعاء او را مستجاب نموده و کندي زبانش رفع شده لذا خطاب بموسی نمود و گفت پروردگار
شما کیست که از طرف او براي من پیغام آوردید موسی علیه السّلام جواب فرمود پروردگار ما آن قادر حکیم و علیم است که هر
موجودي را بصورت و شکل لایق بخود وجود داده و بکمال مناسب خود دلالت تکوینی و هدایت تشریعی فرموده و چون اینکه
جواب موجز در نهایت فصاحت و بلاغت و متانت بود و دلالت داشت بر آنکه خداوند غنی بالذّات و منعم علی الاطلاق [ صفحه
510 ] است و تمام موجودات محتاج و ریزه خوار خوان احسان اویند فرعون مبهوت در جواب شد و عنان سخن را بجانب دیگري
که خارج از مقصود بود معطوف نمود و پرسید پس حال اقوام سابقه که معرفت بچنین خدائی نداشتند چه خواهد بود آیا در نعمتند
یا در عذاب حضرت موسی هم نخواست بفرماید که در عذابند براي آنکه بطبع شنوندگان گران نیاید فرمود علم بحال بندگان از
شقاوت و سعادت نزد خدا است و در لوح محفوظ ثبت شده و خداوند نه جاي آنرا گم میکند و نه آنرا فراموش مینماید آنچنان
خداوندي است که قرار داده است براي بندگان خود زمین را مانند بستر و فرش گسترده و پدید آورده در آن راههائی در کوهها و
وادیها و صحراها که مردم در آن سکونت و عبور و مرور نمایند و از فوائد آن بهرهمند گردند و باران رحمت خود را نازل فرموده و
بیرون آورده بسبب آن اصناف و انواع نباتات و حبوبات و میوجات گوناگون متعدّد متشتّت مختلف را که بخورند و بچرانند احشام
و اغنام خودشان را و شکر خدا را بجا آورند و در آنچه بیان شد آثار و علائمی است بر وجود صانع حکیم قدیر براي کسانیکه
داراي عقل و معرفتند و خداوند بندگان را از خاك زمین خلق نموده در بدو خلقت چون آدم ابو البشر از خاك خلق شده و اولاد او
صفحه 389 از 485
هم که از نطفه خلق میشوند اصلا از خاکند چون نطفه از مأکولات مولوده از زمین تولید میشود و بعد از مردن هم در خاك پنهان
میگردند و اجزاء بدنشان جز و خاك میشود و روز قیامت هم از خاك بیرون میآیند و اجزاء بدنشان جمع و متّصل میگردد و
بصورت اوّلیه بر میگردند و روح اصلی ببدنشان باز گشت میکند و در محضر الهی حاضر میشوند و خداوند تمام آیات وجود و علم
و قدرت خود را بفرعون ارائه داد ولی او از فرط عناد و لجاج و غرور و نخوت تکذیب کرد و امتناع از قبول نمود و ظاهرا از قول
خداوند فاخرجنا ببعد کلام مستقل خود خدا است که وصل فرموده بکلام خود که حکایت از قول موسی علیه السّلام بود براي
اشاره بصحّت آن مقال و صدور آن از مبدء وحی و الهام ولی فیض ره فرموده از باب التفات از غیبت بتکلّم است و نظائر آن در
قرآن زیاد است و بعضی گفتهاند مراد از ارائه تمام آیات بفرعون تمام معجزاتی است که بموسی علیه السّلام داده شده بود و آن نه
معجزه بود که بجاي خود ذکر شده و خواهد [ صفحه 511 ] شد و در اخبار ائمه اطهار اولی النهی باخیار و صلحا که داراي اخلاق
حسنه و اعمال صالحهاند و ائمه هدي علیهم السلام تفسیر شده و ظاهرا مراد بیان افراد کامله است ..
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 57 تا 66
اشاره
قالَ أَ جِئتَنا لِتُخرِجَنا مِن أَرضِ نا بِسِحرِكَ یا مُوسی [ 57 ] فَلَنَأتِیَنَّکَ بِسِحرٍ مِثلِه فَاجعَل بَینَنا وَ بَینَکَ مَوعِداً لا نُخلِفُه نَحن وَ لا أَنتَ مَکاناً
سُويً [ 58 ] قالَ مَوعِدُکُم یَوم الزِّینَۀِ وَ أَن یُحشَرَ النّاس ضُ حًی [ 59 ] فَتَوَلّی فِرعَون فَجَمَعَ کَیدَه ثُم أَتی [ 60 ] قالَ لَهُم مُوسی وَیلَکُم لا
447 فَتَنازَعُوا أَمرَهُم بَینَهُم وَ أَسَرُّوا النَّجوي [ 62 ] قالُوا إِن - تَفتَرُوا عَلَی اللّه کَذِباً فَیُسحِتَکُم بِعَذاب وَ قَد خابَ مَن افتَري [ 61 ] -قرآن- 1
هذان لَساحِران یُرِیدان أَن یُخرِجاکُم مِن أَرضِ کُم بِسِحرِهِما وَ یَذهَبا بِطَرِیقَتِکُم المُثلی [ 63 ] فَأَجمِعُوا کَیدَکُم ثُم ائتُوا صَ  فا وَ قَد أَفلَحَ
الیَومَ مَن استَعلی [ 64 ] قالُوا یا مُوسی إِمّا أَن تُلقِیَ وَ إِمّا أَن نَکُونَ أَوَّلَ مَن أَلقی [ 65 ] قالَ بَل أَلقُوا فَإِذا حِبالُهُم وَ عِصِیُّهُم یُخَیَّل إِلَیه مِن
469- سِحرِهِم أَنَّها تَسعی [ 66 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفت آیا آمدي نزد ما تا بیرون کنی ما را از زمین ما بسحر خود اي موسی پس هر آینه آوریم تو را بسحري مانند آن پس قرار ده
میان ما و میان خود میعادي که تخلف نکنیم از آن ما و نه تو در مکانی که مساوي باشد نسبت آن بدو طرف گفت میعاد شما روز
آرایش است و آنکه جمع کرده شوند مردم در بلندي آفتاب پس رو گردان شد فرعون و جمعآوري نمود وسائل مکر خود را پس
آمد گفت مر آنها را موسی واي بر شما مبندید بر خدا دروغ را پس نابود کند شما را بعذابی و بتحقیق محروم ماند کسیکه افترا
بست پس کشانیدند بنزاع کارشان را میان خودشان و پنهان داشتند راز گوئی را گفتند همانا اینکه دو نفر هر آینه دو ساحرند
میخواهند که بیرون کنند شما را از زمینتان بسحرشان و براندازند آئین شما را که بهتر است پس جمع کنید وسائل مکرتان را پس
بیائید صف کشیده و بتحقیق رستگار شد امروز کسیکه غلبه نمود گفتند اي موسی یا اینکه است که میاندازي و یا آنکه باشیم ما
اوّل کسیکه انداخت گفت بلکه بیندازید پس آنگاه ریسمانهاشان و عصاهاشان بخیال او افتاده میشد از سحر آنان که آنها میشتابند.
تفسیر
- پس از طی مذاکرات سابقه بین فرعون و حضرت موسی آن ملعون از محاجّه طفره زد و از روي تعجّب بآنحضرت گفت پس از
صفحه 390 از 485
آنکه از مصر گریختی [ صفحه 512 ] و سالها فراري بودي اینک آمدي بطمع آنکه مملکت ما را بوسیله جادو و نیرنگهائی که در
اینمدت آموختی تصرف کنی و بهانه کردهاي که من میخواهم بنی اسرائیل را با خود ببرم بشامات اینکه خیال خام را از سر بدر کن
که هرگز بمقصود نخواهی رسید ولی باطنا ترسیده بود از غلبه آنحضرت و زوال ملک خودش لذا در مقام معارضه بمثل با
آنحضرت بر آمد باعتقاد خود که گفت پس هر آینه ما هم میآوریم براي تو سحري مانند سحر تو پس قرار ده میان ما و خود
وعدهاي که تخلّف از آن ننمائیم در مکانی که فاصله آن از ما و شما یکسان و مساوي باشد و بعضی گفتهاند مراد مکانی است که
مستوي و هموار باشد و پست و بلند نباشد و سوي بکسر سین نیز قرائت شده است حضرت موسی فرمود وعده شما با ما روز عید
باشد که مردم زینت و زیور مینمایند و آن در سال یکروز بود و تمام مردم جمع شوند در وقت بلندي آفتاب که موقع چاشت است
براي آنکه خوب حق و باطل بر همه واضح و آشکار گردد و خبرش بتمام نواحی و اقطار برسد و همه مطّلع گردند فرعون هم قبول
نمود و از مجلس بیرون آمد و امر کرد که هر قدر ممکن باشد از جادو گران و وسائل جادو و نیرنگ تهیّه نمایند و مهیا شد و در
موعد مقرّر و مکان مقدّر حاضر و ناظر گردیدند و حضرت موسی زبان بنصیحت و دلالت آنها گشود که بیائید از خدا بترسید و
افترا بخدا نزنید که معجزات او را بگوئید سحر است و براي او شریک قرار دهید چون کسیکه مرتکب اینکه قبیل امور گردد بعذاب
الهی در دنیا و آخرت گرفتار خواهد شد و نیست و نابود میگردد و محروم از هر خیر و نا امید از هر ثواب خواهد بود در اینکه وقت
کلام حضرت موسی در بعضی از سحره اثر کرد و گفتند از لحن اینکه شخص معلوم است که جادو گر نیست و نباید با او طرفیّت
نمود ولی بعضی دیگر مخالفت نمودند و محرمانه با یکدیگر صحبت کردند و گفتند اگر موسی بر ما غالب شد تبعیّت از او میکنیم
و اگر ما بر او غلبه نمودیم معلوم میشود ساحر بوده و فرعون و کسانش گفتند مسلّما اینکه دو نفر ساحرند میخواهند شما را از
مملکت خودتان بیرون کنند بواسطه سحرشان و طریقه شما را که بهترین طریقه و مذهب است از میان ببرند و دین خودشان را رواج
دهند و بعضی گفتهاند مراد از طریقه مثلی صاحبان آن میباشند و باین کلمه از اشراف و وجوه قوم تعبیر میشود [ صفحه 513 ] یعنی
میخواهند بزرگان و اشراف شما را از بین ببرند و کلمه ان ظاهرا مخفّفه از مثقّله است و ملغی از عمل شده بدلیل دخول لام بر خبر و
محتمل است نافیه باشد و لام بمعناي الا باشد و بعضی انّ بتشدید قرائت نمودهاند و بنابراین اختصاص بلغت بعضی دارد که الف
تثنیه را در احوال سه گانه اعراب ثابت قرار دادهاند و بعضی هذین خواندهاند و بنابراین اشکالی نیست و وجوه دیگري هم نقل شده
که ذکرش لزوم ندارد و در خاتمه مذاکرات با یکدیگر تصمیم گرفتند و گفتند هر وسیلهاي که دارید براي جادوگري جمعآوري
کنید و بیائید باتفاق صف بسته تا مهابت شما زیادتر شود و گفتهاند هفتاد هزار نفر بودند که هر یک با عصا و ریسمانی وارد میدان
شدند و در مقابل حضرت موسی صف بستند و با خود گفتند امروز روزي است که کامران شود کسیکه غالب گردد و بآنحضرت
گفتند تو اوّل عصاي خود را میاندازي یا ما اوّل بیندازیم و چون آنها بمراعات ادب اینکه اظهار را نموده بودند حضرت موسی هم
در مقابل تأدّب فرمود و جواب داد شما بیندازید و شاید مقصود حضرت اینکه بود که آنها هر چه تهیّه کردهاند بکار بزنند بعد او
معجزه الهیّه را ظاهر نماید و سحر و نیرنجات آنها را ضایع و باطل کند علاوه بر آنکه مستظهر بلطف الهی بود و از عملیّات آنها
باکی نداشت و آنها عصاها و ریسمانهاشان را انداختند و چون بصورت مار تعبیه نموده بودند و آلوده بجیوه کرده بودند و آفتاب
بآنها تابید همه بحرکت آمدند بطوریکه در نظر حضرت موسی نمودار شد و بخیال او در آمد براي اینکه سحري که نموده بودند
که آن عصاها و ریسمانها به تندي حرکت میکنند و روي زمین راه میروند و بعضی بجاي یخیّل بصیغه مجهول با یاء که قرائت
مشهور است تخیّل با تاء بصیغه معلوم قرائت نمودهاند و بنابراین معنی واضحتر است چون فاعل آن ضمیر مستتر راجع بحبال و عصی
است و جمله انّها تسعی بدل اشتمال از ضمیر است و بقرائت مشهور جمله فاعل یخیّل است و بعضی گفتهاند زیبق را در باطن آنها
جا داده بودند و چون حرارت آفتاب بآنها رسید زیبق میل بصعود نمود و بحرکت در آمدند و بعضی گفتهاند فرعون بخیال افتاد که
[ آنها حرکت میکنند و راه میروند و اینکه خلاف ظاهر است. [ صفحه 514
صفحه 391 از 485
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 67 تا 76
اشاره
فَأَوجَسَ فِی نَفسِه خِیفَۀً مُوسی [ 67 ] قُلنا لا تَخَف إِنَّکَ أَنتَ الَأعلی [ 68 ] وَ أَلق ما فِی یَمِینِکَ تَلقَف ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیدُ ساحِرٍ وَ
لا یُفلِح السّاحِرُ حَیث أَتی [ 69 ] فَأُلقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنّا بِرَب هارُونَ وَ مُوسی [ 70 ] قالَ آمَنتُم لَه قَبلَ أَن آذَنَ لَکُم إِنَّه لَکَبِیرُکُمُ
- [ الَّذِي عَلَّمَکُم السِّحرَ فَلَأُقَطِّعَن أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم مِن خِلاف وَ لَأُصَ لِّبَنَّکُم فِی جُ ذُوع النَّخل وَ لَتَعلَمُن أَیُّنا أَشَ دُّ عَذاباً وَ أَبقی [ 71
553 قالُوا لَن نُؤثِرَكَ عَلی ما جاءَنا مِنَ البَیِّنات وَ الَّذِي فَطَرَنا فَاقض ما أَنتَ قاض إِنَّما تَقضِ ی هذِه الحَیاةَ الدُّنیا [ 72 ] إِنّا آمَنّا - قرآن- 1
بِرَبِّنا لِیَغفِرَ لَنا خَطایانا وَ ما أَکرَهتَنا عَلَیه مِنَ السِّحرِ وَ اللّه خَیرٌ وَ أَبقی [ 73 ] إِنَّه مَن یَأت رَبَّه مُجرِماً فَإِن لَه جَهَنَّمَ لا یَمُوت فِیها وَ لا یَحیی
74 ] وَ مَن یَأتِه مُؤمِناً قَد عَمِلَ الصّالِحات فَأُولئِکَ لَهُم الدَّرَجات العُلی [ 75 ] جَنّات عَدن تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ ]
567- جَزاءُ مَن تَزَکّی [ 76 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس احساس نمود در ضمیر خود بیمی موسی گفتیم مترس همانا توئی برتر و بینداز آنچه در دست راست تو است فرو میبرد آنچه را
ساختهاند همانا آنچه را ساختهاند مکر ساحر است و رستگار نمیشود ساحر هر جا که آید پس بر وي افکنده شدند ساحران سجده
کنندگان گفتند ایمان آوردیم بپروردگار هارون و موسی گفت آیا ایمان آوردید مر او را پیش از آنکه اذن دهم شما را همانا او هر
آینه بزرگ شما است که آموخت بشما سحر را پس هر آینه خواهم برید البتّه دستهاي شما و پایهاي شما را بر خلاف یکدیگر و هر
آینه بردار کشم البتّه شما را بر تنه درخت خرما و هر آینه خواهید دانست که کدام یک از ما سختتر است از جهت عذاب و
پایندهتر گفتند هرگز اختیار نخواهیم نمود تو را بر آنچه آمد ما را از معجزات آشکار و آنکس که آفرید ما را پس حکم کن آنچه
را تو حکم کنندهئی جز اینکه نیست که حکم میکنی در اینکه زندگانی دنیا همانا ما ایمان آوردیم بپروردگارمان تا بیامرزد براي ما
گناهانمان را و آنچه را اکراه نمودي تو ما را بر آن از سحر و خدا بهتر است و پایندهتر محقّق است که کسیکه بیاید نزد
پروردگارش با آنکه باشد گناهکار پس همانا مر او را است جهنّم که نه میمیرد در آن و نه زندگانی میکند و کسیکه بیاید نزد او با
آنکه مؤمن باشد که بتحقیق بجا آورده باشد کارهاي شایسته را پس آنگروه براي ایشان است مقامات عالیه، بهشتهاي اقامت دائمی
[ که میرود از زیر آنها نهرها که جاودانیانند در آن و آن پاداش کسی است که پاك باشد. . [ صفحه 515
تفسیر
پس از آنکه ساحران عصاها و ریسمانهاي خودشان را انداختند و در نظر حضرت موسی براي سحري که کرده بودند نمودار شد که
آنها راه میروند مختصر ترسی در دل آنحضرت جاي گیر شد براي آنکه مبادا آنها غالب شوند و دین حق ثابت نشود و مردم در
ضلالت و گمراهی بمانند چنانچه در نهج البلاغه باین معنی اشاره شده است لذا خداوند صریحا او را نهی فرمود از آنکه بترسد و
خطاب را بضمیر انت تکرار فرمود براي تأکید با آنکه کلام بحرف تأکید مؤکّ د بود و تصریح بغلبه او فرمود و در احتجاج از امام
صادق علیه السّلام نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که وقتی موسی ترسید متوسل بمحمد و آل محمّد علیهم
السلام شد و امان طلبید پس از آن خطاب رسید نترس همانا البتّه تو غالبی و بینداز عصاي خود را میبلعد بقدرت خدا آنچه را که
ساخته و پرداخته نمودند و تلقّف برفع و تشدید نیز قرائت شده است و فرمود همانا آنچه ساخته و پرداخته نمودهاند بکید و مکر و
صفحه 392 از 485
حیله ساحر درست شده و ساحر هر جا باشد و هر کار کند خیر نمیبیند و بمراد نمیرسد و عاقبت رسوا خواهد شد و موسی علیه
السّلام اطاعت نمود و انداخت و بلعید تمام مصنوعات آنها را و ساحرها یقین کردند که کار آنحضرت سحر نیست و معجزه الهیه
است لذا همگی برو بزمین افتادند و براي عظمت اینکه امر در نظرشان و قبول توبه از اعمالشان سجده کردند براي خضوع در
پیشگاه الهی و گفتند ایمان آوردیم ما بپروردگار هارون و موسی علیه السّلام و اعراض نمودیم از فرعون و فرعونیان و فرعون آنها
را معاتب قرار داد و گفت ایمان آوردید و متابعت نمودید موسی را پیش از آنکه من بشما اجازه دهم که ایمان بیاورید همانا او هر
آینه بزرگ و اعلم و استاد شما است که بشما سحر آموخته و با یکدیگر قبلا مواضعه و سازش کرده بودید در اینکه امر که او غالب
و شما مغلوب شوید و فورا ایمان بیاورید اکنون من شما را مجازات میکنم باین کیفیّت که دست راست و پاي چپ شما را میبرم و
شما را میآویزم بر تنه درخت خرما که در مرئی و منظر مردم جان دهید و موجب عبرت خلق شوید و بدانید که کدام یک از من و
موسی یا خداي او عذابش شدیدتر و با دوامتر است گفتهاند از فرط غرور و جهل تصوّر میکرد کسی بدون اجازه او نباید دینی را
اختیار نماید و آنها در جواب گفتند هرگز اختیار نمیکنیم رضاي [ صفحه 516 ] تو را بر دین حق که ثابت شد از براي ما بمعجزات
باهرات و بر آن خداوندي که خلق فرمود ما را یا قسم بآنخداوندي که آفرید ما را پس حکم کن آنچه دلت میخواهد هر حکمی
بکنی در اینکه دنیا میکنی که میگذرد و آخرت باقی براي ما بهتر است ما ایمان بخدا آوردیم تا از گناهانمان بگذرد و ما را بر
سحري که در مقام معارضه با حضرت موسی کردیم باصرار تو مؤاخذه ننماید و پاداش الهی بهتر و عذابش باقیتر است در جوامع
روایت نموده که سحره بفرعون گفتند موسی را وقتی در خواب است بما نشان بده پس یافتند او را در خواب با آنکه عصا حراست
او را مینمود و گفتند اینکه ساحر نیست چون ساحر وقتی بخوابد سحرش باطل میشود ولی فرعون بخرجش نرفت و آنها را وادار
بمعارضه نمود و کسیکه بحال کفر و عصیان بمیرد جهنّم از آن او است که نه میمیرد در آن تا راحت شود و نه زندگانی راحتی
میکند که بهتر از مردن باشد و بنظر حقیر محتمل است مراد آن باشد که نه میمیرد و نه زنده میباشد یعنی همیشه مشغول جان کندن
است و کسانیکه در پیشگاه الهی حاضر شوند با آنکه اهل ایمان و اعمال صالحه باشند داراي منازل رفیعهاي خواهند بود که آنها
بهشتهاي دائمی داراي نهرهاي جاري است که همیشه در آنها خواهند بود و آن پاداش کسانی است که پاك شدند از چرك کفر و
عصیان بتوبه و سه آیه اخیره محتمل است جزء کلام سحره باشد که خداوند نقل فرموده و محتمل است ابتداء کلام الهی باشد و
کلمه علی جمع علیا است که آن مؤنّث اعلی میباشد ..
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 77 تا 86
اشاره
وَ لَقَد أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَسرِ بِعِبادِي فَاضرِب لَهُم طَرِیقاً فِی البَحرِ یَبَساً لا تَخاف دَرَکاً وَ لا تَخشی [ 77 ] فَأَتبَعَهُم فِرعَون بِجُنُودِهِ
فَغَشِیَهُم مِنَ الیَم ما غَشِیَهُم [ 78 ] وَ أَضَل فِرعَون قَومَه وَ ما هَدي [ 79 ] یا بَنِی إِسرائِیلَ قَد أَنجَیناکُم مِن عَدُوِّکُم وَ واعَدناکُم جانِبَ الطُّورِ
الَأیمَنَ وَ نَزَّلنا عَلَیکُم المَن وَ السَّلوي [ 80 ] کُلُوا مِن طَیِّبات ما رَزَقناکُم وَ لا تَطغَوا فِیه فَیَحِل عَلَیکُم غَضَبِی وَ مَن یَحلِل عَلَیه غَضَبِی فَقَد
556 وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُم اهتَدي [ 82 ] وَ ما أَعجَلَکَ عَن قَومِکَ یا مُوسی [ 83 ] قالَ - هَوي [ 81 ] -قرآن- 1
هُم أُولاءِ عَلی أَثَرِي وَ عَجِلت إِلَیکَ رَب لِتَرضی [ 84 ] قالَ فَإِنّا قَد فَتَنّا قَومَکَ مِن بَعدِكَ وَ أَضَ لَّهُم السّامِرِيُّ [ 85 ] فَرَجَعَ مُوسی إِلی
قَومِه غَضبانَ أَسِفاً قالَ یا قَوم أَ لَم یَعِدکُم رَبُّکُم وَعداً حَسَ ناً أَ فَطالَ عَلَیکُم العَهدُ أَم أَرَدتُم أَن یَحِل عَلَیکُم غَضَب مِن رَبِّکُم فَأَخلَفتُم
516- مَوعِدِي [ 86 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 393 از 485
- و بتحقیق وحی نمودیم بموسی که سیر ده در شب بندگان مرا [ صفحه 517 ] پس بزن براي ایشان براهی در دریا خشک در
حالیکه نه بیم داشته باشی از رسیدن دشمن و نه بترسی پس رفتند از پی ایشان فرعون با لشگرهایش پس فرو گرفت آنها را از دریا
آنچه فرو گرفت آنها را و گمراه کرد فرعون قوم خود را و هدایت نکرد اي بنی اسرائیل بتحقیق نجات دادیم شما را از دشمنانتان و
مواعده نمودیم با شما طرف راست کوه طور را و نازل کردیم بر شما ترنجبین و مرغ بریان را بخورید از پاکیزههاي آنچه روزي
کردیم شما را و تعدّي مکنید در آن پس فرود آید بر شما غضب من و کسیکه فرود آید بر او غضب من پس بتحقیق هلاك شده
است و همانا من هر آینه آمرزندهام کسی را که توبه کند و بگرود و بجا آورد کار شایسته را پس هدایت یابد و چه چیز بشتاب
انداخت تو را در پیشروي از قومت ایموسی گفت ایشان آنگروهند که در دنبال منند و شتاب نمودم بسوي تو پروردگارا تا خشنود
شوي گفت پس همانا ما بتحقیق آزمایش نمودیم قوم تو را بعد از تو و گمراه کرد آنها را سامري پس برگشت موسی بسوي قوم
خود غضبناك متأسف گفت اي قوم آیا وعده نداد بشما پروردگار شما وعده خوبی آیا پس طول کشید بر شما آنزمان یا خواستید
که فرود آید بر شما غضبی از پروردگارتان پس تخلّف نمودید از وعده من.
تفسیر
- پس از اتمام حجّت بر فرعون و فرعونیان بظهور معجزات باهرات بدست حضرت موسی و استنکاف آنها از قبول خداوند بحضرت
موسی وحی فرمود که شبی بنی اسرائیل را از مصر کوچ دهد و چون بدریا رسد عصاي خود را بدریا زند با توسل بمحمّد و آل او
چنانچه در سوره بقره در ذیل آیه و اذ فرقنا بکم البحر مفصلا بیان شد و قرار دهد براي آنها در دریا راهی خشک با آنکه ایمن باشد
از آنکه دشمن ایشانرا درك کند و بآنها برسد و نترسد از آنکه آب ایشانرا فرو گیرد و غرق نماید و چون آنحضرت بدستور الهی
عمل فرمود و بسلامت از دریا عبور نمودند و فرعون و فرعونیان در تعقیب ایشان بر آمدند آب دریا آنها را فرو گرفت بطوریکه در
محل مذکور شرح آنگذشت و بنی اسرائیل آنرا مشاهده نمودند و از حقیقت و سرّ آن کسی آگاه نبود جز خدا و اینکه فرموده پس
فرو گرفت آنها را از دریا آنچه فروگرفت بطور ابهام براي عظمت امر و اشاره بشهرت واقعه و ایجاز در کلام و مبالغه در آن است و
فرعون با آنکه مدّعی بود که قوم خود را [ صفحه 518 ] هدایت بسبیل رشاد میکند گمراه کرد آنها را و باز داشت از هدایت و بعد
از اینکه فتح و فیروزي خداوند در ضمن وحی بحضرت موسی بنی اسرائیل را مخاطب قرار داده میفرماید و ظاهرا احتیاج باضمار
قول یا صرف خطاب به بنی اسرائیل زمان پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در صافی فرموده ندارد چون مستفاد از وحی است
باین تقریب که بتحقیق نجات دادیم ما شما را از چنگ دشمن قوي مانند فرعون و قومش و مواعده نمودیم با شما بتوسط پیغمبرتان
موسی علیه السّلام براي مناجات و انزال توریۀ که در جانب راست کوه طور حاضر شوید و فرستادیم براي ارتزاق شما در وادي تیه
ترنجبین و مرغ سمانی بریان شده را از آسمان بتفصیلی که در سوره بقره ذکر شد و گفتیم بخورید از روزي حلال پاکیزه لذیذي
که ببهترین وجه ما براي شما از آسمان نازل نمودیم ولی در اداء شکر آن کوتاهی نکنید و از حدّ اعتدال در صرف تجاوز باسراف
و تبذیر ننمائید و از مستحق احیانا دریغ ندارید که در صورت تخلّف مستحق عقوبت و نزول عذاب من خواهید شد و کسیکه
مستحق نزول عذاب من شود و مشمول آن گردد بتحقیق در پستی افتاده و بهلاکت رسیده در توحید از امام باقر علیه السّلام نقل
نموده که مراد از غضب در اینکه آیه عقاب است چون خداوند از حالی بحالی منتقل نمیشود و تغییر در ذات او روي نمیدهد و
همانا من آمرزندهام کسی را که توبه کند از شرك و ایمان آورد بآنچه واجب است ایمان بآن و بجا آورد کارهائی را که باید بجا
آورد پس هدایت شود و راه یابد بولایت ائمه اطهار علیهم السلام که جمعا چهار شرطند براي مغفرت، توبه و ایمان و عمل صالح و
معرفت امام که شرط قبول اعمال است و باین معنی اخبار کثیره از پیغمبر اکرم و ائمه هدي در کتب معتبره نقل شده ولی بعضی از
صفحه 394 از 485
مفسّرین ثم اهتدي را بمعناي لزوم و استمرار بر ایمان تا وقت موت و بعضی عدم تشکیک در آن و بعضی اخذ بسنّت و ترك بدعت
دانستهاند و خلاف ظاهر بودن همه ظاهر است و مواعده خدا با بنی اسرائیل بتوسط حضرت موسی که قبلا ذکر شد آن بود که
آنحضرت با بزرگان بنی اسرائیل متّفقا بطور بیایند ولی چون نزدیک بکوه شدند حضرت موسی از شوق چند قدمی از آنها جلو
افتاد و خداوند باو فرمود چه موجب شد که عجله کردي و از قومت جلو افتادي اي موسی او در جواب عرض کرد که آنها در عقب
منند و اینکه [ صفحه 519 ] چند قدم که من جلو افتادم براي شوق بخدمت و تعجیل در اطاعت امر تو بود که موجب خوشنودي تو
گردد و از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که حضرت موسی نخورد و نیاشامید و نخوابید و بچیزي از اینکه قبیل میل
نکرد در رفتن بمیقات و برگشتن از آن مدّت چهل روز براي اشتیاق بپروردگار خود و در مدّت غیبت حضرت موسی سامري
بتفصیلی که در سوره بقره ذیل آیه و إذ واعدنا موسی گذشت بنی اسرائیل را گمراه نمود و خداوند بآنحضرت اعلام فرمود که ما
امتحان نمودیم قوم تو را و مبتلا کردیم بعبادت گوساله بعد از بیرون آمدن تو از میان آنها تا معلوم شود مخلص از منافق و مطیع از
عاصی براي خلق و ممتاز گردند از یکدیگر در خارج بعلم و معرفت و جهل و ضلالت و حضرت موسی بعد از موعد مقرّر بلا
فاصله با الواح توریۀ مراجعت فرمود نزد بنی اسرائیل با کمال خشم و غضب و اندوه و تأسف از حال قوم که چرا باید مرتکب چنین
امر قبیحی شوند و بآنها فرمود آیا وعده نفرمود خداوند بشما وعده خوبی که دادن توریۀ باشد که در آن نور و هدایت بود براي
شما و مرحمت فرمود مگر زمان مفارقت من از شما بطول انجامید که از موعد مقرّر تجاوز شده باشد و باین سبب گوساله را عبادت
کردید یا آنکه خواستید مشمول غضب الهی شوید براي اینکه امر شنیع لذا از وعدهاي که بمن دادید در حین مفارقت که آنمدت از
استقامت و ثبات در دین و اطاعت هارون در بیان اوامر و نواهی الهیّه تخلّف ننمائید تخلف کردید و در کلام اشاره است بآنکه
وجهی براي اینکه عمل شما نبود جز آنکه عمدا خواستید خودتان را مستحق عقوبت الهیّه نمائید و اینکه کاشف از نهایت جهل و
[ سفاهت است. [ صفحه 520
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 87 تا 96
اشاره
قالُوا ما أَخلَفنا مَوعِدَكَ بِمَلکِنا وَ لکِنّا حُمِّلنا أَوزاراً مِن زِینَۀِ القَوم فَقَذَفناها فَکَ ذلِکَ أَلقَی السّامِرِيُّ [ 87 ] فَأَخرَجَ لَهُم عِجلًا جَسَ داً لَهُ
خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُم وَ إِله مُوسی فَنَسِیَ [ 88 ] أَ فَلا یَرَونَ أَلاّ یَرجِع إِلَیهِم قَولاً وَ لا یَملِک لَهُم ضَ  را وَ لا نَفعاً [ 89 ] وَ لَقَد قالَ لَهُم
هارُون مِن قَبل یا قَوم إِنَّما فُتِنتُم بِه وَ إِن رَبَّکُم الرَّحمن فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمرِي [ 90 ] قالُوا لَن نَبرَحَ عَلَیه عاکِفِینَ حَتّی یَرجِعَ إِلَینا مُوسی
564 قالَ یا هارُون ما مَنَعَکَ إِذ رَأَیتَهُم ضَ لُّوا [ 92 ] أَلاّ تَتَّبِعَن أَ فَعَ َ ص یتَ أَمرِي [ 93 ] قالَ یَا بنَ أُم لا تَأخُ ذ بِلِحیَتِی وَ لا - 91 ] -قرآن- 1 ]
بِرَأسِی إِنِّی خَشِیت أَن تَقُولَ فَرَّقتَ بَینَ بَنِی إِسرائِیلَ وَ لَم تَرقُب قَولِی [ 94 ] قالَ فَما خَطبُکَ یا سامِرِيُّ [ 95 ] قالَ بَصُرت بِما لَم یَبصُرُوا بِهِ
436- فَقَبَضت قَبضَۀً مِن أَثَرِ الرَّسُول فَنَبَذتُها وَ کَذلِکَ سَوَّلَت لِی نَفسِی [ 96 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفتند تخلّف نکردیم وعده ترا باختیارمان ولی ما بار کرده شدیم ببارهاي گران از زیور قوم پس انداختیم آنها را پس همچنین
انداخت سامري پس بیرون آورد براي آنها گوسالهاي، کالبدي که بود مر او را بانگ گوساله پس گفتند اینکه است خداي شما و
خداي موسی پس فراموش کرد آیا پس نمیبینند آنکه بر نمیگرداند بسوي آنها سخنی را و مالک نمیباشد براي آنها زیانی و نه
سودي را و بتحقیق گفت مر ایشانرا هارون از پیش اي قوم جز اینکه نیست که امتحان شدید بآن و همانا پروردگار شما خداي
صفحه 395 از 485
بخشنده است پس پیروي کنید مرا و اطاعت نمائید فرمان مرا گفتند همیشه خواهیم بود بر او مقیمان تا بر گردد بسوي ما موسی
گفت اي هارون چه باز داشت تو را وقتی که دیدي آنها را که گمراه شدند از آنکه متابعت کنی مرا آیا بیرون رفتی از فرمان من
گفت اي پسر مادر من مگیر محاسنم و نه سرم را همانا من ترسیدم که بگوئی جدائی افکندي میان بنی اسرائیل و مراقبت نکردي
سخن مرا گفت پس چیست اینکه کار بزرگ تو اي سامري گفت بینا شدم بچیزي که بینا نشدند بآن پس گرفتم مشتی از جاي پاي
آن فرستاده پس انداختم آنرا و اینکه چنین کاري را خوب جلوه داد براي من نفسم.
تفسیر
پس از آنکه حضرت موسی بقوم اعتراض فرمود بتقریب مذکور در آیات سابقه آنها در مقام معذرت خواهی عرضه داشتند ما
باختیار تام و میل طبیعی خودمان تخلّف از عهدي که با شما کرده بودیم ننمودیم ولی سامري ما را فریب داد و بار گرانی بدوش ما
گذارد که زیور و زینتهاي طلاي قبطیانرا که عاریه نموده بودیم و در وقت بیرون آمدن از مصر براي آنکه متوجّه بعزم حرکت ما
نشوند مسترد ننمودیم در کوره آتش افروخته او انداختیم یا باز یورهائی که از آنها آب دریا بیرون انداخته بود اینکه معامله را
کردیم براي آنکه از گناه تصرف در آنها فارغ شویم و خود سامري هم آنچه از آن زیورها داشت در آن گود ریخت پس از
مجموع آنها گوسالهاي که عبارت از کالبد و جسدي بود داراي صوتی مانند صوت گوساله بیرون آورد براي قوم پس او و کسانیکه
بدوا باو گرویده بودند گفتند اینکه گوساله خداي شما و خداي موسی است و آنهم بصوت خود تصدیق مینمود و گفتند موسی
فراموش کرد که خدا اینجا است یا گم کرد راه وصول بحق [ صفحه 521 ] را و بطلب او در کوه طور توقف نمود و بعضی گفتهاند
مراد آنستکه سامري فراموش کرد عهد ایمان بخدا و پیغمبر او را و بنابراین جمله فنسی کلام مستقلی است از خداوند و بنابر قول
اوّل جزء مقاله سامري و اصحاب او است لذا خداوند در مقام ردّ آنها فرموده آیا نمیبینند که اگر از آن گوساله سؤالی نمایند
جواب نمیدهد و نمیتواند بآنها ضرري و نفعی برساند و تفصیل اینکه واقعه در سوره بقره ذیل آیه و إذ واعدنا موسی گذشت و از
سعید بن جبیر نقل شده که سامري از اهل کرمان بوده و در بنی اسرائیل نفوذ کلمه داشته و بعضی گفتهاند از خود آنها بوده ولی
نفاق داشته و بعضی گفتهاند قبلا در بلدي بوده که اهل آن گاو پرست بودند و محبت آن در دل او جاي داشته لذا مرتکب اینکه
امر شنیع شده در هر حال حضرت هارون قبل از مراجعت موسی علیه السّلام از کوه طور قوم را موعظه و نصیحت فرموده بود باین
تقریب که اي قوم من اینکه امتحان و ابتلائی است از جانب خداوند بسبب گوساله که از شما شده گول سامري و اتباع او را نخورید
و گوساله را پرستش ننمائید خداوند و پروردگار شما همان خداي یکتاي بخشنده مهربان است که حضرت موسی بشما معرفی کرده
و چنانچه عهد کردید در غیبت برادرم اطاعت و متابعت از من نمائید ثابت و راسخ باشید و دین حق را از دست ندهید آنها در
جواب گفتند ما دست از عبادت گوساله بر نمیداریم تا موسی بسوي ما مراجعت نماید و قمّی ره فرموده آنها اراده نمودند هرون را
بکشند و او فرار کرد و قوم بکار خود ادامه دادند تا مدّت میقات که چهل شب بود بپایان رسید و چون روز دهم ذو الحجّه شد
خداوند الواح توریۀ را بموسی علیه السّلام عطا فرمود و باو وحی شد که ما قوم تو را در فتنه انداختیم و سامري آنها را گمراه کرد و
گوساله پرست شدند و آن صداي گوساله کرد حضرت موسی عرض کرد پروردگارا گوساله را سامري ساخت صدا را که باو داد
فرمود من دادم چون دیدم پشت بمن کردند و رو باو آوردند خواستم فتنه آنها را افزون کنم پس موسی علیه السّلام مراجعت نمود و
هرون را مورد عتاب قرار داد و فرمود چه چیز باز داشت تو را چون دیدي قوم گمراه شدند بعبادت گوساله از آنکه متابعت کنی مرا
در غضب براي خدا و مقاتله با اهل کفر و ارتداد یا چرا دنبال من نیامدي و مرا از اینکه واقعه خبردار ننمودي و در هر حال کلمه لا
در ألّا زائده است آیا نافرمانی مرا [ صفحه 522 ] نمودي که گفتم متعصّب در دین و مجاهد در راه حق باش و قمّی ره فرموده که
آنحضرت در اینکه حال چنان خشمگین شد که الواح توریۀ را انداخت و ریش و سر برادر را گرفت و بجانب خود کشید و کلام
صفحه 396 از 485
مذکور را فرمود و هرون براي تحریک حس عطوفت و مهربانی آنحضرت متذکر نسبت خود شد و عرضه داشت اي پسر مادر من
ریش و سر مرا مگیر من ترسیدم که تو بفرمائی چرا جدائی و تفرقه انداختی میان بنی اسرائیل چون اگر میخواستم با آنها جنگ کنم
یا از آنها کنارهگیري نمایم لابد یک دسته با من بودند و یکدسته بر من و قهرا دو دستگی و اختلاف روي میداد میان آنها و اگر
میخواستم بشما ملحق شوم و واقعه را عرضه بدارم ترسیدم بگوئی چرا از دستور من که تو را خلیفه قرار دادم و گفتم مشغول باصلاح
امور آنها باش تخلّف نمودي چون اصلاح موقوف بود بآنکه در میانشان باشم و نصیحت و دلالت نمایم و بمدارا رفتار کنم تا شما
مراجعت نمائید و تصمیم خودتان را در باره آنها اتخاذ فرمائید و در علل از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که چون پرسیدند از
آنحضرت که چرا موسی علیه السّلام سر و ریش برادرش را گرفت و بجانب خود کشید با آنکه او تقصیري نکرده بود جواب فرمود
براي آنکه او مفارقت از قوم نکرد و ملحق بموسی علیه السّلام نشد ولی اگر از آنها جدا شده بود عذاب نازل میشد حقیر عرض
میکنم شاید مقصود اینکه باشد که آنها مستحق عذاب بودند و نباید مورد ترحّم شوند و حضرت موسی بالطّبع غیور و هارون مترحّم
بود پس حضرت موسی روي بسامري نمود و شدیدا او را مورد عتاب قرار داد که اینکه چه کاري بود کردي و چه وادار کرد تو را
باین امر شنیع او گفت آنروز که خداوند فرعون و فرعونیان را غرق نمود من در مقدّمه لشگر شما بودم و دیدم و متوجّه شدم که هر
جا مرکوب جبرئیل پا میگذارد زمین در زیر پاي او حرکت میکند و کسی متوجّه باین امر نبود من مشتی از خاك زیر پاي او
برداشتم و نگهداشتم و در جوف گوساله ریختم او زنده شد و صدا کرد و اینکه عمل را نفس امّاره بسوء من در نظرم جلوه داد که
خوب کاري است و هنرمندي مرا نزد قوم آشکار میکند و مرتکب شدم و شرح اینکه قضایا قبلا در سوره بقره و اعراف گذشته
است و گفتهاند تشدّد موسی علیه السّلام بهارون براي تنبه قوم بخطاء خودشان بود و الا او میدانست که ساحت هارون منزّه از تقصیر
است [ صفحه 523 ] و کاملا بوظیفه خود عمل نموده است ..
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 97 تا 107
اشاره
قالَ فَاذهَب فَإِن لَکَ فِی الحَیاةِ أَن تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِن لَکَ مَوعِداً لَن تُخلَفَه وَ انظُر إِلی إِلهِکَ الَّذِي ظَلتَ عَلَیه عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّه ثُمَّ
لَنَنسِفَنَّه فِی الیَم نَسفاً [ 97 ] إِنَّما إِلهُکُم اللّه الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَسِعَ کُل شَیءٍ عِلماً [ 98 ] کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیکَ مِن أَنباءِ ما قَد سَبَقَ وَ قَد
آتَیناكَ مِن لَدُنّا ذِکراً [ 99 ] مَن أَعرَضَ عَنه فَإِنَّه یَحمِل یَومَ القِیامَۀِ وِزراً [ 100 ] خالِدِینَ فِیه وَ ساءَ لَهُم یَومَ القِیامَۀِ حِملًا [ 101 ] -قرآن-
557-1 یَومَ یُنفَخ فِی الصُّورِ وَ نَحشُرُ المُجرِمِینَ یَومَئِذٍ زُرقاً [ 102 ] یَتَخافَتُونَ بَینَهُم إِن لَبِثتُم إِلاّ عَشراً [ 103 ] نَحن أَعلَم بِما یَقُولُونَ إِذ
- یَقُول أَمثَلُهُم طَرِیقَۀً إِن لَبِثتُم إِلاّ یَوماً [ 104 ] وَ یَسئَلُونَکَ عَن الجِبال فَقُل یَنسِفُها رَبِّی نَسفاً [ 105 ] فَیَذَرُها قاعاً صَفصَفاً [ 106 ] -قرآن- 1
41- 341 لا تَري فِیها عِوَجاً وَ لا أَمتاً [ 107 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفت پس برو و همانا مر تو را است در زندگی آنکه بگوئی نباید کسی مرا مس نماید و من کسی را مس نمایم و همانا مر تو را
است موعدي که تخلّف کرده نشوي از آن و بنگر بخدایت که گشتی تمام روز بر آن مقیم که میسوزانیم آنرا پس پراکنده میکنیم
آنرا در دریا پراکنده نمودنی جز اینکه نیست که خداي شما خداوند آنچنانی است که نیست خدائی مگر او احاطه دارد بر همه چیز
از راه دانش اینچنین نقل میکنیم براي تو از خبرهاي آنچه بتحقیق گذشته و بتحقیق دادیم تو را از نزد خودمان موجب تذکّري
کسیکه روي گرداند از آن پس همانا او بر میدارد روز قیامت بار گرانی که جاودانیانند در آن و بد است براي آنها روز قیامت آن
صفحه 397 از 485
بار روز که دمیده شود در صور و جمع کنیم گناهکاران را چنان روزي کبود چشمان آهسته گویند میان خودشان درنگ نکردیم
مگر ده روز ما داناتریم بآنچه میگویند هنگامیکه میگوید خردمندترین آنها که درنگ نکردید مگر روزي و میپرسند تو را از
کوهها پس بگو پراکنده میکند آنها را پروردگار من پراکنده کردنی پس وامیگذارد آنها را زمین صاف همواري که نمیبینی در
آن پستیئی و نه بلندئی را.
تفسیر
پس از اعتراض حضرت موسی بسامري و اقرار او بگناه که در آیات سابقه بیان شد آنحضرت سامري را نفی بلد فرمود و مقرر شد
که او از میان بنی اسرائیل بیرون رود و با کسی معاشرت نکند و نگذارد دست کسی ببدن او برسد چون هر کس دستش ببدن او
میرسید او و آنکس تب میکردند لذا مجبور شد که تنها مانند حیوانات وحشی در صحرا و بیابان زندگانی کند و قمّی ره فرموده
باین حال [ صفحه 524 ] بود تا مرد و اینکه علامت در خانواده او باقی ماند و الآن هم در مصر و شام هستند معروف بلامساس و
حضرت موسی خواست او را بکشد خداوند باو وحی فرمود که نکش او را چون مردي است سخی و اینکه ذیل کلام قمّی ره را در
مجمع از امام صادق علیه السّلام نیز نقل نموده و حضرت موسی باو فرمود اینکه عذاب دنیوي تو است و عذاب اخروي تو موعدي
دارد که خداوند از آن تخلّف نمیکند و در باره تو انجاز خواهد فرمود و نگاه کن و ببین خدایت را که گوساله است و روز را در
عبادت آن بشب میرساندي هر آینه بخوبی بسوزانم آنرا و خاکسترش را در دریا بریزم اگر حرق بمعناي سوزاندن بآتش باشد که
ظاهر قرائت مشهور است ولی بنظر حقیر بمعناي سائیدن بسوهان است و مراد آنستکه هر آینه با سوهان بسایم البته آنرا و سودهاش را
در دریا بریزم چون ظاهرا بدن آن طلا بوده و روح نداشته و بعضی از قراء لنحرّقنّه بفتح نون و سکون حاء و تخفیف راء خواندهاند و
اینکه قرائت از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شده و مؤید اینمعنی است و در روایات اینکه واقعه که در سوره بقره ذکر شد تصریح
بآن شده بود و ظلت مخفّف ظللت است که لام اوّل آن حذف شده در هر حال اینکه عمل براي آن بوده که ذراتی از آن در
دسترس مردم باقی نماند و بکلّی اثرش محو شود و عبادت کنندگان آن مفتضح و رسوا گردند و دماغشان بخاك مالیده شود و پس
از آن به بنی اسرائیل فرمود جز اینکه نیست که خداوند شما آن خداي یکتاي بیهمتائی است که مستجمع صفات کمال و جلال و
منزّه از هر عیب و نقص و مستحق پرستش و ستایش است نه گوساله فاقد عاجز ناتوان که بسوزانند یا بسایندش و در دریا بریزند که
اثري از آثارش باقی نماند و خداوند احاطه علمی بهمه چیز دارد و عبادت کنندگان گوساله را از غیر آنها بخوبی میشناسد و
بمجازات میرساند و کسی نمیتواند عمل و اعتقاد خود را از خداوند مخفی نماید و پس از نقل قصّه و بیانات حضرت موسی خداوند
بحبیب خود فرموده باین کیفیّت و طرز مطلوب و مرغوبی که ما نقل نمودیم براي تو اینکه قصّه را قصص سایر انبیا و امم سابقه را
بیان نموده و خواهیم نمود براي مزید علم تو و عبرت خلق و تنبه و تذکّر و انذار و استبصار و سایر اغراض و ثمرات مترتّبه بر آنها و
کتاب مشتمل بر آن قصص و سایر موجبات ذکر و فکر قرآن است که ما آنرا از عالم غیب [ صفحه 525 ] و نزد خودمان بتو عطا
کردیم و کسیکه رو گرداند از آن و پشت پا زند باحکامش روز قیامت بار گرانی از عقوبت معصیت و کفر و کفران نعمت بدوش
کشیده وارد محشر خواهد شد و مخلّد در آن بار گران خواهد بود و بکیفر اعمال خود کاملا خواهد رسید و مفرّي براي او نخواهد
بود و بد بار گرانی براي آنها خواهد بود آن بار گران گناه و عقاب آن و آنروز روزي است که دمیده میشود در صور بتوسط
اسرافیل و گنهکاران و سرکشان از اطاعت خدا و پیغمبر سر از قبرها بیرون آورند و در صحراء محشر جمع گردند با چشمهاي کبود
که بدترین رنگهاي چشم است نزد عرب و کاشف است از شقاوت و شرارت در علم فراست و بعضی گفتهاند مراد آنستکه کور
وارد محشر شوند و بعضی آنرا از آثار تشنگی قرار دادهاند و بنظر حقیر معناي اوّل متعیّن است چون موافق با ظاهر و اعتبار است و
کبودي چشم در روایت از علائم اهل آتش ذکر شده و قمّی ره فرموده میباشد چشمهاشان بر گردانده شده و سفیدي آنها ظاهر
صفحه 398 از 485
گشته و نمیتوانند بهم زنند آنرا و لابد از نهایت خوف و وحشت است و مؤیّد اینمعنی است که خداوند فرموده صوتهاي خودشان را
پنهان میکنند و آهسته با یکدیگر میگویند ما در دنیا و قبر ده روزي بیش درنگ نکردیم و اینکه از نهایت رعب و هول است که
قلب آنها را پر کرده و متأسفند از آنکه چرا چند روزه دنیا را صرف در صبر بر طاعت و از معصیت ننمودند لذا خداوند فرموده ما
بهتر میدانیم مدّت درنگ آنها را وقتی که اعقل و اعلم و اصلح آنها که داراي طریقه نیکوتر است میگوید درنگ نکردید مگر یک
روز چون تمام مدت دنیا در برابر آخرت مانند یکروز است و در اینکه مقام اقوال دیگري در مجمع و غیره ذکر شده و چون مخالف
با ظاهر و اعتبار بود حقیر نقل ننمودم و معلوم است که عدد ده خصوصیّتی ندارد بلکه کنایه از کمی مدّت است نهایت آنکه تمثیل
بیکروز در برابر مدّت بیپایان آخرت اولی و انسب و امثل است و در نفحات نقل نموده که چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
بیان اهوال قیامت را فرمود بعضی از قریش که منکر معاد و حشر بودند از روي استهزاء از آنحضرت پرسیدند که اینکه کوههاي
باین عظمت و بزرگی در آنروز چه خواهد شد خداوند به پیغمبر خود دستور فرموده که جواب آنها را بفرماید پروردگار من آنها را
پراکنده کند یک نوع پراکندگی عجیبی که از آنحضرت [ صفحه 526 ] روایت شده خداوند آنها را مانند شن کند و بادي فرستد
که متفرّقشان نماید و جاي آنها را زمین هموار بدون پستی و بلندي قرار دهد بطوریکه اي پیغمبر من یا اي شخص بینا در روي زمین
گودي و بلندئی نخواهی دید و از قمّی ره نقل نموده که قاع زمینی است که خاك نداشته باشد و صفصف زمینی است که چیزي
در آن نروئیده باشد و عوج پستی و امت بلندي است و بعضی گفتهاند قاع و صفصف یک معنی دارند و آن زمین هموار نرم صاف
خالی از گیاه است که پستی و بلندي و پشته و درهئی نداشته باشد و مانند یک صف مستوي مشهود گردد و بنابراین جمله اخیره
براي تأکید اینکه معنی ذکر شده است و اللّه اعلم ..
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 108 تا 115
اشاره
یَومَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدّاعِیَ لا عِوَجَ لَه وَ خَشَعَت الَأصوات لِلرَّحمن فَلا تَسمَع إِلاّ هَمساً [ 108 ] یَومَئِذٍ لا تَنفَع الشَّفاعَۀُ إِلاّ مَن أَذِنَ لَه الرَّحمن وَ
رَضِیَ لَه قَولًا [ 109 ] یَعلَم ما بَینَ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحِیطُونَ بِه عِلماً [ 110 ] وَ عَنَت الوُجُوه لِلحَی القَیُّوم وَ قَد خابَ مَن حَمَلَ ظُلماً
477 وَ کَذلِکَ أَنزَلناه قُرآناً عَرَبِیا وَ صَرَّفنا - 111 ] وَ مَن یَعمَل مِنَ الصّالِحات وَ هُوَ مُؤمِن فَلا یَخاف ظُلماً وَ لا هَضماً [ 112 ] -قرآن- 1 ]
فِیه مِنَ الوَعِیدِ لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ أَو یُحدِث لَهُم ذِکراً [ 113 ] فَتَعالَی اللّه المَلِک الحَقُّ وَ لا تَعجَل بِالقُرآن مِن قَبل أَن یُقضی إِلَیکَ وَحیُه وَ
361- قُل رَب زِدنِی عِلماً [ 114 ] وَ لَقَد عَهِدنا إِلی آدَمَ مِن قَبل فَنَسِیَ وَ لَم نَجِد لَه عَزماً [ 115 ] -قرآن- 1
ترجمه
چنین روزي پیروي کنند خواننده خود را نیست انحرافی از براي او و پست شود آوازها براي خداي بخشنده پس نشنوي مگر آواز
آهسته چنین روزي سود ندهد شفاعت مگر از کسیکه دستور دهد براي او خداوند بخشنده و بپسندد براي او گفتار را میداند آنچه
باشد در برابرشان و آنچه باشد در پشت سرشان و احاطه نمیکنند باواز راه دانش و خوار شود رویها مر خداوند زنده پاینده را و
بتحقیق بیبهره و نومید گردد کسیکه برداشت بار جور و ستم را و کسیکه بجا آورد از کارهاي شایسته با آنکه او اهل ایمان باشد
پس نمیترسد از ستمی و نه از شکستی و اینکه چنین فرود آوردیم آنرا قرآنی عربی و مکرّر نمودیم در آن از وعده بیمناك، باشد
که آنها بپرهیزند یا پدید آرد براي ایشان پندي پس برتر آمد خداوندي که پادشاه حق است و شتاب مکن در باب قرآن پیش از
آنکه به اتمام رسانده شود بسوي تو وحی آن و بگو پروردگار من زیاد کن دانش مرا و هر آینه بتحقیق فرمان دادیم به آدم پیش از
صفحه 399 از 485
[ اینکه پس وا گذاشت و نیافتیم براي او تصمیمی . [ صفحه 527
تفسیر
خداوند متعال بعد از نقل بهم خوردن اوضاع دنیا بیان احوال قیامت را فرموده باین تقریب که در چنین روز بزرگی داعی الهی که
گفتهاند اسرافیل است بر سنگی که در بیت المقدس است میایستد و بوسیله صور یا غیر آن مردم را دعوت بحضور در صحراي
محشر مینماید و نه در دعوت او اعوجاج و عدول از امر حق است که کسی را احضار ننماید و نه در باز گشت و اجابت خلق
انحراف و تجاوز از خط مستقیم و میل بجانب راست و چپ است بلکه از سوراخهاي صور که بعدد ارواح خلق است روح هر کس
بکالبدش دمیده شود و بپاي خود مستقیما در پیشگاه الهی حاضر گردد و از مهابت موقف، تمام اصوات خاموش گردد و پست شود
بطوریکه صداي کسی شنیده نشود مگر آهسته از نهایت خضوع و خشوع قمّی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که چون روز
قیامت شود خداوند خلق را در زمینی جمع نماید پا برهنه و لخت پس توقیف شوند در محشر تا عرق نمایند عرق شدیدي و بزحمت
نفس کشند پس درنگ نمایند در آنجا پنجاه سال و آنوقت است که خدا فرموده صداها براي او پست شود پس نمیشنوي صوتی را
مگر آهسته پس منادي از جانب عرش ندا کند کجا است پیغمبر امّی مردم گویند اسمش را بگو گوید کجا است پیغمبر رحمت
کجا است محمّد بن عبد اللّه امّی پس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله در جلو تمام مردم بیاید تا کنار حوضی که در ازاي آن بقدر
مسافت میان ایله و صنعاء باشد و آنجا توقف نماید و امیر المؤمنین علیه السّلام را طلب فرماید و آنحضرت حاضر شود و مقدّم بر
تمام خلق در کنار پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بایستد پس بمردم اجازه داده شود که از مقابل آن دو بگذرند بعضی در کنار
حوض آیند و بعضی از نزدیک شدن بحوض ممنوع شوند و چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بعضی از دوستان ما را مشاهده
فرماید که ممنوع شدند بگریه در آید و بگوید پروردگارا شیعیان علی را میبینم که بطرف اهل آتش میبرند و از ورود بحوض منع
میکنند و خداوند ملکی را مأمور میفرماید که میآید و از پیغمبر سبب گریه او را سؤال میکند و آنحضرت میفرماید براي بعضی از
شیعیان علی علیه السّلام میگریم پس ملک عرضه میدارد خداوند میفرماید شیعیان علی را بتو بخشیدم و براي دوستی تو و عترتت از
گناهان ایشان گذشتم و ملحق نمودم آنها را بتو و بسایر شیعیان و قرار دادم ایشان را در زمره تو و وارد نمودمشان بر حوض تو پس
[ صفحه 528 ] امام باقر علیه السّلام فرمود که چه بسیار گریه کنندگان باشند آنروز که چون اینکه رحمت را نسبت به پیغمبر و
دوستان او و عترتش مشاهده کنند فریاد باستغاثه از آنحضرت بلند نمایند و هیچیک از شیعیان و دوستان ما که بیزاري میجویند از
دشمنان ما در آنروز باقی نمیماند مگر آنکه داخل میشود در حزب ما و وارد میگردد بر حوض ما رزقنا اللّه تعالی و در آنروز نفع
نمیدهد و قبول نمیشود شفاعت احدي مگر شفاعت کسیکه اذن شفاعت باو داده است خداوند بخشنده و پسندیده است گفتار او را
در باره خلق براي منزلت و مقام او در نزد خداوند یا نفع نمیدهد شفاعت مگر در باره کسیکه خداوند اذن شفاعت براي او داده و
راضی شده که در باره او شفاعت نمایند شافعان و میداند خداوند احوال سابقه و لاحقه بندگان را از گذشته و آینده و قمّی ره نقل
نموده که مراد علم خداوند است باخبار انبیاء گذشته و اخبار امام زمان که آینده است و کسی نمیتواند بذات و صفات خداوند
احاطه علمیّه پیدا کند و بندگان نباید وصف نمایند خداوند را مگر بهمان اوصافی که او براي خود اثبات فرموده نیست در اشیاء
مانند او شیء و او است خالق و مصوّر و اوّل و آخر و باطن و ظاهر و بر هر چیز قادر تبارك و تعالی عمّا یصفون چنانچه در توحید
از امیر المؤمنین علیه السّلام به اینکه معنی تصریح شده و خوار و ذلیل باشند صاحبان وجوه و اعتبار در آنروز مانند اسیر گرفتار در
دست پادشاه قهّار در برابر خداوند زنده پاینده و خائب و خاسر و بیبهره و ناامید است کسیکه با بار گناه و ظلم بنفس و جور بغیر
وارد محشر شود از رحمت رحیمیه خداوند ولی کسیکه بعضی اعمال صالحه در دنیا از او بروز نموده با آنکه ایمان داشته بخدا و
روز جزا و وسائط فیض امیدوار برحمت حق است و نمیترسد از آنکه جزاي عمل او داده نشود یا کمتر از آنچه مستحق است داده
صفحه 400 از 485
شود چنانچه قمّی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده و خداوند با اینکه مزایا و محسّنات فوق العاده قرآن را تمامی بلغت عرب
نازل فرمود با انواع و اقسام مواعید و تهدیدات مکرّره تا آنها پرهیزکار شوند یا آنکه قرآن و قصص آن موجب اتّعاظ و اعتبار یا
موجد شهرت و افتخار آنان گردد پس او است برتر و بالاتر در ذات و صفات خود از مجانست و مماثلت با خلق و او است داراي
سلطنت حقه حقیقیّه و نافذ است امر و نهی او باستقلال و استحقاق بر تمام بندگان و قمّی ره نقل نموده که چون قرآن [ صفحه
529 ] بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل میشد مبادرت مینمود بقرائت آن پیش از تمام شدن نزول آیه و گفتهاند اینکه براي
اشتیاق کامل آنحضرت بود بتعلّم قرآن و آنکه مبادا حرفی یا کلمهاي از آن سقط شود لذا خداوند خاطر مبارك را باین آیه اطمینان
داد و نهی فرمود از تعجیل که لازمه آن امر بتأمّل و تأنّی است و دستور فرمود که مسئلت نماید ازدیاد علم را بجاي استعجال در
امري که محقّق خواهد شد چنانچه فرموده لا تحرّك به لسانک لتعجل به و بعضی گفتهاند مراد نهی از تعجیل در قرائت قرآن است
براي اصحاب پیش از بیان معانی و مرادات آن از جانب خداوند براي آنحضرت و محتمل است مراد نهی از سؤال نزول قرآن باشد
چون گاهی آنحضرت منتظر نزول وحی بود و بلسان حال یا مقال تقاضاي تعیین تکلیف داشت در صورتی که مصلحت در تأخیر
بود لذا در تعقیب آن فرموده که سؤال از ازدیاد علم کن چون ممکن است در کشف حقیقت و تعیین تکلیف براي آنحضرت
مصلحت باشد ولی در نزول قرآن و اعلام بخلق نباشد در مجمع از پیغمبر روایت نموده است که هر روز که بیاید و علم من در
آنروز زیاد نشود خداوند بر من مبارك نفرموده و در خصال از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که از امیر المؤمنین علیه السّلام
پرسیدند که داناترین مردم کست فرمود کسیکه افزوده است دانش مردم را بدانش خود و نیز از آنحضرت روایت شده که پیغمبر
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده فضیلت علم محبوبتر است نزد من از فضیلت عبادت و شاید براي اثبات آنکه انسان بهر مرتبه و
درجهاي که از علم و دانش رسیده باشد باز محتاج بمزید علم است خداوند در اینمقام اشاره بقصّه حضرت آدم فرموده که گول
شیطان را خورد و واگذاشت عهد یعنی امر و وصیّت الهی را مانند فراموش شده و نیافت خداوند براي او عزم ثابت و رأي راسخ و
تصمیم لازمی چون نداشت و نمیدانست که کسی نمیتواند بدون توسل بذیل عنایت محمّد و آل اطهار او خود را از وساوس شیطان
و نفس امّاره محفوظ و در مقام عبودیّت و فرمان برداري از معبود حقیقی ثابت قدم بدارد تا لغزش و فتور و خللی برایش روي ندهد
و اگر پیغمبر باشد اولو العزم شود مانند حضرات نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام که بآن وسیله باین مقام رسیدند با
آنکه خداوند باو دستور داده بود که در شدائد متوسل بآنذوات مقدسه شود و بنابراین مراد از عهد در عهدنا امر الهی است بتوسل [
صفحه 530 ] آدم علیه السّلام بآن ذوات مقدسه و مراد از نسیان ترك او است و بعضی مراد از عهد را نهی از نزدیک شدن بشجره
دانستهاند و مراد از نسیان را فراموشی بعضی از خصوصیّات آن نهی از قبیل تعلّق بجنس و الزامی بودن و امثال اینها ولی اصل نهی را
فراموش نکرده بود و الا محلّی براي وسوسه شیطان باقی نمیماند که بگوید خدا شما را نهی نمود از اینکه شجره براي آنکه مخلّد
در بهشت نشوید و روایات و اقوال در اینکه باب مختلف است و شمّهاي از آن با وجه جمع در اوائل سوره بقره گذشت و در هر
حال چون ترك اولی یا صغیره و قبل از بعثت بوده منافاتی با ادلّه عصمت انبیاء عظام ندارد و اللّه اعلم ..
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 116 تا 126
اشاره
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَ ۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیسَ أَبی [ 116 ] فَقُلنا یا آدَمُ إِن هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوجِکَ فَلا یُخرِجَنَّکُما مِنَ الجَنَّۀِ
فَتَشقی [ 117 ] إِن لَکَ أَلاّ تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعري [ 118 ] وَ أَنَّکَ لا تَظمَؤُا فِیها وَ لا تَضحی [ 119 ] فَوَسوَسَ إِلَیه الشَّیطان قالَ یا آدَمُ هَل
406 فَأَکَلا مِنها فَبَدَت لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا یَخصِفان عَلَیهِما مِن وَرَقِ الجَنَّۀِ - أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الخُلدِ وَ مُلک لا یَبلی [ 120 ] -قرآن- 1
صفحه 401 از 485
وَ عَصی آدَمُ رَبَّه فَغَوي [ 121 ] ثُم اجتَباه رَبُّه فَتابَ عَلَیه وَ هَدي [ 122 ] قالَ اهبِطا مِنها جَمِیعاً بَعضُکُم لِبَعض عَدُوٌّ فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم مِنِّی هُديً
فَمَن اتَّبَعَ هُدايَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشقی [ 123 ] وَ مَن أَعرَضَ عَن ذِکرِي فَإِن لَه مَعِیشَۀً ضَنکاً وَ نَحشُرُه یَومَ القِیامَۀِ أَعمی [ 124 ] قالَ رَب لِمَ
77- 518 قالَ کَذلِکَ أَتَتکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الیَومَ تُنسی [ 126 ] -قرآن- 1 - حَشَرتَنِی أَعمی وَ قَد کُنت بَصِیراً [ 125 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه گفتیم مر ملائکه را که سجده کنید براي آدم پس سجده کردند مگر شیطان که ابا نمود پس گفتیم اي آدم همانا اینکه
دشمن است با تو و با جفتت پس بیرون نکند شما را از بهشت پس بزحمت افتی همانا مر تو را است که نه گرسنه شوي در آن و نه
برهنه مانی و آنکه تو نه تشنه شوي در آن و نه در آفتاب بمانی پس وسوسه کرد مر او را شیطان گفت اي آدم آیا دلالت کنم تو را
بر درخت جاودانی و پادشاهی بیزوال پس خوردند از آن پس ظاهر شد مر آن دو را عورتهاشان و شروع نمودند میچسبانیدند بر
آن دو از برگ بهشت و نافرمانی کرد آدم پروردگارش را پس بیبهره ماند سپس برگزید او را پروردگارش و پذیرفت توبه او را و
هدایت نمود گفت فرود آئید از آن همگی بعضی از شما با بعضی دشمنید پس اگر بیاید براي شما از من هدایتی پس هر کس
پیروي نمود هدایت مرا پس نه گمراه میشود و نه بزحمت میافتد و هر کس رو گرداند از [ صفحه 531 ] دستور من پس همانا مر او
را است زندگانی تنگ و محشور میکنیم او را روز قیامت نابینا گفت پروردگار من چرا محشور نمودي مرا نابینا با آنکه بودم بینا
گفت اینکه چنین بود که آمد تو را آیتهاي ما پس وا گذاشتی آنرا و اینکه چنین امروز واگذاشته شوي.
تفسیر
خداوند در آیات سابقه اشاره بقصّه حضرت آدم فرموده بود لذا مناسب شد شمهاي از تفصیل آنهم ذکر شود باین تقریب که یاد
کن وقتی را که گفتیم بملائکه سجده کنید براي خداوند در برابر آدم براي تعظیم او چون حامل انوار طیّبه محمّد و آل اطهار او بود
و آنها اطاعت نمودند مگر ابلیس که اصلا از جن بود و چندي با ملائکه اشتغال بعبادت داشت و او امتناع نمود و مطرود شد پس
خداوند بحضرت آدم فرمود اینکه شیطان دشمن تو و حوّا است مبادا فریب او را بخورید و اینکه موجب بیرون رفتن شما از بهشت
شود پس تو در زحمت و مشقت تهیّه معاش براي خود و عیالت در دنیا افتی و تا اینجا هستی نه گرسنه میشوي و نه برهنه میمانی و
نه تشنه میشوي و نه در آفتاب سوزان میمانی بلکه تمام لوازم معاش و آسایش تو در بهشت فراهم است پس وسوسه نمود باو شیطان
و گفت اي آدم آیا میخواهی دلالت کنم تو را بدرختی که اگر از آن تناول نمائی مخلّد و جاوید بمانی در بهشت و بپادشاهی و
سلطنتی برسی که فتور و سستی و زوال نداشته باشد و آن درخت همان شجره منهیّه بود و آدم و حوّا باور کردند و خوردند از آن
پس لباسهاي بهشتی از تن آن دو ریخت و عورتهاشان براي خودشان ظاهر گردید و ناچار شروع نمودند بپوشاندن عورتهاشان با
برگهاي درختهاي بهشت از قبیل انجیر تا چشمهاشان بآن نیفتد و نافرمانی نمود آدم و بمراد خود که خلود در بهشت بود نرسید پس
از آن خداوند بوسیله توسل او بمحمّد و آل اطهارش او را برگزید و برحمت خود نزدیک فرمود و توفیق توبه داد و او توبه کرد و
خداوند قبول فرمود و هدایت کرد او را بدین حق و ثبات قدم در اطاعت خداوند و تشبّث بوسائل عصمت و نیل بمقام نبوّت و
رسالت و خداوند بآدم و حوّا فرمود که بزمین هبوط نمائید از بهشت و اخبار فرمود که بعد از نزول شما در زمین ذریّه بسیاري از
شما بوجود میآید و بعضی از شما با بعضی عداوت و دشمنی پیدا میکنید و بنابراین [ صفحه 532 ] مراد از جمیعا اجتماع آن دو است
با یکدیگر و خطاب جمع باعتبار آنستکه آن دو اصل ذریّهاند و عداوت محقّق الحصول است بین ذریّه چنانچه بین قابیل و هابیل
مشهود شد و تاکنون باقی است ولی در سوره بقره گذشت که مراد هبوط آدم و حوا بمعیّت شیطان و مار بوده و بنابراین لفظ جمع
صفحه 402 از 485
باعتبار جماعت موجوده و عداوت فعلیّه است و معنی ظاهر و تفصیل اینکه قضایا در سوره بقره و اعراف نقل شده لذا اینجا بنحو
اجمال و اختصار ذکر گردید و در اینمقام خداوند ضمانت فرموده براي بندگان که اگر کتاب آسمانی از جانب من براي هدایت
شما نازل شد و پیروي نمودید در دنیا گمراه نشوید و در آخرت بزحمت و مشقت گرفتار نگردید و کسیکه رو- گرداند و اعراض
کند از کتاب آسمانی که قرآن است و از ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام که کلام اللّه ناطق است پس از براي او است زندگانی
تنگ سخت نهایت آنکه ممکن است خودش متوجّه به تنگی و سختی آن نباشد در دنیا ولی در آخرت متوجّه خواهد شد بسختی و
تنگی معیشت خود در دنیا و آخرت چون کسیکه متوجّه بقرآن و مواعید آن نشود دنیا در نظرش جلوه میکند و مقام رضا و تسلیم و
قناعت و توکّل و تحمّل را از دست میدهد و دنیا هم بکام کسی نمیگردد و حرص و آز و طمع و خودبینی و خود خواهی و کبر و
غرور و حسد و سایر صفات ناپسندیده زندگی او را تلخ و جهان را بر او تنگ مینماید و در آخرت هم بعذاب الیم گرفتار خواهد
شد و کور وارد صحراي محشر میشود و عرضه میدارد خدایا چرا مرا کور محشور نمودي من که در دنیا بینا بودم جواب میرسد
اینچنین بود که آیات الهیّه بتو رسید و آنها را واگذاشتی و ندیده پنداشتی همین طور امروز واگذاشته شوي و بکوري و عذاب باقی
و برقرار خواهی بود چون جزاي مناسب با آن کردار اینکه رفتار است و در بعضی از روایات ائمه اطهار معیشت ضنک و کور
محشور شدن در اینکه آیات جزاي انکار ولایت و ابراز عداوت با خانواده عصمت و طهارت قرار داده شده و اللّه اعلم. [ صفحه
[533
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 127 تا 132
اشاره
وَ کَ ذلِکَ نَجزِي مَن أَسرَفَ وَ لَم یُؤمِن بِآیات رَبِّه وَ لَعَذاب الآخِرَةِ أَشَ دُّ وَ أَبقی [ 127 ] أَ فَلَم یَهدِ لَهُم کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِنَ القُرُونِ
یَمشُونَ فِی مَساکِنِهِم إِن فِی ذلِکَ لَآیات لِأُولِی النُّهی [ 128 ] وَ لَو لا کَلِمَۀٌ سَبَقَت مِن رَبِّکَ لَکانَ لِزاماً وَ أَجَل مُسَ  می [ 129 ] فَاصبِر عَلی
ما یَقُولُونَ وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ قَبلَ طُلُوع الشَّمس وَ قَبلَ غُرُوبِها وَ مِن آناءِ اللَّیل فَسَ بِّح وَ أَطرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرضی [ 130 ] وَ لا تَمُدَّنَّ
684 وَ أمُر أَهلَکَ - عَینَیکَ إِلی ما مَتَّعنا بِه أَزواجاً مِنهُم زَهرَةَ الحَیاةِ الدُّنیا لِنَفتِنَهُم فِیه وَ رِزقُ رَبِّکَ خَیرٌ وَ أَبقی [ 131 ] -قرآن- 1
117- بِالصَّلاةِ وَ اصطَبِر عَلَیها لا نَسئَلُکَ رِزقاً نَحن نَرزُقُکَ وَ العاقِبَۀُ لِلتَّقوي [ 132 ] -قرآن- 1
ترجمه
و همچنین جزا میدهیم کسی را که تجاوز نمود و نگروید بآیتهاي پروردگارش و هر آینه عذاب آخرت سختتر و پایندهتر است آیا
هدایت نکرد آنها را آنکه چه بسیار هلاك کردیم پیش از آنها از اهل اعصار سابقهئیکه سیر میکنند در مسکنهاي آنان همانا در آن
نشانهها است مر صاحبان خرد را و اگر نبود سخنی که سبقت گرفت از پروردگارت هر آینه بود لازم و مدّتی نامبرده پس صبر کن
بر آنچه میگویند و تسبیح کن بستایش پروردگارت پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن و بعضی از اوقات شب را پس تسبیح
کن و جوانب روز را باشد که تو خوشنود شوي و مدوز دو چشمت را بسوي آنچه کامیاب نمودیم بآن اصنافی را از آنها که آن
زینت و خوشی زندگانی دنیا است براي آنکه مبتلا نمائیم آنها را در آن و روزي پروردگار تو بهتر و پایندهتر است و امر کن
خانواده خود را بنماز و مداومت کن بر آن نمیخواهیم از تو روزي ما روزي میدهیم تو را و انجام نیک مخصوص بپرهیزکاري است.
تفسیر
صفحه 403 از 485
- خداوند متعال چنانچه بیان فرمود مجازات معرض از ذکر را در آیات سابقه که معیشت ضنک و کور محشور شدن بود تصریح
فرموده در اینکه آیه بمجازات کسیکه تجاوز نماید از حدّ و ایمان نیاورد بآیات الهی خواه شریک نماید مصنوع را با صانع در
عبادت خواه شریک کند رعیّت را با امام در قبول ولایت چون هر دو مصداق اسراف و تجاوز است و خواه منکر شود آیات تدوینی
را که قرآن است یا آیات تکوینی را که انبیاء و ائمه علیهم السلامند چون در هر صورت مستحق عذاب دائم اخروي است که اشدّ و
ادوم است از کلّیه عذابهاي دنیوي از قبیل معیشت ضنک و کوري و خسف و غرق و حرق و غیرها آیا آیات وافی هدایات قرآنیه
بآنها نرسیده و بیان نشده است براي آنان که چه بسیار از پیشینیان از قبیل قوم نوح و عاد و ثمود مبتلا بانواع عذابها شدند و نیست و
نابود گردیدند و بلاد ویران شده آنها در مسیر اینها از مکّه بشام براي تجارت واقع شده که راه میروند در خانههاي ویران آنها و
مشاهده مینمایند آثار هلاك آنها را و با وجود اینکه متنبّه نمیشوند و نمیترسند خداوند با آنها همان معامله را بنماید در صورتی که
اینکه نشانهها و اینکه قصص و حکایات کافی است براي تذکّر و تنبّه صاحبان عقول صافیه [ صفحه 534 ] و افهام مستقیمه خالی از
تغافل و عناد و تعامی و الحاد و اگر نبود وعده خداوند تعالی پیش از اینکه به پیغمبر اکرم که عذاب نفرماید امّت او را در دنیا براي
کرامت آنحضرت و نبود مدّتی که مقدّر شده براي عمرهاي آنها یا نزول عذاب بر آنها لازم بود که همان معامله عاد و ثمود با آنها
بشود و بنابراین اجل مسمّی عطف است بر کلمه که بمعناي وعده است و گفتهاند تقدّم لکان لزاما براي دلالت هر یک از معطوف و
معطوف علیه است بر استقلال بنفی لزوم عذاب و محتمل است عطف باشد بر اسم کان که عذاب است یعنی اگر وعده الهی نبود هر
آینه بود عذاب و ضرب الاجل براي نزول آن بعد از دو یا سه روز مانند بعضی از امم سابقه لازم و اینکه ضرب الاجل براي آن بود
که شاید در آنمدّت توبه کنند پس امر فرمود پیغمبر اکرم را که صبر و شکیبائی فرماید در برابر گفتار و کردار ناهنجار آنها و تسبیح
و تقدیس فرماید بحمد و ثناء پروردگار خود را پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن و از جوانب روز و پارههاي شب نیز از منه
و اوقاتی را مخصوص بتسبیح و تقدیس الهی فرماید تا خداوند توفیق تحمّل و بردباري در مصائب و آلام را باو کرامت فرماید و
راضی و خوشنود شود برضا و خوشنودي خداوند و بعضی ترضی بصیغه مجهول قرائت نمودهاند و بنابراین نتیجه تسبیح خوشنودي
خداوند از او است و در خصال از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که در جواب سؤال از اینکه آیه فرمود واجب است بر هر
مسلمانی که بگوید پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن ده مرتبه لا اله الا اللّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد یحیی و
یمیت و هو حی لا یموت بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر و در کافی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که مراد از اطراف النّهار
بجا آوردن نافله در روز است و نهی فرمود آنحضرت را از دوختن چشم حسرت و طمع بزخارف دنیا که در دست اصنافی از کفّار
و فجّ ار است براي تنبه خلق که نباید اینکه زینتهاي ظاهره و زرق و برق دو روزه جلب توجّه آنها را بنماید چون خداوند میخواهد
آنانرا سر گرم نماید باین مزخرفات تا از یاد خدا غافل شوند و استحقاقشان براي عذاب کامل گردد یا در آن حال امتحان کند آنها
را که چه میکنند با آن مال و ثروت و اقبال دنیا و اینکه تجمّلات در نزد خدا ارزشی ندارد که آنرا از اهل دنیا دریغ فرماید و روزي
هر کس و بهرهاي که خدا مقدّر فرموده براي او در آخرت از اهل [ صفحه 535 ] ایمان خصوصا پیغمبر اکرم بهتر و برتر است از
تمام نعمتهاي دنیا که در دست کفّار و فجّار است علاوه بر آنکه پاینده و جاوید و دائم و باقی است و اینها محدود و موقت و داثر و
زائل است و در صافی رزق ربّک بهدایت و نبوّت که باقی و ثابت است تفسیر شده و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده
که چون اینکه آیه نازل شد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم راست نشست و فرمود کسیکه دستور پذیر نشود و منتسب نسازد خود
را بنسبت عمل بدستور خدا بند میآید نفس او با حسرتهاي دنیا یعنی آنها را با خود بگور میبرد و کسیکه چشم بیندازد بچیزهائی که
در دست مردم است اندوهش بطول انجامد و غیظش فرو ننشیند و کسیکه از خدا براي خود نعمتی نه بیند مگر خوردنی و آشامیدنی
عمرش کوتاه و عذابش نزدیک گردد و نیز از آنحضرت روایت شده که نگاه نکنید به بالاتر از خودتان و نگاه کنید به پائینتر از
خودتان چون اینکه دورتر است از ناشکري و نزدیکتر است بشکر گذاري و ظاهرا منظور بالاتر و پائینتر از حیث جاه و جلال
صفحه 404 از 485
دنیوي است نه از جهت علم و تقوي که جمال و کمال اخروي است و استدلال باین آیه فرموده در نهی از توجّه نمودن بما فوق در
روایت دیگر و نیز مأمور فرمود آنحضرت را که امر فرماید اهل بیت خود را بنماز و مداومت کند بر آن و فرموده ما از تو نمیخواهیم
روزي خود و اهل بیتت را فراهم نمائی ما رزق تو و ایشانرا میرسانیم تا فارغ البال مشغول بامر آخرت باشی و عاقبت محموده از آن
اهل تقوي است و در چند روایت معتبر از ائمه اطهار علیهم السلام تصریح شده بآنکه خداوند مأمور فرمود پیغمبر خود را که
اختصاص دهد اهل بیت خود را بخطاب خاص راجع بنماز بعد از آنکه مأمور فرموده بود آنحضرت را که امر فرماید امّت را بخطاب
عام تا معلوم کند فضل ایشانرا بر مردم و مخصوص فرماید آنانرا بکرامتی که اختصاص بآنها داشته باشد و پیغمبر صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم در تمام مدّت عمر یا تا نه ماه بعد از نزول اینکه آیه در مواقع نماز میآمد در خانه امیر المؤمنین و فاطمه زهرا علیهما
السلام و میفرمود بشتابید بنماز خدا شما را رحمت کند و آیه تطهیر را تلاوت میفرمود و اهل سنّت هم قریب به اینکه معنی را نقل
[ نمودهاند و از اینجا معلوم میشود که مراد از اهل همان عترت طاهرهاند. [ صفحه 536
[ [سوره طه [ 20 ]: آیات 133 تا 135
اشاره
وَ قالُوا لَو لا یَأتِینا بِآیَۀٍ مِن رَبِّه أَ وَ لَم تَأتِهِم بَیِّنَۀُ ما فِی الصُّحُف الأُولی [ 133 ] وَ لَو أَنّا أَهلَکناهُم بِعَذاب مِن قَبلِه لَقالُوا رَبَّنا لَو لا أَرسَلتَ
إِلَینا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِن قَبل أَن نَذِل وَ نَخزي [ 134 ] قُل کُلٌّ مُتَرَبِّص فَتَرَبَّصُوا فَسَ تَعلَمُونَ مَن أَصحاب الصِّراطِ السَّوِي وَ مَن اهتَدي
391- 135 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
و گفتند چرا نمیآورد براي ما معجزهاي از پروردگارش آیا نیامد براي آنها معجزه آنچه بود در کتابهاي پیشین و اگر آنکه ما
هلاك میکردیم آنها را بعذابی پیش از او هر آینه میگفتند پروردگار ما چرا نفرستادي بسوي ما پیغمبري پس پیروي کنیم آیتهاي تو
را پیش از آنکه خوار شویم و رسوا گردیم بگو هر یک از ما و شما در انتظار است پس منتظر باشید و پس از اینکه خواهید دانست
که کیانند یاران راه راست و کیست که هدایت یافت.
تفسیر
- پس از ظهور معجزات باهرات بدست پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مشاهده کفّار آنها را باز هر روز تقاضاي معجزه
مخصوصی از معجزات انبیاء سابق را مینمودند و خداوند از آن جوابی فرموده که در مجمع تفسیر شده بآنکه آیا نیامد براي آنها در
قرآن بیان احوال امم سابقه که از انبیاء خودشان معجزاتی خواستند و ایشان براي آنها آوردند و باز ایمان نیاوردند و هلاك شدند
ممکن است اینها هم مثل آنها باشند و آوردن معجزهئیکه میخواهند بر ضرر آنها تمام شود و در صافی تفسیر شده که آیا نیامد براي
آنها بیان آنچه در کتب سماویه است از معارف حقه و احکام کلیّه در قرآن با آنکه آورنده آن درس نخوانده بود و کتاب ندیده
بود و شما او را از کودکی میشناختید و اینکه خود معجزهاي است از او که احتیاج بما زاد ندارد و در منهج و غیره نقل شده از
بعضی که گفتهاند مراد آنستکه آیا نیامد براي آنها علامات پیغمبر خاتم در کتب انبیاء سابق و در تو مشاهده نمودند اینکه خود
بیّنهاي بود از آن کتب بر نبوّت تو و اینها قبول ننمودند پس معلوم میشود معاندند و معجزه آوردن براي آنها فائده ندارد و دو
صفحه 405 از 485
احتمال دیگر هم بنظر حقیر فعلا رسیده یکی آنکه مراد آن باشد که آیا نیامد براي آنها دلیل صدق آنچه در توریۀ و انجیل و سائر
کتب سماوي است و آنها یا منکر شدند مانند بت پرستان مکّه یا عمل بآن ننمودند مانند یهود و نصاري با آنکه نبوّت پیغمبر خاتم
باسم و رسم در آن کتب تصریح شده بود و اگر آنها بآن کتب ایمان داشتند باید به پیغمبر خاتم هم ایمان بیاورند دیگر [ صفحه
537 ] آنکه مراد آن باشد که آیا نیامد براي آنها شاهد صدقی که براي کتب سماوي سابقه آمد که معجزه باشد و چیزي که بشر از
آوردنش عاجز است چون معجزات پیغمبر ما هم مانند معجزات سایر انبیاء بود یا برتر و بالاتر خلاصه آنکه دلیل صدقی که آنها
داشتند پیغمبر ما هم داشت و اظهار فرموده بود و آنها از راه عناد و لجاج نپذیرفته بودند و دیگر نمیشود هر روز جریان امور عادي
عالم را که همه بر طبق نظم و حکمت مقرر شده براي تقاضاي اشخاص عنود و لجوج بهم زد با آنکه مؤثر در آنها هم نیست بلکه
مضرّ است چون استحقاقشان براي عقوبت بیشتر میشود و تعجب از اینکه جماعت است که اگر خداوند قبل از بعثت پیغمبر صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم یا قبل از نزول قرآن آنها را مستأصل و هلاك میفرمود بعذاب دنیوي روز قیامت در پیشگاه الهی عرضه میداشتند
پروردگار ما چرا در دنیا براي ما پیغمبري نفرستادي تا ما پیروي کنیم احکام و آیات تو را که او ابلاغ میفرمود پیش از آنکه ذلیل و
خوار شویم در دنیا بقتل و اسیري و در آخرت هم ببدبختی و رسوائی و خلود در آتش جهنّم گرفتار گردیم و تا اندازهاي حرفشان
هم حسابی بود و خداوند آنها را تهدید فرمود بدستوري که داد به پیغمبر خود که بآنها بفرماید هر یک از ما و شما باید منتظر
عاقبت کارمان باشیم پس شما منتظر باشید و بعد از فتح اسلام یا روز قیامت خواهید دانست که کیانند راه پیمایان طریق مستقیم و
صاحبان دین حق و کیست آنکس که راه یافت بحق و راهنمائی نمود بخلق یعنی وجود مبارك ختمی مرتبت صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم در مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که وانگذارید خواندن سوره طه را چون خدا دوست دارد آنرا و دوست دارد
خواننده آنرا و کسیکه مداومت نماید قرائت آنرا خداوند روز قیامت نامه عمل او را بدست راستش میدهد و حساب نمیکند با او
[ کارهائی را که در اسلام بجا آورده و عطا میکند باو در آخرت از ثواب بقدري که راضی شود. [ صفحه 538
سوره انبیاء علیهم السلام
اشاره
70- یکصد و دوازده آیه مکیه است بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم.ِ -قرآن- 33
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 1 تا 5
اشاره
37 اقتَرَبَ لِلنّاس حِسابُهُم وَ هُم فِی غَفلَۀٍ مُعرِضُونَ [ 1] ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِن رَبِّهِم مُحدَث إِلاَّ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
استَمَعُوه وَ هُم یَلعَبُونَ [ 2] لاهِیَۀً قُلُوبُهُم وَ أَسَرُّوا النَّجوَي الَّذِینَ ظَلَمُوا هَل هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثلُکُم أَ فَتَأتُونَ السِّحرَ وَ أَنتُم تُبصِ رُونَ [ 3] قالَ
402 بَل قالُوا أَضغاث أَحلام بَل افتَراه بَل هُوَ شاعِرٌ فَلیَأتِنا بِآیَۀٍ - رَبِّی یَعلَم القَولَ فِی السَّماءِ وَ الَأرض وَ هُوَ السَّمِیع العَلِیم [ 4] -قرآن- 1
113- کَما أُرسِلَ الَأوَّلُونَ [ 5] -قرآن- 1
ترجمه
نزدیک شد براي مردم حسابشان و آنها در بیخبري اعراض- کنندگانند نیامد آنها را هیچ موجب تذکري از پروردگارشان تازه وارد
صفحه 406 از 485
مگر آنکه شنیدند آنرا و آنها بازي میکردند در حالیکه مشغول بود دلهاشان و پنهان داشتند راز گوئی را آنانکه ستم نمودند که آیا
اینکه باشد مگر انسانی مانند شما آیا میآئید نزد سحر با آنکه شما میبینید گفت پروردگار من میداند گفتار را در آسمان و زمین و
او است شنواي دانا بلکه گفتند فراهم آورده خوابها است بلکه افترا زده است آنرا بلکه او خیال باف است پس باید بیاورد براي ما
معجزي چنانچه فرستاده شدند پیشینیان.
تفسیر
- خداوند خبر داده بکفّار مکه که قیامت و حساب مردم نزدیک شد با آنکه آنها در غفلت از یاد مرگ و عذاب قیامت و معرض از
ذکر خدا و آیات او و تفکر در خاتمه امر خودشانند و در مجمع فرموده که خداوند وصف فرمود قیامت و حساب را بنزدیکی براي
آنکه یکی از علائم قیامت بعثت پیغمبر خاتم است چون آنحضرت فرمود مبعوث شدم من و قیامت مانند اینکه دو و گفتهاند اشاره
بانگشت سبّابه و وسطی فرمود و از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شده که دنیا بسرعت میگذرد و باقی نمانده از او مگر مختصري و
آنکه هر امر محقّق الوقوعی نزدیک است و میشود آنرا واقع خواند و باید از براي وقوع آن آماده بود و در میان انقراض اسلام و [
صفحه 539 ] روز قیامت فاصلهاي نیست ولی نازل نشد براي آنها از جانب خداوند هیچ آیه و سورهاي که موجب تنبّه و استبصار
آنها بود تازه بتازه نو بنو مگر آنکه شنیدند و ملعبه خودشان قرار دادند و سخریّه و استهزاء کردند و اینکه نبود مگر براي آنکه
دلهاي آنها بکلّی از یاد خدا غافل و مشغول بامور دنیا بود بطوریکه مجال تدبّر و تفکّر در آیات الهی را نداشتند و خیلی محرمانه با
هم زیر گوشی صحبت میکردند که مگر اینکه مدّعی نبوّت بشري نیست مانند شما چرا میروید گوش بسخنان او میدهید با آنکه
میبینید هر کس باو نزدیک میشود او را بسحر مجذوب خود میکند و در اینکه راز گوئی پنهانی ظلم مینمودند بخودشان و به پیغمبر
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مردم که چنین نسبت ناروائی بآنحضرت میدادند و خودشان و آنها را از فیض استماع قرآن و هدایت
بحق باز میداشتند گویا تصوّر مینمودند بشر عادي نمیشود پیغمبر باشد و جاذبه قرآن را حمل بر سحري مینمودند که پیغمبر صلّی
اللّه علیه و آله و سلّم در زمان قرائت بکار میبرد و میخواستند محرمانه چارهجوئی کنند براي جلوگیري از پیشرفت امر آنحضرت و
خداوند دستور داد به پیغمبر خود که بفرماید و فرمود پروردگار من میداند سخن هر سخنگوئی را در آسمان باشد یا در زمین
آشکار بگوید یا پنهان و او شنوا است اقوال بندگان را و دانا است بأسرار و ضمائر آنان و بجاي کلمه قال جمعی از قرّاء قل قرائت
نمودهاند و اینکه بیچارهها در موضوع پیغمبر متحیّر بودند گاهی میگفتند ساحر است که گذشت گاهی میگفتند خوابهاي پریشان
میبیند و آنها را مانند ضغث که دسته گیاه مختلط از خشک و تر و قوي و ضعیف را گویند جمعآوري نموده و اضغاث که جمع
آنست از آن خوابها تحویل ما میدهد و گاهی صریحا میگفتند العیاذ باللّه کذّاب است و افترا بخدا میبندد و گاهی میگفتند شاعر
است و خیال بافی میکند و نمیدانستند چه بگویند و چگونه اعجاز قرآن را منکر شوند در خاتمه امر ناچار شدند که بگویند ما اینکه
معجزهاي را که تو آوردي قبول نداریم اگر میخواهی ما ایمان بیاوریم باید مانند ناقه صالح یا عصاي موسی یا احیاء موتی خارق
[ عادتی بدلخواه ما بیاوري. [ صفحه 540
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 6 تا 10
اشاره
[ ما آمَنَت قَبلَهُم مِن قَریَۀٍ أَهلَکناها أَ فَهُم یُؤمِنُونَ [ 6] وَ ما أَرسَلنا قَبلَکَ إِلاّ رِجالًا نُوحِی إِلَیهِم فَسئَلُوا أَهلَ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُونَ [ 7
وَ ما جَعَلناهُم جَسَداً لا یَأکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدِینَ [ 8] ثُم صَدَقناهُم الوَعدَ فَأَنجَیناهُم وَ مَن نَشاءُ وَ أَهلَکنَا المُسرِفِینَ [ 9] لَقَد أَنزَلنا
صفحه 407 از 485
428- إِلَیکُم کِتاباً فِیه ذِکرُکُم أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 10 ] -قرآن- 1
ترجمه
ایمان نیاوردند پیش از آنها اهل هر بلدي که هلاك نمودیمشان آیا پس آنها ایمان میآورند و نفرستادیم پیش از تو مگر مردانی را
که وحی مینمودیم بآنها پس بپرسید از اهل دانش اگر باشید که نمیدانید و قرار ندادیم آنها را کالبدي که نخورند خوراك را و
نبودند جاودانیان پس محقّق نمودیم براستی براي آنها وعده خود را پس نجات دادیم آنها را و کسانیرا که میخواستیم و هلاك
نمودیم تجاوز کنندگانرا بتحقیق فرستادیم بسوي شما کتابی را که در آن پند شما است آیا پس بعقل در نمییابید.
تفسیر
- خداوند متعال چون باحترام حرم و حرمت وجود محترم رسول اکرم نمیخواست اهل مکّه را مستحق نزول عذاب فرماید بعد از
آنکه آنها از روي کبر و عناد با تحکّم و الحاد تقاضاي معجزهاي بدلخواه خودشان نمودند و در چنین موردي اگر معجزه ظاهر شود
و مردم ایمان نیاورند مستحق عقوبت میشوند و خداوند میدانست آنها ایمان نمیآورند و باید عذاب نازل شود در جواب آنها به
پیغمبر خود فرمود ایمان نیاوردند پیش از اینها اهالی بلادي که معذّب و هلاك نمودیم آنها را در دنیا آیا اینها که از آنها
سرکشترند بعد از ظهور معجزهاي بدلخواه خودشان ایمان میآورند نه چنین است اگر منصف بودند همان قرآن و سایر معجزات
براي ایمان آنها کافی بود و قمّی ره نقل نموده که چگونه ایمان میآورند با آنکه پیشینیان آنها ایمان نیاوردند بآیات الهی تا هلاك
شدند پس از اینکه خداوند جواب فرمود از قول آنها که گفتند در آیات سابقه آیا نیست اینکه مگر بشري مانند شما زیرا کاشف از
آن بود که انتظار داشتند پیغمبر از جنس ملائکه یا لا اقل بشري بر خلاف متعارف باشد که نخورد و نیاشامد و با مردم آمیزش نکند
باین تقریب که ما نفرستادیم پیش از تو برسالت مگر راد مردانی را که وحی میفرستادیم یا فرستاده میشد بسوي ایشان چون یوحی
بصیغه مجهول نیز قرائت شده پس از اهل اطلاع و علماء تواریخ و سیر انبیاء علیهم السلام بپرسید تا بدانید اگر نمیدانید و قرار ندادیم
ما آنها را مجسّمه یا ملک که غذا نخورند و نمیرند و جاوید باشند و افراد کلمه جسد ظاهرا بلحاظ جنس است پس جاي استبعاد از
نبوت [ صفحه 541 ] بشر عادي نیست با آنکه تمام انبیاء عظام از جنس بشر بودند و وحی بتوسط ملک یا بوسیله دیگري بایشان
میرسید و در اخبار ائمه اطهار اهل ذکر بآن ذوات مقدسه تفسیر شده و آنکه مردم مأمور بسؤال از ایشان شدهاند نه از علماء یهود و
نصاري که عامّه تصوّر نمودهاند چون اگر از آنها سؤال شود مردم را بدین خودشان میکشند و مؤیّد اینمعنی است آنکه در قرآن از
پیغمبر و قرآن بذکر تعبیر شده و معلوم است که اهل پیغمبر و قرآن ایشانند نه غیر ولی صدر و ذیل کلام اینجا مناسب با سؤال از
ایشان نیست و باید حمل بر معناي اعم شود و آنکه در روایات بیان مصادیق جلیّه اهل ذکر شده یا آنکه اینمعنی را خصوصا در
سوره نحل بیان فرمودهاند چنانچه در آنمقام ذکر گردید خلاصه آنکه اهل ذکر بحسب مسائل و سؤال کنندگان مختلف میشود
اینجا مناسب علماء تاریخ است نه ائمه اطهار علیهم السلام و پس از اینکه فرمود که ما بوعده خودمان که بانبیاء سابق داده بودیم
راجع بنجات ایشان و اهل ایمان و هلاك کفّار کاملا وفا نمودیم و صدق آن ظاهر گشت و بزودي صدق وعده ما بتوهم راجع
بکفار آشکار خواهد شد و بعد از اینکه روي سخن را بقریش معطوف داشت و گوشزد آنها فرمود با تأکید اکید که ما کتابی براي
شما فرستادیم که در آن همه چیز شما موجود است از عزّت و شهرت و موعظه و نصیحت و علم و معرفت و سعادت دنیا و آخرت
که همه مستفاد از لفظ ذکر است آیا سزاوار است شما از راه لجاجت و عناد در اطراف آن تأمّل و تفکر نکنید تا بعقل صحت آنرا
دریابید ..
صفحه 408 از 485
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 11 تا 20
اشاره
وَ کَم قَ َ ص منا مِن قَریَۀٍ کانَت ظالِمَۀً وَ أَنشَأنا بَعدَها قَوماً آخَرِینَ [ 11 ] فَلَمّا أَحَسُّوا بَأسَنا إِذا هُم مِنها یَرکُضُونَ [ 12 ] لا تَرکُضُوا وَ ارجِعُوا
إِلی ما أُترِفتُم فِیه وَ مَساکِنِکُم لَعَلَّکُم تُسئَلُونَ [ 13 ] قالُوا یا وَیلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ [ 14 ] فَما زالَت تِلکَ دَعواهُم حَتّی جَعَلناهُم حَصِ یداً
361 وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبِینَ [ 16 ] لَو أَرَدنا أَن نَتَّخِ ذَ لَهواً لاتَّخَ ذناه مِن لَدُنّا إِن کُنّا - خامِدِینَ [ 15 ] -قرآن- 1
فاعِلِینَ [ 17 ] بَل نَقذِف بِالحَق عَلَی الباطِل فَیَدمَغُه فَإِذا هُوَ زاهِق وَ لَکُم الوَیل مِمّا تَصِ فُونَ [ 18 ] وَ لَه مَن فِی السَّماوات وَ الَأرض وَ مَن
452- عِندَه لا یَستَکبِرُونَ عَن عِبادَتِه وَ لا یَستَحسِرُونَ [ 19 ] یُسَبِّحُونَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ لا یَفتُرُونَ [ 20 ] -قرآن- 1
ترجمه
- و چه بسیار در هم شکستیم از اهل بلدي که بودند ستمکاران و پدید آوردیم بعد از آنها گروهی دیگران پس چون احساس
نمودند عذاب ما را [ صفحه 542 ] آنگاه آنان از آن میگریختند گفته شد نگریزید و باز گردید بسوي آنچه متنّعم شدید در آن و
منزلهاتان باشد که سؤال کرده شوید گفتند اي واي بر ما همانا ما بودیم ستمکاران پس بود پیوسته اینکه خواندنشان تا
گرداندیمشان مانند گیاه درو شده خاموشان و نیافریدیم آسمان و زمین و آنچه را میان آن دو است بازي کنندگان اگر میخواستیم
که بگیریم مایه سرگرمی را هر آینه میگرفتیم آنرا از نزد خودمان اگر بودیم کنندگان بلکه میاندازیم حق را بر باطل پس میشکند
آنرا پس آنگاه آن نابود است و از براي شما کلمه واي است بسبب آنچه وصف میکنید و مر او را است هر که در آسمان و زمین
است و کسانیکه نزد اویند تکبّر نمیکنند از پرستش او و نه وامانده میشوند تسبیح میکنند شب و روز سست نمیشوند.
تفسیر
- خداوند متعال براي تخویف کفار باز شمهاي از احوال امم سابقه را تذکّر داده میفرماید و چه بسیار درهم شکستیم ارکان وجود
اهالی بلادي را که ظلم نمودند بخودشان و خلق بکفر و عناد با انبیا و اولیا و بعد از هلاك آنها دسته دیگري را موجود و در منازل
و املاك آنان جاي گزین و مستقرّ نمودیم و در موقع نزول عذاب چون مشاهده و احساس نمودند شدّت و حدّت آنرا پاي بگریز
نهادند و بسرعت فرار میکردند و نداي ملائکه بگوش آنها میرسید که فرار نکنید و بر گردید بسوي وسائل عیش و نوش خودتان و
بمنازل خویش شاید حاجتمندانی بیایند و از شما چیزي بخواهند و شما نباشید با آنها کمکی کنید و اینکه کلام را بنحو استهزاء و
سخریّه بآنها میگویند تا عذابشان کامل گردد و آنها میگفتند واي بر ما حقّا که ما ظلم بخودمان کردیم و اینکه کلمه واي بر ما ورد
زبان آنها بود تا مانند گیاه درو شده خاکسار و خاموششان نمودیم گفتهاند اینکه خداوند از گفتن ویلنا تعبیر بدعوي فرموده براي
آنستکه گوینده ویلنا گویا ویل را براي خود میخواند که بر او وارد شود و بنظر حقیر براي طعن بر آنها است گویا فرموده همیشه
اینکه کلمه دعاي آنها بود تا بمجازات رسیدند یعنی اگر بجاي واي گفتن در همان حال خدا را میخواندند و متوسل باولیاء او
میشدند ممکن بود راه نجاتی براي آنها پیدا شود ولی افسوس که بجاي دعا کلمهاي گفتند که جز افسوس براي آنها ثمري نداشت
و خداوند خلق نفرمود آسمان و زمین و موجودات آن دو را براي آنکه [ صفحه 543 ] آنها را بازیچه خود قرار دهد بلکه خلق فرمود
براي تهذیب نفوس و تکمیل عقول و تحصیل معرفت و اخلاص عبادت و نیل بمقامات آخرت و اگر میخواست اسباب سرگرمی و
بازي براي خود فراهم فرماید از عالم مجرّدات که مناسب با ساحت قدس ربوبی باشد اتّخاذ میفرمود نه از عالم مادّیات که دور از
صفحه 409 از 485
وادي ایمن و عالم اعلی هستند و بعضی لهو را بزن و فرزند تفسیر نموده و کلام را ناظر به ردّ یهود و نصاري و امثال آنها که براي
خداوند اثبات زن و فرزند نمودهاند دانستهاند و در هر حال اراده نفرمود و اتخاذ نکرد لذا کلمه ان را دران کنّا فاعلین بعضی نافیه
قرار دادهاند ولی خلاف ظاهر است بلکه ظاهرا ان شرطیّه و مراد آنستکه اگر میخواستیم از عالم بالا میگرفتیم اگر اهل لهو و لعب
بودیم ولی ما اصلا اینکاره نیستیم و اینکه توهّمات بکلّی از ساحت مقدّس ما دور است تعالی اللّه عمّا یقول الظالمون علوّا کبیرا و
خداوند حق را مانند سنگ سختی که از جاي دور پرتاب کنند وارد بر باطل میفرماید پس مانند کاسه سري که شکستگی بمغزش
برسد باطل را متلاشی و مضمحل و نابود میکند چون قذف رمی محکم از دور است و دمغ شکست سر است که واصل بدماغ باشد
و در کلام تشبیه معقول بمحسوس شده براي تصویر غلبه حق بر باطل در خارج و مبالغه در آن بنحو شگفت آوري که فوق آن
متصوّر نیست پس چگونه ممکن است چنین خداوندي شغل باطلی را براي خود اتخاذ فرماید و مشغول بلهو و لعب شود و واي و
ویل گفتن براي کفّار قریش و امثال آنها که براي خدا شریک و زن و فرزند قرار دادند ثابت و لازم است مانند امم سابقه که
بهرهاي جز ویل نداشتند تا مردند و ذکر شد براي اینکه اوصاف نالایقی که براي خداوند اثبات مینمایند در محاسن از امام صادق
علیه السّلام نقل نموده که هیچ باطلی نیست که در مقابل حق قیام نماید مگر آنکه حق بر باطل غالب شود و اینکه است مراد از
قذف حق بر باطل در آیه شریفه و تمام موجودات سماویّه و ارضیّه مملوك حقّند بملکیّت حقّه حقیقیّه و کسانیکه در عالم اعلی
میباشند از اصناف ملائکه که در ساحت قرب ربوبی جاي دارند و عساکر غیبیّه الهیّه بشمار میآیند استنکاف و استکبار از پرستش و
بندگی او ندارند و خسته و مانده نمیشوند و همیشه مشغول بتسبیح و تقدیس حقّند و ضعف و سستی و فتوري براي ایشان روي
نمیدهد و اینها همه دلیل است [ صفحه 544 ] بر آنکه خداوند شریک و شبیه و عدیل و نظیر و مثل و مانند ندارد و مستغنی از اتخاذ
لهو و لعب و زن و فرزند است در عیون از امام رضا علیه السّلام نقل نموده که ملائکه معصوم و محفوظند از کفر و افعال قبیحه
بالطاف الهیّه خدا فرموده در باره آنها که معصیت نمیکنند خدا را در آنچه امر کند آنانرا و بجا میآورند آنچه را مأمور باشند و نیز
فرموده و له من فی السموات و الارض تا آخر آیه و در اکمال از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند آیا ملائکه میخوابند
فرمود هیچ زنده اي نیست مگر آنکه او میخوابد عرضه داشتند خدا میفرماید تسبیح میکنند شب و روز سست نمیشوند حضرت
فرمود نفسهاي آنها تسبیح است و در روایتی براي تمام اجزاء بدن آنها بأصوات مختلفه اثبات حمد و تسبیح شده است ..
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 21 تا 30
اشاره
أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَۀً مِنَ الَأرض هُم یُنشِرُونَ [ 21 ] لَو کانَ فِیهِما آلِهَۀٌ إِلاَّ اللّه لَفَسَدَتا فَسُبحانَ اللّه رَب العَرش عَمّا یَصِفُونَ [ 22 ] لا یُسئَل عَمّا
یَفعَل وَ هُم یُسئَلُونَ [ 23 ] أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِه آلِهَۀً قُل هاتُوا بُرهانَکُم هذا ذِکرُ مَن مَعِیَ وَ ذِکرُ مَن قَبلِی بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُونَ الحَق فَهُم
510 وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحمن وَلَداً - مُعرِضُونَ [ 24 ] وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُول إِلاّ نُوحِی إِلَیه أَنَّه لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعبُدُون [ 25 ] -قرآن- 1
سُبحانَه بَل عِبادٌ مُکرَمُونَ [ 26 ] لا یَسبِقُونَه بِالقَول وَ هُم بِأَمرِه یَعمَلُونَ [ 27 ] یَعلَم ما بَینَ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یَشفَعُونَ إِلاّ لِمَن ارتَضی
وَ هُم مِن خَشیَتِه مُشفِقُونَ [ 28 ] وَ مَن یَقُل مِنهُم إِنِّی إِله مِن دُونِه فَذلِکَ نَجزِیه جَهَنَّمَ کَ ذلِکَ نَجزِي الظّ الِمِینَ [ 29 ] أَ وَ لَم یَرَ الَّذِینَ
552- کَفَرُوا أَن السَّماوات وَ الَأرضَ کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ کُل شَیءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤمِنُونَ [ 30 ] -قرآن- 1
ترجمه
- آیا اختیار نمودند براي خود خدایانی را از زمین که آنها زنده کنند مردگانرا اگر بودي در آن دو خدایانی غیر از خدا هر آینه تباه
صفحه 410 از 485
شده بودند پس منزّه است خدا پروردگار عرش از آنچه وصف میکنند پرسیده نمیشود از آنچه میکند و آنها پرسیده میشوند آیا
گرفتند غیر از او خدایانی بگو بیاورید دلیلتان را اینکه کتاب کسانی است که بامنند و کتاب کسانیکه بودند پیش از من بلکه بیشتر
آنها نمیدانند حق را پس آنان رو گردانانند و نفرستادیم پیش از تو هیچ پیغمبري را مگر که وحی مینمودیم باو که نیست خدائی
مگر من پس بپرستید مرا و گفتند گرفت خداي بخشنده فرزندي منزّه است او بلکه بندگانی باشند گرامی داشتگان پیشی نمیگیرند
او را بگفتار و ایشان بفرمان او کار میکنند میداند آنچه پیش روي آنها است و آنچه پشت سر دارند و شفاعت نمیکنند مگر [ صفحه
545 ] براي کسیکه بپسندد و ایشان از ترس اویند بیمناکان و هر که بگوید از آنها که منم خدائی غیر از او پس آنرا جزا میدهیمش
دوزخ اینچنین جزا میدهیم ستمکاران را و آیا ندیدند آنانکه کافر شدند آنکه آسمانها و زمین بودند بسته پس گشاده نمودیم آن
دو را و بوجود آوردیم از آب هر چیز زندهاي را آیا پس ایمان نمیآورند.
تفسیر
- کلمه ام متضمّن معناي استفهام انکاري است که براي تخطئه و توبیخ و ملامت مشرکین ذکر شده و مراد آنستکه آیا میشود
خدایانی که مصنوع از اجزاء ارضیّه از قبیل سنگ و چوب و فلزّاتند آنها احیاء موتی نمایند مسلّم است که نمیشود پس آنها خدا
نیستند چون لازمه خدائی قدرت بر ایجاد و اعاده است اگر چه اهل شرك چنین ادّعائی را در باره خدایانشان نداشته باشند و محتمل
است من الارض متعلّق به ینشرون باشد و بنابراین جنس خدایان ذکر نشده بلکه مبدء نشر را بیان فرموده است و در هر حال استدلال
فرموده بر اثبات توحید و نفی شرك بدلیلی که بدو بیان میتوان آنرا تقریب نمود یکی آنکه دلیل مبنی بر قیاس خطابی و موعظه
حسنه باشد و بیان آن بنظر حقیر بآن است که گفته شود ما میبینیم اوضاع عالم و گردش کواکب و افلاك مرتّب و منظّم و اوضاع
علویّه و سفلیّه و موجودات آنها بنظام احسن آراسته و پیراسته است و معلوم است که اینها همه اجزاء یک اداره و کارمندان یک
کارفرما هستند آفتاب و ماه بزمین میتابند و باد و باران وزش و ریزش میکنند و زمین نباتات را میرویاند و حیوان و انسان میخورند و
بکمال لایق خود میرسند و مسلّم و مشهور است و بتجربه قطعیّه رسیده که اگر در یک اداره دو مدیر و حکم فرما در عرض یکدیگر
وجود داشته باشند امر آن اداره مختل و فاسد میگردد که گفتهاند ده درویش در یک گلیم بگنجند و دو پادشاه در یک اقلیم
نگنجند پس ناچار در طول مدّت هر کدام براي خود قسمتی از اقلیم را اختیار میکنند و مملکت تقسیم و اداره تجزیه میشود و از
وحدت خارج میگردد یا با یکدیگر جنگ میکنند و یکی غالب و دیگري مغلوب و منکوب خواهد شد چنانچه خداوند در سوره
مؤمنون اشاره به اینکه معنی فرموده علاوه بر آنکه شرکت از لوازم عجز و فقر و احتیاج است و اینمعانی از ساحت ربوبی دور و
موصوف باین صفات نمیشود خالق عالم باشد و بنابراین مراد از فساد تفرّق [ صفحه 546 ] اجزاء و اختلال اوضاع است دیگر آنکه
دلیل مبنی بر حکمت و برهان عقلی باشد باین تقریب که اگر دو خدا یا بیشتر موجود باشد لابد هر یک باید داراي حیات و علم و
قدرت و اراده و اختیار و سایر صفات کمالیّه باشند که بآن لایق ستایش و پرستش گردند و نیز باید در هر یک خصوصیّتی باشد که
از دیگري بآن ممتاز گردد و بنابراین هر یک مرکّب شوند از امر مشترك و مختص و عقل حاکم است که هر مرکّبی باید اجزائش
قبل از خودش وجود داشته باشد و خالق همه موجودات نمیشود و بنابراین مراد از فساد بطلان و ضیاع و نیستی و وجود نیافتن است
براي نبودن وجود دهنده و اینکه بیان اگر چه اتقن و امتن است ولی انصاف آنستکه بیان اوّل اظهر و انسب با سیاق کلام است در
توحید از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند دلیل بر توحید چیست فرمود اتصال تدبیر و کمال صنع چنانچه خداوند
فرموده لو کان فیهما آلهۀ الا اللّه لفسد تا و اینکه اشاره به بیان اوّل است در هر حال منزّه است خداوندي که آفریننده عرشی است
که احاطه بجمیع اجسام دارد و محل تدابیر و منشأ تقادیر است و در ضمن آیۀ الکرسی و غیرها بیان آن شد از شریک و زن و فرزند
و امثال آنها که بیخردان براي او اثبات میکنند و ذات مقدّسش را باتخاذ آنان توصیف مینمایند و کسی حق ندارد در کار خدا چون
صفحه 411 از 485
و چرا نماید چون کارهاي او تماما مطابق حکمت و مصلحت است و او است داراي سلطنت حقّه حقیقیّه ولی بندگان که ریزه خوار
احسان اویند و کارهاي آنها گاهی صواب و گاهی خطا است مسئولند در پیشگاه الهی تا معلوم شود حق خدمت و شکر نعمت را
بجا آوردهاند یا نه در توحید از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند چگونه از کارهاي خدا پرسش نشود فرمود براي آنکه
خدا نکند مگر کاري که حکمت و صلاح است و او است متکبّر جبّار و واحد قهّار پس هر کس بر خود نپسندد حکم او را کافر
است و هر کس منکر و ناروا خواند کاري از کارهاي او را منکر خدائی او شده و از امام رضا علیه السّلام روایت شده که خداوند
متعال فرمود اي پسر آدم بمشیّت من تو داراي مشیّت شدي و بقوّت من ادا نمودي واجبات مرا و بنعمت من قدرت بر معصیت من
پیدا کردي من تو را شنوا و بینا و توانا نمودم هر خیري بتو رسد از خدا است و هر شرّي بتو رسد از خودت است و اینکه براي
آنستکه [ صفحه 547 ] من سزاوارترم بکارهاي خوب تو از تو و تو سزاوارتري بکارهاي بدت از من و اینکه براي آنستکه من
مسئولیّت در کارم ندارم و مردم در کارهاشان مسئولند و شمّهاي از اینکه مقال در اواخر سوره بقره ذیل آیه تلک الرّسل ف ّ ض لنا
بعضهم علی بعض تحت عنوان تحقیق رشیق گذشت که مزیدي بر آن متصوّر نیست و خداوند براي اظهار شناعت گفتار و کردار
مشرکین و مزید رسوائی و فضاحت آنها در آئین ثانیا ادّعاي آنانرا بصورت استفهام انکاري نقل فرموده و به پیغمبر خود دستور داده
که از آنها مطالبه دلیل و برهان فرماید چون ادّعاء بیدلیل پذیرفته نیست و ضمنا اشاره فرموده بدلیل اقناعی دیگري که هر منصفی
آنرا میپسندد باین تقریب که اینکه قرآن است موجب تذکّر کسانی که بامنند و بمن ایمان آوردند و اینکه موجب تذکّر امم سابقه
از توریۀ و انجیل و زبور و غیرها است که همه در دسترس شما میباشد به بینید جز توحید در آنها ذکري شده و نامی از شریک براي
خدا بردهاند و اینکه استدلالی است از کتب سماوي هر ملّتی بر نفی شرك و لوازم آن و بنابراین کلمه هذا اشاره بقرآن است و براي
اشاره بذکر من قبلی که مراد از آن سایر کتب سماوي است باید اسم اشاره تقدیر شود و محتمل است هذا اشاره بمجموع کتب
سماوي باشد و افراد اسم اشاره بملاحظه آنستکه خبر ذکر است که بر همه صادق است و محتمل است هذا اشاره بتوحید حق باشد
که مستفاد از آیات سابقه و سرمایه ذکر و ورد اهل ایمان به پیغمبر ما و سایر انبیاء عظام بوده و دلالت آن بر نفی شرك براي
آنستکه ذکر آنها حق بوده و خلاف آن باطل است چون نمیشود گفت طریقه تمام انبیاء و پیروانشان حق نبوده و مناسب با هر دو
معنی است روایت مجمع از امام صادق علیه السّلام که فرمود مراد از ذکر من معی ذکر کسانی است که با آنحضرت بودند و فعلا
وجود دارند و مراد از ذکر من قبلی ذکر کسانی است که پیشتر بودند و در برهان از امام کاظم علیه السّلام نقل نموده که من معی
علی بن أبی طالب و من قبلی انبیاء و اوصیاء علیهم السلامند و اللّه اعلم ولی انصاف آنستکه معناي اوّل احسن و الطف و اکمل است
و خداوند اخیرا از محاجّه با مشرکین صرف نظر نموده و به پیغمبر خود گوشزد فرمود که علّت اعراض بیشتر کفّار از حق جهالت و
نادانی آنها است که تمیز بین حق و باطل نمیدهند و بدون تفکّر و تأمّل [ صفحه 548 ] از ایمان بخدا و پیغمبر رو گردانند و ما پیش
از تو هیچ پیغمبري را نفرستادیم مگر آنکه وحی مینمودیم باو یا وحی میشد چون یوحی بیاء نیز قرائت شده که نیست معبود بحقّی
مگر من پس پرستش و بندگی کنید مرا نه غیر مرا و گفتند یهود عزیر پسر خدا است و گفتند نصاري مسیح پسر خدا است و گفتند
طائفهاي از عرب ملائکه دختران خدایند منزّه است خداوند از اینکه نسبتها بلکه آنها بندگان گرامی خدایند که بدون گفته او
سخنی نگویند مانند بنده مؤدّب فرمانبردار و همیشه بفرمان او کار میکنند در خرائج از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که مرد و
زنی خدمت آنحضرت بمرافعه آمدند صداي مرد بسرزنش بلند شد حضرت فرمود چخ و او خارجی بود ناگاه سرش مانند سگ شد
پس مردي بحضرت عرض کرد یا امیر المؤمنین باین خارجی بانگ زدي سرش سر سگ شد چرا با معاویه اینکه کار را نمیکنی
فرمود و اي بر تو اگر بخواهم معاویه را با تختش اینجا حاضر کنم از خدا میخواهم تا حاضر کند ولی از براي خدا خزانههائیست نه
از طلا و نقره بلکه از اسرار نگفتنی و اینکه معناي بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول است و خدا میداند اعمال گذشته و آینده
ایشانرا و شفاعت نمیکنند مگر از براي کسیکه پسندیده است خدا دین او را چنانچه در عیون از امام رضا علیه السّلام نقل نموده و
صفحه 412 از 485
در خصال از امام صادق و در توحید از امام کاظم علیهما- السلام تأیید شده و فرمودهاند شفاعت جائز است در باره فسّاق و اهل
معاصی کبیره در صورتی که دین آنها مرضی خدا باشد یعنی شیعه دوازده امامی باشند و امّا کسانیکه مرتکب معصیت کبیره نشدند
خداوند از معصیت صغیره آنها میگذرد و داخل بهشت میشوند و اهل کفر و ضلالت قابل شفاعت نیستند و مخلّد در جهنّم خواهند
بود و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده شفاعت من مخصوص است باهل کبائر از امّت من و بندگان گرامی او براي
عظمتش از ترس او بیم دارند با دلبستگی چون خشیت ترس با تعظیم و اشفاق ترس با اعتناء است و هر بندهاي از آن بندگان خدا
که مدّعی الوهیّت شود و بگوید من خدایم نه خدا که معبود بحق است خداوند او را مخلّد در جهنّم خواهد فرمود با کمال قرب و
[ منزلتی که نزد خدا داشته اینکه چنین جزا میدهد خداوند ستمکاران بخویش و خلق را بسبب شرك و کفر که [ صفحه 549
ملاحظه اعمال سابقه آنها را نخواهد فرمود بر فرض صدور چنین ادّعاء قبیحی از آنان آیا ندیدند آنانکه کافر شدند و خدا را مانند
خلق ناتوان پنداشتند و ندانستند که آسمانها و زمین در بدو خلقت بسته و پیوسته بودند یعنی آسمان بسته بود که باران از آن
نمیآمد و زمین پیوسته بود که گیاه از آن نمیروئید و چون خداوند زمین را مقرّ جنبندگان قرار داد ابرهاي متراکم بسته را گسسته و
زمین متلاصق پیوسته را شکفته و ابواب رحمت را از جهت عالی و سافل گشاده و باز فرمود و سبزه و گل و ریحان و اشجار و اثمار
و انهار پدیدار شد چنانچه فرموده ففتحنا ابواب السّماء بماء منهمر و فجّرنا الارض عیونا فالتقی الماء علی امر قد قدر و اینها همه از
برکات آب بود که از آسمان بزمین آمد و هر زنده و جنبندهئی که داراي روح نباتی و حیوانی بود از آن بسهم خود استفاده کرد و
واجد حیات شد و طعم آنرا چشید چون فرمودهاند طعم آب طعم حیات است و هنوز هم همه ساله اینکه قدرت از خداوند در
معرض مشاهده خلق قرار میگیرد و میبینند آسمان گسسته و از آن باران رحمت سرازیر میشود و زمین شکافته و گلهاي رنگارنگ
از آن سر کشیده شکفته و خندان میگردد و علاوه بر تأمین روزي حظّ نظري از آن میبرند و تصوّر نمیکنند که چنین خداوند قادر
بخشنده مهربانی اجل از آنستکه شریک یا زن یا فرزند داشته باشد چون همه مخلوق او هستند و نسبتشان باو یکی است و باید بسعی
و عمل نزدیک باو شوند و توالد و تناسل در اجسام است و خداوند از آن منزّه است چون جسم محدود است و خداوند محیط و
بنابراین مراد از رتق و فتق آسمانها بسته بودن و باز شدن جهات علویّه و ابواب رحمت الهیّه است و مراد از رتق و فتق زمین اتصال
اجزاء ارضیه و انفصال آنها از یکدیگر است و اینمعنی واضح و منطبق با احساس و مناسب با نسبت دیدن بآن و موافق با مضمون
روایات متعدده معتبره از ائمه اطهار علیهم السّلام میباشد بخلاف آنکه مراد از رتق چسبیده بودن آسمانها بزمین در بدو خلقت و
مراد از فتق جدا شدن آنها از زمین بعدا باشد یا مراد چسبیده بودن آسمانها بهم و یکی بودن طبقات زمین و تقسیم شدن هر یک
بعدا بهفت باشد یا مراد از رتق نبودن و مراد از فتق پیدایش آنها باشد که تمامی خلاف ظاهر و منافی با صدر و ذیل آیه شریفه است
چون در صدر آیه بطور استفهام انکاري سؤال [ صفحه 550 ] از عدم رؤیت شده که معناي آن نسبت رؤیت است بکفّار و اینکه
نسبت وقتی مناسب است که رتق و فتق آسمان و زمین مرئی یا در وضوح مانند آن باشد و معانی مرقومه هیچیک از اینکه قبیل
نیست و در ذیل آیه خداوند تصریح فرموده که آب مایه حیات تمام موجودات حیّه است که مبیّن معناي مأثور از ائمه اطهار است و
تعجّب از مفسرین شیعه است که با اینکه صدر و ذیل واضح و تکذیب امام باقر علیه السّلام در روایت کافی از آنکه مراد چسبیده
بودن آسمانها بزمین باشد باز اینکه اقوال را نقل نمودهاند با آنکه معاندین وقتی معناي حقیقی را از امام شنیدند تصدیق نمودند که
او فرزند پیغمبر و وارث علم آنحضرت است و مستبصر شدند براي شدّت وضوح معنی بعد از بیان و اینکه نیست جز اعراض از
خانواده عصمت و طهارت و اهمیّت باقوال سخیفه اهل بدعت و ضلالت در هر حال در خاتمه امر خداوند از حال کفّار انشاء تعجّب
فرموده که آیا با اینکه همه آیات بیّنات باز ایمان نمیآورند و خداشناس نمیشوند و بعضی الم یر الّذین بدون واو قرائت نمودهاند و
معنی تفاوتی پیدا نمیکند چون واو استینافیّه جز منفصل نمودن معنی از سابق اثري ندارد و علامت ابتداء بکلام است ..
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 31 تا 35
صفحه 413 از 485
اشاره
وَ جَعَلنا فِی الَأرض رَواسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِم وَ جَعَلنا فِیها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُم یَهتَدُونَ [ 31 ] وَ جَعَلنَا السَّماءَ سَ قفاً مَحفُوظاً وَ هُم عَن آیاتِها
مُعرِضُونَ [ 32 ] وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَک یَسبَحُونَ [ 33 ] وَ ما جَعَلنا لِبَشَرٍ مِن قَبلِکَ الخُلدَ أَ فَإِن مِتَّ
495- فَهُم الخالِدُونَ [ 34 ] کُلُّ نَفس ذائِقَۀُ المَوت وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَۀً وَ إِلَینا تُرجَعُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
ترجمه
- و قرار دادیم در زمین کوههاي استواري که مبادا مایل کند آنها را بجانبی و قرار دادیم در آن معبرهاي گشادهئی که راهها است
باشد که آنها هدایت یابند و قرار دادیم آسمانرا سقفی محفوظ و آنها از دلالتهاي آن رو گردانانند و اوست آنکه آفرید شب و روز
و آفتاب و ماه را که هر یک در فلکی بسرعت میروند و قرار ندادیم براي انسانی پیش از تو جاوید ماندن را آیا پس اگر بمیري تو
آنها جاودانیانند هر نفسی چشنده مرگ است و مبتلا کنیم شما را ببدي و خوبی براي آزمایش و بسوي ما باز گردانده شوید.
تفسیر
- خداوند منّان قرار داد در زمین کوههاي سنگین ثابت مستقرّي [ صفحه 551 ] را براي آنکه نگهدارد زمین را از اضطراب و تمایل
باطراف تا انسان و حیوان در آن با اطمینان سکونت نمایند و به تبع آن متحرّك باطراف نشوند چون راسی چیزي را گویند که
بسنگینی خود ثابت باشد و نیز قرار داد در میان کوهها راههاي گشاده وسیعی براي آنکه راههاي هدایت آنها بمقاصدشان باشند
چون فج راه گشاده میان دو کوه است و سبلا بنظر حقیر حال مبیّن است با تعلّق لعل بآن چون مناسبت سبیل با اهتداء بیشتر از فج
است که معناي اصلی آن گشادگی است و ممکن است سبلا بدل باشد از فجاجا و مشعر باشد بر آنکه توسعه بملاحظه راه پیمایان
است و نیز قرار داد آسمان را سقف محفوظی از تزلزل و سقوط و زوال و انحلال تا روز قیامت و از مداخله شیاطین در آن براي
کشف مقدّرات ولی مردم فرومایه از آیات قدرت و حکمت و عظمت حق که در آن وجود دارد غافلند و نمیخواهند هم از غفلت
بیرون آیند چون از تفکّر در آنها رو گردانند و از آن جمله شب و روز و آفتاب و ماه است که خداوند بدست قدرت خود آنها را
خلق فرموده و از براي هر یک از آفتاب و ماه و سایر ستارههاي سیّار که در شب آشکار میگردند مداري است که در آن مدار مانند
شناگر با اراده بسرعت حرکت میکنند لذا از آنها بجمع ذوي العقول تعبیر فرموده چنانچه در سوره یوسف علیه السّلام هم و الشمس
و القمر رأیتهم لی ساجدین فرموده و محتمل است آفتاب و ماه در عالم زیاد باشد چنانچه اخیرا گفته میشود و بنابر اینکه احتیاج
بضم کواکب سیّاره بآن دو براي تصحیح ضمیر جمع نیست و گفتهاند معاندین حضرت ختمی مرتبت میگفتند که انتظار داریم گرد
باد حوادث بر آید و محمّد و یاران او را متفرّق سازد و او را در ورطه هلاك اندازد لذا خداوند براي تسلیت خاطر آنحضرت
فرموده ما براي هیچیک از افراد بشر پیش از تو زندگانی جاوید را مقدّر نفرمودیم اگر روزي مرگ گریبان تو را بگیرد آیا گریبان
آنها را نمیگیرد و در دنیا جاوید خواهند ماند هر نفسی طعم مرگ را خواهد چشید و ما مبتلا کنیم بندگان خود را ببدي و خوبی و
مرض و صحّت و محنت و نعمت و فقر و غنا و خوشی و ناخوشی در دنیا براي آنکه در معرض امتحان قرار گیرند و آزمایش شوند
[ و صابر و شاکر از فاجر و کافر ممتاز گردند و بالاخره باز گشت همه بسوي ما است و هر کس را بپاداش عملش [ صفحه 552
خواهیم رسانید ولی قمّی ره فرموده چون خبر داد خداوند عزّ و جل به پیغمبر خود مصائب وارده بر اهل بیت او را بعد از او و ادّعاء
خلافت کسانی را که مدّعی خلافت شدند آنحضرت غمناك شد پس خداوند براي تسلیت او اینکه آیه را نازل فرمود و در مجمع
صفحه 414 از 485
از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که امیر المؤمنین علیه السّلام مریض شد و برادرانش بعیادتش آمدند و عرضه داشتند حال شما
چه طور است فرمود بد است عرض کردند یا امیر المؤمنین اینکه گفتار از مثل شما سزاوار نیست فرمود خدا فرموده ما شما را ببدي
و خوبی مبتلا میکنیم براي آزمایش، بدي مرض و فقر است خوبی صحّت و بینیازي است و در روایت دیگري که آنحضرت از
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل نموده اینمعنی تأکید شده و آنکه خدا امر ببدي و زشتی نمیکند ولی خیر و شرّ بدون مشیّت
خدا بکسی نمیرسد و مراد از آن دو صحّت و مرض است ..
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 36 تا 40
اشاره
وَ إِذا رَآكَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِ ذُونَکَ إِلاّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي یَذکُرُ آلِهَتَکُم وَ هُم بِذِکرِ الرَّحمن هُم کافِرُونَ [ 36 ] خُلِقَ الإِنسان مِن
عَجَل سَأُرِیکُم آیاتِی فَلا تَستَعجِلُون [ 37 ] وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 38 ] لَو یَعلَم الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لا یَکُفُّونَ عَن
- وُجُوهِهِم النّارَ وَ لا عَن ظُهُورِهِم وَ لا هُم یُن َ ص رُونَ [ 39 ] بَل تَأتِیهِم بَغتَۀً فَتَبهَتُهُم فَلا یَستَطِیعُونَ رَدَّها وَ لا هُم یُنظَرُونَ [ 40 ] -قرآن- 1
520
ترجمه
- و چون بینند تو را آنانکه کافر شدند نمیگیرند تو را جز باستهزاء میگویند آیا اینکه است آنکه یاد میکند ببدي خدایان شما را و
آنها بیاد خدا آنان کافرانند آفریده شد انسان از شتاب زود باشد بنمایم بشما آیتهاي خود را پس شتاب مکنید بمن و میگویند کی
باشد اینکه وعده اگر باشید راستگویان اگر بدانند آنانکه کافر شدند وقتی را که باز ندارند از رویهاشان آتش را و نه از پشتهاشان و
نه آنها یاري کرده شوند بلکه بیاید آنها را ناگهان پس مبهوت کند آنها را پس نتوانند بر گردانیدن آنرا و نه آنها مهلت داده شوند.
تفسیر
- کفّار و مشرکین مکّه وقتی پیغمبر اکرم را ملاقات مینمودند بر سبیل توهین و استهزاء با یکدیگر میگفتند اینکه همان است که
خدایان شما را ببدي یاد میکند و میگوید آنها جمادند و نمیتوانند ضرر و منفعتی بشما برسانند لذا خداوند اینمعنی را به پیغمبر خود
خبر داده و فرموده آنها منکر خداوند بخشنده و اوصاف زیبنده اویند و براي مزید نسبت کفر در تحقیر و توهین و تأکید آن لفظ هم
مکرّر [ صفحه 553 ] شده اگر خدا را باوصاف جمال و جلال شناخته بودند بتها را شریک او قرار نمیدادند و انتظار تقدیس و تعظیم
آنها را از تو نداشتند و چه قدر عجله دارند مانند آنکه انسان از عجله خلق شده باشد با آنکه بزودي علائم صدق تو و وعده حق
بفتوحات اسلام بر آنها ظاهر خواهد شد باهل ایمان میگویند پس کی و چه زمان وعده عذاب ما میرسد اگر شما راست میگوئید
پس بعجله انتظار صدور امري از من نداشته باشند اگر بدانند روز قیامت چگونه آتش بآنها احاطه میکند که نمیتوانند آنرا از جلو رو
و پشت سرشان دور کنند و کسی یاري از آنها نمیکند عجله در آن نمینمایند اینکه جواب شرط است که در آیه حذف شده ولی
وعده عذاب آنان ناگهان و بیخبر بر آنها وارد میشود پس مبهوت و متحیّر میکند آنها را و نمیتوانند آنرا از خود دفع نمایند و مهلت
داده نمیشوند که توبه و عذر خواهی نمایند و کسی اعتنائی بحال آنها ندارد چنانچه در جنگ بدر و فتح مکّه بظهور پیوست و
بنابراین ضمیر در تأتیهم راجع بآیات است عجل و عجله و تعجیل شتابزدگی و پیش انداختن امري است که هنوز وقت مناسب و
صفحه 415 از 485
لایق آن نرسیده و مذموم است مگر در کار خیر براي احتمال فوت آن در نهج البلاغه فرموده دوري کن از عجله در امور پیش از
اوان آنها و از تأخیر انداختن امور در وقت امکان آنها و قمّی ره نقل فرموده که چون خداوند جاري فرمود روح را در آدم علیه
السّلام از دو پایش پس رسید بدو سر زانوي او خواست بایستد نتوانست پس خداوند فرمود خلق الانسان من عجل و قریب به اینکه
معنی را در مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده و بنابراین گفتهاند مراد از انسان آدم علیه السّلام است و بنظر حقیر روایت
دلالت بر اینمعنی ندارد بلی دلالت دارد بر آنکه عجله امر طبیعی انسان است بطوریکه مناسب است در مقام مبالغه گفته شود آدمی
از عجله خلق شده مانند آنکه در مقام مدح از کسی میگویند فلانی از خیر خلق شده یا در مقام قدح میگویند از شرّ خلق شده
خداوند هم در آنحال در باره آدم علیه السّلام فرمود چنانچه در اینکه آیه بمناسبت حال کفّار فرموده نه آنکه خداوند در اینجا بیان
حال آدم علیه السّلام را فرموده و مراد از انسان آدم علیه السّلام است چنانکه گفتهاند با آنکه واضح است که نیست و اقوال مترتّبه بر
[ آن خلاف ظاهر و سیاق آیه شریفه است. [ صفحه 554
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 41 تا 45
اشاره
وَ لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ [ 41 ] قُل مَن یَکلَؤُکُم بِاللَّیل وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحمن بَل هُم
عَن ذِکرِ رَبِّهِم مُعرِضُ ونَ [ 42 ] أَم لَهُم آلِهَۀٌ تَمنَعُهُم مِن دُونِنا لا یَستَطِیعُونَ نَصرَ أَنفُسِهِم وَ لا هُم مِنّا یُصحَبُونَ [ 43 ] بَل مَتَّعنا هؤُلاءِ وَ
آباءَهُم حَتّی طالَ عَلَیهِم العُمُرُ أَ فَلا یَرَونَ أَنّا نَأتِی الَأرضَ نَنقُصُ ها مِن أَطرافِها أَ فَهُم الغالِبُونَ [ 44 ] قُل إِنَّما أُنذِرُکُم بِالوَحی وَ لا یَسمَعُ
602- الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنذَرُونَ [ 45 ] -قرآن- 1
ترجمه
- و بتحقیق استهزاء شد به پیمبرانی پیش از تو پس وارد شد بآنانکه استهزاء نمودند از آنها آنچه بودند که بآن استهزاء مینمودند بگو
که نگهمیدارد شما را در شب و روز از عذاب خداوند بخشنده بلکه آنها از یاد پروردگارشان رو گردانانند آیا مرایشانرا است
خدایانی که باز دارند آنها را از آفات وارده از نزد ما نمیتوانند یاري نمودن خودهاشان را و نه آنها از جانب ما همراهی کرده شوند
بلکه کامیاب کردیم اینها و پدرانشان را تا دراز شد بر ایشان مدّت زندگانی آیا پس نمیبینند که ما میآئیم در زمین که کم میکنیم
از جوانبش آیا پس آنها غلبه کنندگانند بگو جز اینکه نیست که بیم میدهم شما را بوحی و نمیشنوند کران خواندن را چون بیم
داده شوند.
تفسیر
- چون در آیات سابقه ذکر استهزاء کفّار بمقام مقدّس نبوي شد خداوند براي تسلیت خاطر آنحضرت نقل استهزاء کفّار را بانبیاء
سابق فرموده با آنکه نتیجه سوء کردار ناهنجار آنها و اصل و عائد بآنها گردیده و بمجازات خودشان رسیدند و اینها هم خواهند
رسید و دستور داده که آنها را متذکّر فرماید که در هر حال محتاج بحفظ و حراست الهی هستند و اینکه بمقتضاي رحمت رحمانیّه
است که بآنها روزي میدهد و انتقام نمیکشد و اگر بخواهد بمجازاتشان برساند کسی نمیتواند از اراده او جلوگیري نماید چون آنها
بکلّی از یاد خدا رو گردانند چه رسد به آنکه از عذاب او بترسند آیا اینکه خدایان مقهوري که دارند میتوانند باز دارند آنها را از
صفحه 416 از 485
ورود عذاب نازل بر آنان از نزد خداوند قهّار خیر آن خدایان خودشان را نمیتوانند یاري و نگهداري کنند چه رسد بنگهداري از
آنها با آنکه همراهی از خداوند با آنها و خدایانشان نخواهد شد و بنابر اینکه کلمه دوننا بمعناي عندنا است و محتمل است مراد آن
باشد که آیا براي آنها خدایانی هست غیر از ما که باز دارند آنها را از عذاب ما و بنابر اینکه دو ننا بمعناي غیرنا است و در کلام [
صفحه 555 ] با آنکه تقدیم و تأخیر است معنی واضحتر است امّا لطف معناي سابق را ندارد و اینکه تذکّر براي آنستکه مشرکین
عرب تصوّر میکردند نزول خیرات و دفع آفات از آنها از برکات عبادت بتها است و تا آنها بر اینکه طریقه استقرار دارند خداوند هم
نعمت و احسان خود را بر آنها استمرار خواهد داد لذا خداوند صریحا نفی فرموده اینکه تصوّر باطل آنها را به بیان جهت ادامه
نعمت که استدراج است باین تقریب که ما کامیاب و بهرهمند نمودیم آنها و پدرانشان را در دنیا تا عمرشان دراز و استحقاقشان
براي عذاب کامل گردد و چون طغیان و سرکشی آنها بحدّ نصاب رسید و مواعظ حسنه تو در آنها اثر نکرد نعمتهاي ما از آنان رو
بزوال گذاشت و علائم غضب الهی بر ایشان ظاهر گردید آیا نمیبینند عساکر اسلامی بتدریج اراضی آنها را تصرف میکنند و
دانشمندان از آنها کنارهگیري یا فوت مینمایند باز اگر تصوّر کنند در خاتمه امر غلبه با آنان است بسیار خیال خامی است بزودي با
ذو الفقار علی علیه السّلام بخواست خدا دمار از روزگار آنها بیرون خواهد آمد و اخیرا دستور فرموده به پیغمبر خود که بآنها
بفرماید من از پیش خود چیزي نمیگویم آنچه را بشما ابلاغ مینمایم از وعد و وعید و انذار و تهدید از قبل خدا و وحی سماوي
است ولی افسوس که شما مانند کران گوش شنوا ندارید که آنچه بخوانند شما را براه حق و بترسانند از راه باطل اعتنائی نمینمائید و
بعضی لا تسمع الصم بصیغه حاضر و نصب صم قرائت نمودهاند و بنابر اینکه خطاب است به پیغمبر اکرم که تو نمیتوانی بکران
چیزي بشنوانی و عدول از ضمیر غائب باسم ظاهر براي تصریح باتّصاف آنها است بصفت کري و عدم انتفاعشان از مواعظ حقّه و
نصایح حقیقیه و تنبیهات لازمه و امثال آنها ..
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 46 تا 50
اشاره
وَ لَئِن مَسَّتهُم نَفحَ ۀٌ مِن عَذاب رَبِّکَ لَیَقُولُن یا وَیلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ [ 46 ] وَ نَضَع المَوازِینَ القِسطَ لِیَوم القِیامَۀِ فَلا تُظلَم نَفس شَیئاً وَ إِن
کانَ مِثقالَ حَبَّۀٍ مِن خَردَل أَتَینا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبِینَ [ 47 ] وَ لَقَد آتَینا مُوسی وَ هارُونَ الفُرقانَ وَ ضِ یاءً وَ ذِکراً لِلمُتَّقِینَ [ 48 ] الَّذِینَ
511- یَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَیب وَ هُم مِنَ السّاعَۀِ مُشفِقُونَ [ 49 ] وَ هذا ذِکرٌ مُبارَك أَنزَلناه أَ فَأَنتُم لَه مُنکِرُونَ [ 50 ] -قرآن- 1
ترجمه
- و هر آینه اگر برسد آنها را رشحهئی از عذاب پروردگارت میگویند البتّهاي واي بر ما همانا ما بودیم ستمکاران و نصب مینمائیم
ترازوهاي [ صفحه 556 ] عدل را براي روز قیامت پس ستم کرده نشود نفسی چیزیرا و اگر باشد بمقدار دانهاي از خردل بیاوریم آنرا
و کافی هستیم ما در حالیکه حساب کنندگانیم و بتحقیق دادیم بموسی و هارون جدا کننده حق از باطل را و روشنی و موجب
تذکّري را براي پرهیزکاران آنانکه میترسند از پروردگارشان در نهانی و آنان باشند از روز قیامت بیمداران و اینکه موجب تذکّري
است با برکت که فرو فرستادیم آنرا آیا پس شما مرآنرا انکار کنندگانید.
تفسیر
صفحه 417 از 485
- نفحه اثر مختصري است که از امري واصل بشخص شود و بیشتر در بوي خوش استعمال میشود و اینجا مراد ترشّح عذاب است و
تعییر کفار بآنکه در وقت دعوت بحق استنکاف و استکبار مینمایند و در موقع نزول عذاب تذلّل و انکسار و اینکه حال اشخاص
ضعیف النفس و خفیف العقل است و ترازوهاي عدالت الهی که روز قیامت براي سنجیدن اعمال خوب و بد بندگان نصب میشود
اختصاص باهل ایمان دارد و براي کفّار نیست چون آنها فوج فوج داخل جهنّم میشوند چنانچه از روایت امام سجاد علیه السّلام در
کافی مستفاد میشود و مراد از آن ترازوها بمقتضاي روایات متعدده انبیاء و اوصیاء آنها علیهم السلامند که در اوائل سوره اعراف
ذیل آیه و الوزن یومئذ الحق بیان شد و در آنروز باحدي بمقدار ذرهئی ظلم نخواهد شد که از حق او کاسته یا بر مجازاتش افزوده
شود و خداوند پاداش مقدار حبّه خردل را از عمل بندگان که آن از کوچکترین حبوبات است بصاحبش میدهد و مثقال برفع و آتینا
بمدّ نیز قرائت شده و قرائت بمدّ را در جوامع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده و در مجمع و از قمّی ره تأیید شده و بر حسب
معنی احسن است چون أتینا بمعناي آوردن در مقام حساب است و آتینا بمعناي دادن پاداش است که صراحت در مقصود دارد و
لفظا و معنا مطابق با جازینا است و خداوند کفایت حساب بندگانرا بهتر از هر محاسبی مینماید چون اعلم و اعدل از او کسی نیست
و میزان عدلی بهتر از وجود مبارك علوي تصوّر نمیشود و در آیات اخیره براي رفع تعجّب کفّار از نبوّت پیغمبر اکرم و آنکه
مواعید او بوحی الهی است شروع بذکر احوال انبیاء فرموده باین تقریب که ما قبلا بموسی و برادرش هرون فرقان که کتاب جامع
فارق بین حق و باطل بود دادیم و آن روشنائی و نوري [ صفحه 557 ] بود که مردم را از تاریکی جهل و نادانی بیرون میآورد و
موعظه و پند و اندرز بود براي اهل تقوي و پرهیزکاري که آنها کسانی هستند که میترسند در خلوت و وقت غیبت از خلق یا در
باطن و ضمیر خودشان از خدا و روز جزا و فرق میان خشیت و اشفاق در آیات سابقه گذشت که اوّل ترس ناشی از تعظیم است لذا
نسبت بعلماء داده میشود و دوم ترس ناشی از اعتنا است که موجب هراس و ارتعاد اعضاء میگردد و اینکه قرآن هم مانند آن مشتمل
بر موعظه و پنداست بعلاوه مبارك و باقی و برقرار است تا روز قیامت و فائده و نفع و خیر آن تمامی ندارند و نازل نمودیم ما آنرا
بر پیغمبر آخر الزمان که معجزه باقیه او باشد و شما هم میدانید و میفهمید اعجاز و بیرون بودن آن را از قدرت بشر با اینکه وصف
چگونه منکر نزول آن از جانب خداوند میشوید و چون هارون شریک و معاون حضرت موسی در نبوّت و دعوت بحق بوده خداوند
نسبت دادن فرقان را بآن دو داده و الا الواح توریۀ در طور بحضرت موسی عطا شد و محتمل است مراد از فرقان برهان حق و میزان
عدل الهی باشد که عبارت از عقائد حقّه و اخلاق حسنه است و آن روشنی و ضیاء و موجب تذکّر و اتّقاء خلق است و اللّه اعلم ..
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 51 تا 61
اشاره
وَ لَقَد آتَینا إِبراهِیمَ رُشدَه مِن قَبل وَ کُنّا بِه عالِمِینَ [ 51 ] إِذ قالَ لِأَبِیه وَ قَومِه ما هذِه التَّماثِیل الَّتِی أَنتُم لَها عاکِفُونَ [ 52 ] قالُوا وَجَدنا
352- آباءَنا لَها عابِدِینَ [ 53 ] قالَ لَقَد کُنتُم أَنتُم وَ آباؤُکُم فِی ضَلال مُبِین [ 54 ] قالُوا أَ جِئتَنا بِالحَق أَم أَنتَ مِنَ اللّاعِبِینَ [ 55 ] -قرآن- 1
قالَ بَل رَبُّکُم رَبُّ السَّماوات وَ الَأرض الَّذِي فَطَرَهُن وَ أَنَا عَلی ذلِکُم مِنَ الشّاهِدِینَ [ 56 ] وَ تَاللّه لَأَکِیدَن أَصنامَکُم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرِینَ
57 ] فَجَعَلَهُم جُ ذاذاً إِلاّ کَبِیراً لَهُم لَعَلَّهُم إِلَیه یَرجِعُونَ [ 58 ] قالُوا مَن فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّه لَمِنَ الظّالِمِینَ [ 59 ] قالُوا سَمِعنا فَتًی یَذکُرُهُم ]
73- 417 قالُوا فَأتُوا بِه عَلی أَعیُن النّاس لَعَلَّهُم یَشهَدُونَ [ 61 ] -قرآن- 1 - یُقال لَه إِبراهِیم [ 60 ] -قرآن- 1
ترجمه
- و بتحقیق دادیم به ابراهیم رشادتش را از پیش و بودیم باو دانایان چون گفت بپدر و کسانش چیست اینکه تمثالهائی که شمائید
صفحه 418 از 485
مر آنها را براي عبادت اقامت کنندگان گفتند یافتیم پدرانمان را براي آنها عبادت کنندگان گفت بتحقیق باشید شما و پدرانتان در
گمراهی آشکار گفتند آیا آمدي نزد ما براستی یا توئی از شوخی کنندگان گفت بلی پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمین
است که آفرید آنها را و منم بر آن از گواهان و بخدا هر آینه چاره جوئی کنم البتّه [ صفحه 558 ] براي بتهاي شما بعد از آنکه روي
گردانید از آنها پشت کنندگان پس گردانید آنها را پاره پاره مگر بت بزرگی را که بود از براي آنها، باشد که آنها باو رجوع کنند
گفتند که کرد اینکه عمل را بخدایان ما همانا او باشد هر آینه از ستمکاران گفتند شنیدیم جوانی را که ببدي یاد میکرد آنها را که
گفته میشود باو ابراهیم گفتند پس بیاورید او را در برابر چشمهاي مردم شاید که آنها گواهی دهند.
تفسیر
- خداوند متعال بعد از ذکر حضرت موسی و هارون شروع بقصّه حضرت ابراهیم علیه السّلام فرمود باین تقریب که ما به ابراهیم
عطا نمودیم رشد و صلاح و کفایت و فلاح و کلیّه استعدادات لازمه مقام رسالت را که در خور او بود و قابلیّت آنرا داشت پیش از
موسی و هارون و پیش از بروز کمالات حضرت ختمی مرتبت در عالم شهود با آنکه میدانستیم او قابل و لایق اینکه خلعت است و
باید علم توحید را در جهان افراشته نماید در وقتی که بعمو یا جدّ مادري خود آزر و اقوام خویش بعنوان توبیخ و تحقیر فرمود اینکه
مجسمههاي بیشعور چیست که شما معتکف در گاه و خاضع در پیشگاه آنها شدید و در برابرشان بخاك میافتید و سجده میکنید
گفتند ما تقلید از رویّه و طریقه آباء و اجدادمان مینمائیم که بعبادت آنها قیام داشتند فرمود تحقیقا شما و پدرانتان در گمراهی و
ضلالت واضح و آشکاري بوده و میباشید چون دلیلی بر ادّعاء خودتان که اینها مستحق پرستش و ستایشند نداشته و ندارید حضرات
چون گمان نمیکردند کسی از رویّه آنها جدّا تکذیب نماید و نسبت گمراهی بآنها دهد تصوّر کردند حضرت ابراهیم با آنها شوخی
و ملاعبه مینماید لذا پرسیدند که آیا براستی و از روي جد اینکه سخنان را میگوئی یا مقصودت شوخی و ملعبه است حضرت فرمود
اینکه چه تصوّر باطلی است شما میکنید که من ملاعبه میکنم و اینها خدایان شما هستند پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمین
است که تمام آنها و موجوداتشان را از مکمن غیب بیسابقه بعرصه شهود آورده و من بگفته خود یقین دارم بحجّت و برهان بلکه
بمشاهده و عیان و قسم بخدا فکر اساسی و تدبیر مفیدي براي از بین بردن بتهاي شما خواهم نمود بعد از آنکه شما از آنها رو
گردان شوید و پشت به بتها کنید و بجانب صحرا براي مراسم عید متوجّه گردید چون گفتهاند حضرات عیدي داشتند که سالی
یکروز براي تفریح و [ صفحه 559 ] گردش بیرون میرفتند و در مراجعت بحضور در معابد و سجده بتها میپرداختند و اینکه فرمایش
بعد از قسم را حضرت ابراهیم محرمانه ببعضی از آنها فرموده بود و در آنروز با آنها بیرون نرفت و عذري آورد یا او را نمرود
مستحفظ بتها قرار داده بود و او تمام بتها را با تبر خرد و پاره پاره کرد و بت بزرگ آنها را بحال خود باقی گذارد و تبر را بگردن او
آویخت براي آنکه در مراجعت آنها از گردشگاه و مراجعه بآنحضرت بفرماید اینکه کار را او کرده و نتیجه بگیرد که بعدا ذکر
خواهد شد و بنابر اینکه ضمیر در الیه ممکن است بآنحضرت عود نماید و ممکن است به بت بزرگ بعد از ارجاع آنحضرت آنان را
بآن و مراجعه آنها باو و توجّه بحالش که قابل پرسش نیست چه رسد بپرستش و گفتهاند تاء قسم که براي افاده تعجب است اینجا از
آسان شدن اینکه کار بزرگ است بخواست خدا براي او و کلمه جذاذ بر وزن و بمعناي حطام است و بکسر نیز قرائت شده و چون
قوم از صحرا مراجعت نمودند و اوضاع را دگرگون مشاهده کردند گفتند که اینکه عمل ناروا را با خدایان ما نموده مسلّما چنین
کسی ظلم بخود کرده که مستوجب عقوبت شده و همان بعض که شنیده بودند از حضرت ابراهیم آن جمله محرمانه را یا کسانیکه
حضرت آنها را ملامت فرموده بود بر ستایش و پرستش بتها گفتند ما از جوانیکه باو ابراهیم میگفتند شنیدیم که میگفت من چنین
قصدي دارم یا ملامت میکرد ما و مردم را بر ستایش و پرستش بتها و میگفت اینها مجسمههاي بیروحی بیش نیستند و نمیتوانند نفع
و ضرري بکسی برسانند و نباید در برابر آنها سجده نمود خلاصه آنکه صحبت بتها را میکرد و در مقام عیب گیري و چارهجوئی
صفحه 419 از 485
براي آنها بود و در نتیجه رأي دادند بأحضار حضرت و گفتند بروید او را بیاورید در حضور مردم استنطاق کنید تا اقراري که میکند
مردم بشنوند و شهادت بدهند و حجّت بر تقصیر او تمام شود یا مشاهده نمایند عقوبتی را که ما بر او وارد مینمائیم و موجب عبرت
[ شود. [ صفحه 560
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 62 تا 70
اشاره
قالُوا أَ أَنتَ فَعَلتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبراهِیم [ 62 ] قالَ بَل فَعَلَه کَبِیرُهُم هذا فَسئَلُوهُم إِن کانُوا یَنطِقُونَ [ 63 ] فَرَجَعُوا إِلی أَنفُسِهِم فَقالُوا إِنَّکُم
أَنتُم الظّ الِمُونَ [ 64 ] ثُم نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِم لَقَد عَلِمتَ ما هؤُلاءِ یَنطِقُونَ [ 65 ] قالَ أَ فَتَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه ما لا یَنفَعُکُم شَیئاً وَ لا
383 أُفٍّ لَکُم وَ لِما تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 67 ] قالُوا حَرِّقُوه وَ انصُ رُوا آلِهَتَکُم إِن کُنتُم فاعِلِینَ - یَضُرُّکُم [ 66 ] -قرآن- 1
272- 68 ] قُلنا یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهِیمَ [ 69 ] وَ أَرادُوا بِه کَیداً فَجَعَلناهُم الَأخسَرِینَ [ 70 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
گفتند آیا تو کردي اینکه کار را با خدایان ما اي ابراهیم گفت بلکه کرد آنرا بزرگشان اینکه، پس بپرسید از آنها اگر هستند که
سخن میگویند پس رجوع کردند بخودهاشان پس گفتند همانا شما خودتانید ستمکاران پس سرنگون شدند و گفتند بتحقیق
میدانستی تو که نباشند اینها که سخن گویند گفت آیا پس میپرستید غیر از خدا آنچه سود نمیدهد شما را چیزي و زیان نمیرساند
بشما افّ بر شما و بر آنچه میپرستید غیر از خدا آیا تعقل نمیکنید گفتند بسوزانید او را و یاري کنید خدایان خود را اگر هستید کار
کنندگان گفتیم اي آتش بوده باش سرد و سلامت بر ابراهیم و خواستند واقع سازند باو تدبیري در هلاکش پس قرار دادیم آنها را
زیانکارترین زیانکاران.
تفسیر
پس از حضور حضرت ابراهیم نزد قوم گفتند آیا تو چنین عمل ناروائی را نسبت بخدایان ما بجا آوردي فرمود بلکه بزرگ آنها
اینکه تبر بدوش دارد اینکه کار را کرده اگر بتها سخن میگویند پس بپرسید از آنها یعنی اگر بتها سخن نمیگویند بت بزرگ اینکار
را نکرده پس آنها سخن نگفتند و حضرت ابراهیم هم خلاف واقع و دروغ نفرموده چنانچه در عیون از امام صادق علیه السّلام
اینمعنی را نقل نموده و در کافی از آن حضرت نقل نموده که اینکه فرمایش را ابراهیم علیه السّلام براي اصلاح حال آنها فرمود که
متوجّه شوند بآنکه بتها کار کن نیستند و نمیتوانند حلب نفع و دفع ضرري از خودشان بنمایند چه رسد از پرستش کنندگانشان و
قسم بخدا آنحضرت دروغ نگفت و انها هم کاري نکرده بودند پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده کسیکه مصلح است
دروغگو نیست خدا دوست دارد دروغ را در اصلاح و دوست ندارد در غیر آن اینکه دو معنی مستفاد از چند روایت است که در
تفسیر اینکه آیه در اینکه دو کتاب نقل شده با تفاوت مختصري که ناشی از تقدیم و تأخیر بعضی جملات است و حاصلش آنستکه
از اشکالی که بر ظاهر آیه نمودهاند که چگونه حضرت ابراهیم پیغمبر اولو العزم خبر خلاف واقعی داد دو جواب دادند یکی آن که
خلاف واقع نفرمود چون فرموده اینکه کار بت بزرگ است اگر بتها نطق [ صفحه 561 ] دارند و چون بتها نطق ندارند پس کار او
نیست یعنی اگر آنها ادراك داشتند شما باید بگوئید اینکه کار بت بزرگ است که تبر در گردن او است و چون میدانید آنها شعور
صفحه 420 از 485
ندارند و نکردند از من سؤال میکنید و با وصف اینکه چگونه آنها را خدا میدانید و پرستش میکنید مانند آنکه بگویند فلانی راست
میگوید اگر زیر آسمان راه نمیرود یعنی چون راه میرود پس دروغ میگوید و بنابراین جمله فاسئلوهم بین شرط ذیل آیه و جزاء
مستفاد از صدر آن که ففعله کبیرهم هذا باشد معترضه واقع شده و کلام مفید حجّت بر مطلوب و صدق است و اشکالی ندارد دیگر
آنکه آنحضرت اینکه کلام را بقصد اخبار نفرموده تا صدق و کذب در آن راه داشته باشد بلکه بقصد الزام و اراده اصلاح حال
آنها فرموده که تعقّل کنند و متوجّه بعمل ناشایسته خودشان شوند که چنین موجوداتی لایق ستایش و پرستش نیستند و بنابراین هم
کلام دروغ نیست علاوه بر آنکه اگر دروغ هم باشد چون مصلحت آمیز است جائز است و قبیح نیست بلکه حسن است اگر چه
گوینده پیغمبر باشد خصوص در اینکه مقامات که معلوم است قصد اخبار ندارد چون هیچ کس چنین نسبتی را بجماد نمیدهد لذا
آنها هم نگفتند چرا چنین نسبت ناروائی را بخداي بزرگ ما دادي بلکه مراجعه بعقول خود نمودند و فهمیدند کار ناشایستهئی
مینمایند و گفتند با یکدیگر همانا شما خودتان ظلم بخودتان نمودید که بعبادت بتها پرداختید و به ابراهیم که عبادت خداي نادیده
را مینماید و شما نسبت ظلم باو دادید ولی تعصّب و نفس امّاره نگذاشت آنها مطیع عقولشان شوند و یکباره از عقیده حقّی که پیدا
کرده بودند سرنگون بباطل شدند و از استقامت به اعوجاج روي نمودند مانند کسیکه سرش بجاي پا و پایش بجاي سرش برگردد و
ممکن است از شدّت خجلت و حیرت و سر بزیري باین صورت درآمده باشند در هر حال در اینکه حال بحضرت ابراهیم گفتند تو
میدانستی که بتها شعور ندارند و سخن نمیگویند چرا بما گفتی از آنها بپرسیم و حجّت آنحضرت بر آنها تمام شد چون خودشان
اقرار به بیشعوري آنها نمودند حال ملاحظه کنید اگر حضرت ابراهیم آن نسبت را به بت بزرگ نداده بود ممکن بود چنین اقراري
از آنها بگیرد کسانیکه در طریق استنطاق وارد شدهاند میدانند که ممکن نبود لذا میدان محاجّه براي [ صفحه 562 ] حضرت ابراهیم
بعد از اینکه اقرار مفتوح گشت و با کمال شهامت و شجاعت یکتنه در مقابل نمرود و نمرودیان فرمود آیا پرستش میکنید غیر از
خداوند یگانه جماداتی را که نفع و ضرري بهیچ وجه نمیتوانند بشما برسانند افّ و تف بر شما و دینتان و خدایانتان آیا عقل و شعور
ندارید و تعقّل و تفکّر در کار خودتان نمینمائید که چه عمل بیجاي ناروائی مینمائید و افّ کلمهئی است که عرب در مقام انزجار
و تنفّر از چیزي میگوید چنانچه در عجم هم معمول است و چون از محاجّه عاجز شدند چنانچه رسم جهّال است در مقام معارضه بر
آمدند و گفتند بسوزانید او را و یاري کنید خدایان خودتان را بانتقام کشیدن از شکننده آنها اگر مرد کارید و گفتهاند نمرود که
پادشاه مقتدر آنها بود آنحضرت را حبس نمود و تا چهل روز مردم هیزم جمع میکردند در میدان وسیعی خارج شهر و روغن زیادي
هم روي هیزمها ریختند و باین اعمال تبرّك و تقرّب به بتها میجستند و آتش زدند و بطوري مشتعل شد که پرندهها در اطراف آن
نمیتوانستند پرواز کنند و میسوختند و روایت شده که نمرود وقتی که میخواست حضرت ابراهیم را در آتش بیندازد در قصر خود
نشسته و تماشا میکرد و مردم از شدّت حرارت نمیتوانستند نزدیک آتش بروند پس شیطان براي آنها منجنیق را ترتیب داد و
آنحضرت را باین وسیله در آتش انداختند و زمین بدرگاه خدا نالید که کسی جز ابراهیم علیه السّلام بر پشت من نیست که عبادت
تو را نماید و او را میسوزانند و ملائکه عرضه داشتند پروردگارا اینکه خلیل تو ابراهیم علیه السّلام است که میسوزد و جبرئیل عرض
کرد خدایا در زمین کسی نیست که عبادت کند تو را جز ابراهیم علیه السّلام که خلیل تو است و مسلّط نمودي بر او دشمنش را که
بسوزاند او را خدا فرمود ساکت شو اینکه سخن را کسی میگوید که مانند تو بنده باشد و بترسد که امر از او فوت شود او بنده من
است هر وقت بخواهم نجات میدهم او را و اگر بخواند اجابت میکنم او را پس خواند حضرت ابراهیم پروردگار خود را بسوره
اخلاص یا اللّه یا واحد یا احد یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفؤا احد نجّنی من النّار برحمتک و اینکه وقتی بود که
او را در منجنیق نشانده بودند پس ملاقات نمود جبرئیل با او در هوا و بعد از سلام عرضه داشت بآنحضرت که آیا حاجتی داري
فرمود امّا بتو خیر ولی بپروردگارم بلی و انگشتري باو داد که نوشته [ صفحه 563 ] بود در آن لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه الجأت
ظهري الی اللّه و أسندت امري الی اللّه و فوّضت امري الی اللّه پس خداوند بآتش فرمود اي آتش بوده باش سرد پس بلرزه در آمد
صفحه 421 از 485
دندانهاي حضرت ابراهیم از سرما تا خدا فرمود و سلامت بر ابراهیم که جبرئیل فرود آمد و با او در آتش نشست و مشغول صحبت
شدند و نمرود نگاه میکرد بحضرت ابراهیم دید در باغ سبزي وسط آتش با پیر مردي نشسته صحبت میکند گفت کسی که
بخواهد خدائی براي خود اختیار کند باید مانند خداي ابراهیم باشد و حضرت لوط باو ایمان آورد و بحکم نمرود بشام هجرت
نمودند و در احتجاج از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که حضرت ابراهیم علیه
السّلام وقتی در آتش افتاد عرضه داشت بار الها میخواهم از تو بحق محمّد و آل محمّد که نجات دهی مرا از آتش پس خداوند
آتش را براي او سرد و سلامت فرمود و آنها خواستند در باره حضرت ابراهیم تدبیر و حیلهئی نمایند که ببدترین عقوبت انتقام بتها
را از او کشیده باشند ولی خداوند مکر آنها را باطل فرمود و زیانکارترین زیانکاران شدند چون بطلان عقیده و طریقه آنها بر
عالمیان ظاهر گردید و مورد ملامت خلق و مستحق عقوبت حق شدند و نام نامی و اسم گرامی حضرت ابراهیم در عالم بخوبی و
بزرگی مشهور گردید و تا انقراض دنیا باقی و برقرار خواهد بود و گفتهاند سن مبارك آنحضرت در آنوقت شانزده سال بود ..
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 71 تا 75
اشاره
وَ نَجَّیناه وَ لُوطاً إِلَی الَأرض الَّتِی بارَکنا فِیها لِلعالَمِینَ [ 71 ] وَ وَهَبنا لَه إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ نافِلَۀً وَ کُ  لا جَعَلنا صالِحِینَ [ 72 ] وَ جَعَلناهُم أَئِمَّۀً
یَهدُونَ بِأَمرِنا وَ أَوحَینا إِلَیهِم فِعلَ الخَیرات وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ [ 73 ] وَ لُوطاً آتَیناه حُکماً وَ عِلماً وَ نَجَّیناه مِنَ
537- القَریَۀِ الَّتِی کانَت تَعمَل الخَبائِثَ إِنَّهُم کانُوا قَومَ سَوءٍ فاسِقِینَ [ 74 ] وَ أَدخَلناه فِی رَحمَتِنا إِنَّه مِنَ الصّالِحِینَ [ 75 ] -قرآن- 1
ترجمه
و نجات دادیم او و لوط را بسوي زمینی که برکت دادیم ما در آن از براي جهانیان و بخشیدیم باو اسحق و یعقوب را که نواده بود و
همه را گرداندیم شایستگان و گرداندیم ایشانرا پیشوایانی که هدایت کنند بفرمان ما و وحی نمودیم بایشان بجا آوردن کارهاي
خوب را و بپا داشتن نماز و دادن زکوة را و بودند مر ما را عبادت کنندگان و لوط را دادیمش فرمان و دانش و نجات دادیم او را از
بلدي که بودند اهلش که بجا میآوردند پلیدیها را همانا آنها بودند گروه [ صفحه 564 ] بدکار متمرّدان و داخل نمودیم او را در
رحمت خود همانا او بود از شایستگان.
تفسیر
در آیات سابقه بیان شد که نمرود حضرت ابراهیم و لوط را بشام تبعید نمود و آن دو پسر خاله یکدیگر بودند و ساره زوجه
حضرت ابراهیم خواهر لوط بود و اینکه هر سه وارد شام شدند و آنجا بلادي است که نوعا وفور نعمت و بیشتر اراضی آن سبز و
خرّم و محصولات آن ببلاد دیگر حمل و نقل میشود و بیشتر انبیاء از آنجا مبعوث شدند و خیرات و برکات دینیّه و دنیویّه از آنجا
بمردم عالم رسیده و پس از آنکه سالهاي متمادي بر آنحضرت گذشت و از ساره اولادي نداشت خداوند فرزندي مانند اسحق
پیغمبر و نوادهئی مانند حضرت یعقوب باو عطا فرمود و هر سه را خداوند توفیق داد که بوظائف دینی و دنیوي خود کاملا عمل
نمودند و از صلحا و شایستگان خلعت رسالت شدند و قرار داد ایشانرا پیشوا و مقتداي خلق که بدستور الهی مردم را بحق و حقیقت
دعوت کنند و کردند و مردم مهتدي بهدایت حق بوسیله ایشان شدند و بمراتب کمال دینی و دنیوي رسیدند در کافی از امام صادق
صفحه 422 از 485
علیه السّلام نقل نموده که پیشوایان در کتاب خدا دو دستهاند یکدسته هدایت میکنند خلق را بامر خدا نه بامر مردم و مقدّم میدارند
حکم او را بر حکم مردم و یکدسته دعوت میکنند مردم را بآتش و مقدّم میدارند حکم مردم را بر حکم خدا و بهواي نفس
برخلاف ما انزل اللّه حکم میکنند و خداوند بطریق وحی اعلام فرمود بایشان کارهاي خوب را که از آن جمله بپاداشتن نماز و دادن
زکوة است و براي اهمیّت اینکه دو عمل خیر از سایر اعمال نیک مخصوص بذکر گشت و با کمال اخلاص عبادت خدا را میکردند
و چیزیرا با او در عبادت شریک نمینمودند و خداوند حضرت لوط را هم بخلعت نبوّت و زیور علم آراسته و پیراسته کرد و نجات
داد او را از بلدي که مشغول بودند اهلش بعمل کثیف لواط آنهم با مهمان و غیره که شرح احوالشان در سورههاي گذشته مفصّلا
ذکر شد که مردم بد متمرّدي بودند و بعذاب الهی گرفتار شدند بعد از بیرون رفتن آنحضرت از میان آنها بدستور خدا و داخل
شدن او در رحمت حق براي آن که از صلحا و شایستگان رحمت بود و نافله در لغت بمعناي زیاده و عطیّه و نواده آمده و اینجا
بعضی بمعناي اوّل و راجع بحضرت یعقوب و بعضی بمعناي دوم و راجع باو و حضرت اسحق دانستهاند ولی آنچه ذکر شد [ صفحه
565 ] اظهر و مطابق با روایت معانی و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام است و حکم را بعضی بمعناي حکمت و بعضی بمعناي
حکومت و قضاوت گرفتهاند و آنچه ذکر شد که فرمان نبوّت باشد بنظر حقیر اکمل و انسب است ..
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 76 تا 80
اشاره
وَ نُوحاً إِذ نادي مِن قَبل فَاستَجَبنا لَه فَنَجَّیناه وَ أَهلَه مِنَ الکَرب العَظِیم [ 76 ] وَ نَصَرناه مِنَ القَوم الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُم کانُوا قَومَ سَوءٍ
فَأَغرَقناهُم أَجمَعِینَ [ 77 ] وَ داوُدَ وَ سُلَیمانَ إِذ یَحکُمان فِی الحَرث إِذ نَفَشَت فِیه غَنَم القَوم وَ کُنّا لِحُکمِهِم شاهِدِینَ [ 78 ] فَفَهَّمناها
سُلَیمانَ وَ کُ  لا آتَینا حُکماً وَ عِلماً وَ سَخَّرنا مَعَ داوُدَ الجِبالَ یُسَبِّحنَ وَ الطَّیرَ وَ کُنّا فاعِلِینَ [ 79 ] وَ عَلَّمناه صَنعَۀَ لَبُوس لَکُم لِتُحصِنَکُم مِن
596- بَأسِکُم فَهَل أَنتُم شاکِرُونَ [ 80 ] -قرآن- 1
ترجمه
و نوح را هنگامیکه خواند ما را از پیش پس اجابت نمودیم او را و نجات دادیم او و کسانش را از اندوه بزرگ و یاري نمودیم او را
از میان گروه آنچنانی که تکذیب نمودند آیتهاي ما را همانا آنها بودند گروه بدي پس غرق کردیم آنها را تمامی و داود و سلیمان
را هنگامی که حکم میکردند در کشتزار وقتی که چرید شب در آن گوسفند قوم و بودیم مرحکم ایشانرا دانایان پس فهماندیم آنرا
بسلیمان و هر یک را دادیم فرمان و دانش و رام نمودیم با داود کوهها را که تسبیح میکردند و پرندگانرا و هستیم کارکنان و
آموختیم باو ساختن لباس جنگ را براي شما تا نگهدارد شما را از آسیب کارزارتان پس آیا شمائید شکر گذاران.
تفسیر
- خداوند متعال حضرت نوح را هم مشمول عنایات خاصه خود قرار داد وقتی که خواند پروردگار خود را براي هلاك قوم و نجات
خودش که تفصیل آن در سوره هود گذشت و در سوره نوح بیاید انشاء اللّه تعالی و خداوند اجابت فرمود و نجات داد او و اتباعش
را از اذیّت و آزار مردم و از طوفان عالمگیر و او را مخصوص بنصرت خود قرار داد از میان قومش و کشید انتقام او را از کسانیکه
تکذیب نمودند آیات الهی را و آنها بد مردمی بودند و خداوند تمامی را غرق فرمود و بنابراین کلمه من در من القوم الّذین کذّبوا
صفحه 423 از 485
بظاهر خود باقی است و بعضی من را بمعناي علی دانستهاند و بنظر حقیر لطفی ندارد چون نصرت او بمنع از آزار و کشیدن انتقام او
از آنها بود نه بقهر و غلبه بر آنها و خداوند حضرت داود و حضرت سلیمان پسرش را هم مخصوص بألطاف خود فرمود وقتی که
حکم کردند در باب [ صفحه 566 ] تلف زراعت و خداوند مسئله را بحضرت سلیمان فهماند و خلاصه مستفاد از روایات متعدده
راجع باین قضیّه که وجه جمع بین آنها است بنظر حقیر آنستکه حضرت داود میخواست از میان فرزندان خود وصی براي خویش
تعیین فرماید و منتظر وحی الهی بود چون اختیار آن با خدا است و براي آنحضرت پسري بود از زنی که خواهش نموده بود که
آنوصی پسر او باشد و حضرت هم بآنزن علاقهمند بود و میخواست اجابت نماید ملتمس او را ولی نمیخواست بیاذن خدا باشد لذا
بآنحضرت وحی شد که تعجیل مکن و منتظر فرمان باش ناگاه دو نفر براي محاکمه نزد آنحضرت آمدند که گوسفند یکی از آندو
شب وارد مزرعه دیگري شده بود و درخت انگور او را که خوشه آن آشکار و بسته شده بود خورده بود و تا آنزمان در بین علماء
بنی اسرائیل معمول بود که در چنین موردي حکم مینمودند که گوسفند از آن صاحب درخت باشد چون حراست زرع در روز
بعهده زارع و حفاظت گوسفند در شب بعهده راعی است لذا حضرت داود هم بناء حکم حکّ ام را در آنمورد اعلام فرمود و
حضرت سلیمان بالهام الهی عرضه داشت که اینکه حکم بطور کلّی عادلانه نیست بلکه در صورتی است که اصل درخت را خورده
باشد و قیمت آن برابر با قیمت گوسفند باشد ولی اینجا اصل درخت باقی است و حکم بعدل آنست که منافع گوسفند از قبیل پشم
و شیر و ولد از آن صاحب درخت باشد و تربیت درخت بعهده صاحب گوسفند تا بحال اوّلش در آتیه عود نماید و مال هر کس
بمالکش مسترد گردد و حضرت داود هم تصدیق نمود و بر طبق آن حکم کرد و آنزن و سایر مردم دانستند که لایق براي وصایت
حضرت سلیمان است نه پسر دیگر و نه مردم اجنبی و بنابراین حکم هر دو یکی بوده نهایت آنکه قبلا بحث علمی شده براي ظهور
کمال و بروز علم و لیاقت حضرت سلیمان براي منصب وصایت و حکومت و دیگر حاجت بقائل شدن نسخ در حکم دو پیغمبر در
یک مورد یا جواز صدور حکم بر طبق نظر و اجتهاد از دو پیغمبر بر خلاف یکدیگر و خطاي حضرت داود العیاذ باللّه در حکم که
مفسّرین عامّه و خاصه ذکر نمودهاند نیست با آنکه در روایت قمّی ره از امام صادق علیه السّلام تصریح شده که آندو اختلاف در
حکم نداشتند حضرت داود هم حکمش همان حکم حضرت سلیمان بود نهایت آنکه میخواست وصی خود را [ صفحه 567 ] به بنی
اسرائیل بشناساند و اگر اختلاف در حکم داشتند خدا میفرمود کنّا لحکمهما شاهدین و در روایت فقیه از امام باقر علیه السّلام
آنحضرت فرموده جز اینکه نبود که آندو مباحثه نمودند و خداوند مسئله را بحضرت سلیمان فهماند و در ظاهر قرآن هم ذکري از
اختلاف در حکم نیست نمیدانیم اهل سنّت اینکه نقائص را براي انبیاء از کجا پیدا میکنند و تعجّب از مفسرین ما است که چرندهاي
اینها را ذکر مینمایند با آنکه میدانند باطل محو میشود بمحو میشود ذکرش در هر حال حقیر از جادّه خارج نشوم گفتهاند ضمیر
جمع در حکمهم راجع بدو حاکم و دو محکوم است و اضافه حکم بمحکوم علیه هم مانعی ندارد یا باعتبار آنستکه لفظ جمع برد و
نفر هم اطلاق میشود و بنظر حقیر راجع بحکّام حق است که انبیاء باشند و بقرینه مقام استفاده میشود و اینکه لحکمهما نفرموده شاید
براي اینکه نکته است که حکم خدا یکی است اگر چه حکّ ام که انبیائند متعدّدند و خداوند شاهد و ناظر بأحکام ایشان است و
نمیگذارد خطا کنند و اختلاف در احکامشان روي دهد چنانچه در ذیل روایت قمّی ره اشاره به اینکه معنی شده بود و شاید لفظ
حدیث حکمیهما بوده بصیغه تثنیه و در نسخه تصحیف روي داده باشد و بنابراین معنی واضح است و تفهیم در کلام خدا متفرّع
شده بر مباحثه و مناظره و ذکر دو حکم و شهود آن در پیشگاه الهی و ضمیر در ففهّمناها راجع بحکومت حقّه و حق مسئله است و
اگر چنان بود که حضرات گفتهاند باید متفرّع بر حکم حضرت داود شود نه بر حکم هر دو پس ظاهر قرآن هم با وجه جمع بین
روایات منطبق است و در نفحات بعد از نقل روایات باب و تصدیق بصراحت عدّهئی از آنها در اتّحاد حکم قائل بلزوم طرح آنها
شده براي مخالفت با ظاهر کتاب با آنکه به بیان سابق ظاهر مخالفی وجود ندارد و بر فرض وجود، اخبار در مقام تفسیر و شرح
کلام الهی است و آنکه گفتهاند اخبار مخالف با ظاهر کتاب را باید قبول ننمود در صورت تعارض است و دلیل مفسّر و شارح که
صفحه 424 از 485
ناظر بمفاد دلیل دیگر است حاکم است و بین حاکم و محکوم و مفسّر و مفسّر تعارضی نیست و بر فرض وقوع تعارض بین روایات
ما دستور عمل نمودن بروایت مخالف با عامّه است و روایات آنها همانستکه در نفحات و غیره ذکر شده و بهتر آنستکه نقل نشود و
با ملاحظه وجه جمع مذکور تعارضی بین روایات ما باقی نمیماند تا محتاج بترجیح شویم و بر فرض [ صفحه 568 ] احتیاج قول
باتفاق آن دو پیغمبر در حکم متعیّن است چون روایات آنها دلالت بر تعدّد حکم و اختلاف آن دو دارد و باید اخذ بروایات مخالفه
با آنها شود و شاید براي رفع اینکه توهمات باشد که خداوند با آنکه ذکر احوال اینکه انبیا را عطف فرموده بذکر حضرت لوط و
مقتضاي عطف آنستکه باینها هم حکم و علم داده شده باشد با وجود اینکه بعد از ذکر اینکه دو پیغمبر فرموده و کلّا آتینا حکما و
علما یعنی و هر یک از آن دو یا هر یک از انبیاء سابق الذکر را حکومت و دانش دادیم تا معلوم شود حکم آنها بوحی الهی و
دانش ایشان بالهام غیبی است و خطا و جهل مرکّب در آن راه ندارد و گفتهاند حضرت سلیمان در وقت حکم یازده ساله بوده و
یکی از الطاف بزرگ الهی نسبت بحضرت داود آن بود که خداوند صوت و آهنگ دلربائی باو عنایت فرموده بود که وقتی در
کوهسارها بتلاوت زبور و ذکر خدا مشغول میشد مرغان خوش الحان هوا گرد سر آنحضرت جمع میشدند و به تبع او نغمه سرائی
مینمودند و کوهها جواب گوئی میکردند و اینکه منظره عجیب و بسیار فرحناك و نشاط آوري بود براي تماشائیان و چون حضرت
در اینحال سیر میفرمود بر جمال و جلال آنمنظر افزوده میشد و در نظر جلوه میکرد که کوهسار و احجار و اشجار و مرغان شاخسار
آنها با آنحضرت متحرّك و مترنّمند و اینکه تسبیح و تقدیس تبعی از کوهها و پرندگان تسخیر الهی آنها بود براي او و شاید واقعا
هم کوهها با آن حضرت سیر میکردند و اینکه معجزهئی براي آنحضرت بوده چنانچه بعضی گفتهاند و بنابراین یسبّحن مأخوذ از
سباحت و بمعناي سیر است و مؤیّد اینمعنی است روایت احتجاج از امیر المؤمنین علیه السّلام که یهودياي بحضرت عرض کرد که
داود بر خطائی که از او سرزده بود بقدري گریست که کوهها با او سیر کردند براي ترس او و آن حضرت هم تصدیق نمود ولی
ظاهرا تسبیح بهمان معناي تنزیه و تقدیس است و باب تفعیل از سباحت بمعناي شناوري معلوم نیست آمده باشد تا از آن سیر اراده
شود چنانچه در اکمال از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که حضرت داود از شهر خارج میشد و زبور میخواند و چون مشغول
تلاوت میشد باقی نمیماند کوه و سنگ و پرندهئی مگر آنکه جواب گوئی میکردند از او و در مناقب از حضرت سجاد روایت نموده
که آنحضرت دو رکعت نماز خواند و تسبیح فرمود در سجودش پس باقی نماند درختی [ صفحه 569 ] و سنگ ریزهئی مگر آنکه
تسبیح نمودند با او و بنظر حقیر همان معناي مذکور که مستفاد از روایت اکمال است احسن و اظهر است و آن دو روایت دیگر هم
منافات با آن ندارد و مقصود اثبات معجز نیست بلکه منظور بیان صفت کمال و جلال مخصوصی است براي آنحضرت که بمنزله
معجزه است از قبیل سایه نداشتن پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در هر حال اینکه قبیل افعال و الطاف خاصّه از خداوند نسبت
به بندگان خاص خود مورد تعجّب نبوده و نیست و تقدیم یسبّحن بر طیر براي دفع توهم اختصاص تسبیح بآنها است با آنکه عمده
مقصود نسبت آن بجبال است که جمادند و از آن اعجب است و نیز خداوند باو تعلیم فرمود ساختن زره را که لباس جنگ است
براي مردم تا حفظ کند آنها را از آسیبهاي وارده در روز مصاف و باید مردم شکر گذار باشند از نعم الهیّه که واصل بآنها و انبیاء
شده چون انعام بر انبیاء علیهم السلام انعام بر امم است در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که امیر المؤمنین علیه السّلام
فرمود خداوند بداود علیه السّلام وحی فرمود که تو خوب بندهئی بودي اگر از بیت المال ارتزاق نمینمودي و بی کسب و کار نبودي
پس حضرت داود چهل روز گریه کرد تا خداوند وحی فرمود به آهن که نرم شو در دست بنده من داود پس نرم شد براي او آهن
و در هر روز یک زره ساخت و فروخت بهزار درهم تا سیصد و شصت زره ساخت و فروخت و سیصد و شصت هزار درهم کسب
نمود و مستغنی شد و گفتهاند او اوّل کسی بود که بالهام الهی اینکه صنعت را نمود و بیادگار از او برقرار ماند ..
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 81 تا 86
صفحه 425 از 485
اشاره
وَ لِسُلَیمانَ الرِّیحَ عاصِ فَۀً تَجرِي بِأَمرِه إِلی الأَرض الَّتِی بارَکنا فِیها وَ کُنّا بِکُل شَیءٍ عالِمِینَ [ 81 ] وَ مِنَ الشَّیاطِین مَن یَغُوصُ ونَ لَه وَ
یَعمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِکَ وَ کُنّا لَهُم حافِظِینَ [ 82 ] وَ أَیُّوبَ إِذ نادي رَبَّه أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرحَم الرّاحِمِینَ [ 83 ] فَاستَجَبنا لَه فَکَشَفنا
ما بِه مِن ضُ رٍّ وَ آتَیناه أَهلَه وَ مِثلَهُم مَعَهُم رَحمَ ۀً مِن عِندِنا وَ ذِکري لِلعابِدِینَ [ 84 ] وَ إِسماعِیلَ وَ إِدرِیسَ وَ ذَا الکِفل کُلٌّ مِنَ الصّابِرِینَ
65- 563 وَ أَدخَلناهُم فِی رَحمَتِنا إِنَّهُم مِنَ الصّالِحِینَ [ 86 ] -قرآن- 1 - 85 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
و مسخّر نمودیم براي سلیمان باد را که بشدّت وزنده بود جاري میشد بفرمان او تا آنزمین که برکت دادیم در آن و مائیم بهمه چیز
دانایان و از سر کشان کسانیرا که بدریا فرو میرفتند براي او و میکردند کاري غیر آن و بودیم مر آنها را نگهدارندگان و یاد کن
ایّوب را هنگامی که خواند پروردگارش را که [ صفحه 570 ] بتحقیق رسید مرا آزار و تو رحم کنندهترین رحم کنندگانی پس
اجابت نمودیم مر او را و برطرف کردیم آنچه باو رسیده بود از آزار و دادیم باو کسانش را و مانند آنها را با آنها براي رحمتی از
نزد خود و پندي براي عبادت کنندگان و اسمعیل و ادریس و ذا الکفل را که هر یک بودند از صبر کنندگان و در آوردیم ایشانرا
در رحمت خود همانا ایشان بودند از شایستگان.
تفسیر
خداوند متعال بعد از بیان تسخیر کوهها براي حضرت داود عطف فرمود بآن شمّهئی از الطاف خود را نسبت بفرزندش حضرت
سلیمان باین تقریب که و نیز مسخّر نمودیم براي حضرت سلیمان باد را در حالی که بشدّت میوزید و در حالی که جریان داشت
بفرمان او از پایتختش که گفتهاند بعلبک یا شهر استخر بود تا بیت المقدّس یا شام که در آنجا ساختمان میکرد و معمولا صبح
میرفت و شب برمیگشت با آنکه یک ماه راه متعارف بود باین کیفیّت که بر تختش نشسته و کرسی نشینان در اطرافش و پرندگان
بالها را بر سرش افراشته و عساکر در گرد آنها صف کشیده بودند و همه در بساطی جاي داشتند که باد آنرا میبرد و اینها از قدرت
خدا عجیب نیست چون او بمقتضاي حکمت در هر امري عالم است و امور را بر طبق آن جاري میفرماید و نیز گفتهاند تندي و
کندي باد هم باراده او بود و پر برکت بودن اراضی شام و بیت المقدّس قبلا بیان شد و از دیوان و عناصر سرکش کسانی بودند که
خداوند آنها را مسخّر آنحضرت فرموده بود و براي او غوّاصی مینمودند یعنی بقعر دریا فرو میرفتند و جواهرات بیرون میآوردند و
کارهاي دیگر هم میکردند از قبیل ساختمان و صنایع غریبه و اختراعات عجیبه و تصویر صور بدیعه و خداوند در هر حال حافظ و
نگهدار و نگهبان آنها بود که بر حسب طبع اوّلیشان پیرامون سرکشی و طغیان و فساد نگردند و خداوند لطف خود را از حضرت
ایّوب پیغمبر هم دریغ نفرمود وقتی که خواند پروردگار خود را بدعاي لطیفی که متضمّن موجب آن و موجب اجابت بود بدون
عرض حاجت چون عرضه داشت خدا یا بمن ضرر جانی رسیده و تو ارحم الرّاحمینی و مطلوب خود را محوّل باراده الهی نمود
گفتهاند او از اهل روم و از اولاد عیص بن اسحق بن ابراهیم علیه السّلام بود و زوجهاش رحمه دختر حضرت یوسف یا نواده او بود و
خداوند باو عمر و مال و اولاد و احفاد [ صفحه 571 ] زیادي داده بود و عوائد املاك و عدد احشام و اغنام او بحساب در نمیآمد و
اخیرا بمقتضاي حکمت از قبیل آزمایش مقام صبر و شکر آنحضرت و تعلیم بخلق و معرفت آنها بحدّ او و قدرت خداوند تمام آنها
را از او گرفت و فقیر و مریض شد و او در تمام احوال صابر و شاکر بود تا کار بجائی رسید که زوجهاش از روي اضطرار گیسوي
خود را برید و براي او تهیّه معاش نمود و آنحضرت مطّلع از اینکه امر گردید و مورد شماتت خلق شد و صبرش بپایان رسید و دعا
صفحه 426 از 485
کرد و خداوند او را شفا داد و تمام اموال و اولادش را دو برابر باو عنایت فرمود و اینکه است مراد از آتیناه اهله و مثلهم معهم ولی
در روایات ما به احیاء کسانیکه از او فوت کرده بودند بأجلهاي خودشان پیش از بلیّه و احیاء کسانیکه از او هلاك شده بودند در
وقت نزول بلا تفسیر شده و تصریح فرمودهاند که از او گناهی سر نزده بود و در هر حال شکر نعمت حق را بجا آورد و ابتلاء او
براي حکم و مصالحی بود که شمّهئی از آن ذکر شد و تحقیق اینمقال و تفصیل اینکه اجمال در سوره ص بیاید انشاء اللّه تعالی و
اینکه تفضّلات اخیره الهیه رحمتی بود از خداوند نسبت باو و موجب تذکر و تنبّهی براي عبادت و اطاعت کنندگان که باید در تمام
مراتب بلا صابر و شاکر باشند تا مشمول عنایات خاصه الهیّه شوند و یاد باید نمود بامر الهی حضرت اسماعیل جدّ امجد حضرت
ختمی مرتبت را که صبر فرمود بر توقف در وادي غیر ذي زرع و بناء کعبه و اطاعت حق و ترك معصیت و مفارقت پدر و اقارب و
تسلیم در مقام ذبح و سایر مشاق و ادریس علیه السّلام را که صبر فرمود بر فعل طاعت و ترك معصیت و دعوت بحق و آزار خلق تا
هلاك قومش و عروج او بآسمان و ذو الکفل را که در عیون از امام رضا علیه السّلام نقل نموده که او یوشع بن نون است و بنابراین
ذو الکفل لقب آنحضرت بوده چون کفل بمعناي نصیب و بهره و حظّ است و باعتبار کثرت حظوظ الهیّه او ملقّب باین لقب شده و
لابدّ در مشاق امور و بلایا صابر و شاکر بوده که خداوند از هر سه ایشان توصیف بصبر فرموده و از حضرت عبد العظیم علیه السّلام
و إبن عبّاس و سایر مفسّرین اقوال مختلفهئی راجع بهویّت و وجه تسمیه آنحضرت باین اسم ذکر شده که حقیر نقل آنها را لازم
ندانستم و خداوند تمام انبیاء را داخل در محیط رحمت بیپایان خود و مستغرق در آن فرمود در دنیا و آخرت چون از صلحا بودند
و عمل [ صفحه 572 ] ایشان شایسته بود پس هر کس اعمال خود را شایسته نماید برحمت بیمنتهاي حق واصل و مستغرق در نعمت
او در دنیا و آخرت خواهد گردید ..
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 87 تا 90
اشاره
وَ ذَا النُّون إِذ ذَهَبَ مُغاضِ باً فَظَن أَن لَن نَقدِرَ عَلَیه فَنادي فِی الظُّلُمات أَن لا إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبحانَکَ إِنِّی کُنت مِنَ الظّالِمِینَ [ 87 ] فَاستَجَبنا
لَه وَ نَجَّیناه مِنَ الغَم وَ کَ ذلِکَ نُنجِی المُؤمِنِینَ [ 88 ] وَ زَکَرِیّا إِذ نادي رَبَّه رَب لا تَذَرنِی فَرداً وَ أَنتَ خَیرُ الوارِثِینَ [ 89 ] فَاستَجَبنا لَه وَ
538- وَهَبنا لَه یَحیی وَ أَصلَحنا لَه زَوجَه إِنَّهُم کانُوا یُسارِعُونَ فِی الخَیرات وَ یَدعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ [ 90 ] -قرآن- 1
ترجمه
- و یاد کن صاحب ماهی را چون رفت غضبناك پس گمان کرد که هرگز سخت نمیگیریم بر او پس خواند در تاریکیها که نیست
خدائی مگر تو تنزیه میکنم ترا همانا من بودم از ستمکاران پس اجابت نمودیم مر او را و نجات دادیمش از اندوه و همچنین نجات
میدهیم گروندگان را و زکریا را چون خواند پروردگارش را اي پروردگار من وامگذار مرا منفرد و توئی بهترین ارث برندگان پس
اجابت کردیم مر او را و بخشیدیم باو یحیی را و شایسته کردیم براي او جفت او را همانا ایشان بودند که میشتافتند در کارهاي
خوب و میخواندند ما را از روي امید و بیم و بودند براي ما خشوع کنندگان.
تفسیر
- مصاحب ماهی حضرت یونس بن متّی است که شرح احوال آن بزرگوار در سوره خودش گذشت و در اینجا اشارهئی بگرفتاري و
صفحه 427 از 485
سبب نجات او شده بمناسبت ذکر الطاف الهیّه نسبت بانبیاء عظام که سابقا بیان شد باین تقریب که چون آنحضرت از دعوت قومش
خسته و ملول و از ایمانشان براي طول مدّت مأیوس شد بر آنها غضبناك و خشمگین گردید و از میان آنها بیرون رفت با آنکه
مأمور نبود باعراض از آنها و از آنجا هجرت نمود چون تصوّر میکرد خداوند تنگ نمیگیرد در روزي بر او چنانچه در عیون از امام
رضا علیه السّلام نقل نموده یا گمان میکرد که خداوند عقوبت نمیکند او را بهجرت و اعراض از قوم چنانچه قمّی ره از حضرت باقر
علیه السّلام نقل نموده و گفتهاند مقصود خداوند تشبیه حال او است بکسیکه اینکه گمان را داشته باشد چون بدون اذن الهی خارج
شده بود و کسیکه چنین کاري میکند مانند آنستکه چنین گمانی داشته باشد و الّا شأن او اجل از آنستکه اعتقاد باطلی داشته باشد
ولی از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و امام صادق علیه السّلام نقل شده که خداوند یک [ صفحه 573 ] چشم بهمزدن او را بحال
خود واگذاشت و اینکه قضیّه براي او روي داد و بنظر حقیر مانعی ندارد که خروج، ترك اولی بوده و از او سر زده باشد مانند
بعضی از انبیاء که ترك اولی نمودند و موجب آن حسن ظن بخداوند و امید بکرم او بوده که ممدوح است نه مذموم و خداوند هم
از او مذمّت نفرموده و ابتلائش در شکم ماهی بعنوان عقوبت نبوده بلکه بمقتضاي حکم و مصالحی بوده که در ابتلائات انبیاء و اولیا
است مانند حضرت ایّوب که ذکر شد و غیر او بلی اگر تصوّر فرموده باشد خدا قدرت بر او پیدا نمیکند چنانچه بعضی توهم
اینمعنی را نمودهاند تصحیح آن محتاج بتشبیه مرقوم است ولی اینمعنی از اصل درست نیست چون هیچ موحّ دي چنین تصوّري را
نمیکند چه رسد به پیغمبر و در روایات مفسّره بر خلاف آن تصریح شده که بیان شد و چون آنحضرت در کشتی نشست و ماهی
مأمور، او را بلعید و در شکم او جاي گرفت و ظلمت شب و ظلمت دریا و ظلمت شکم ماهی که مراد از ظلمات است بر او احاطه
نمود و چندي توقف کرد که سه روز یا هفت روز بود و تسبیح حیوانات دریا را شنید متذکر شد که باید خدا را بخواند و خداوند را
خواند و تسبیح و تقدیس نمود و اقرار بگناه خود کرد و خداي متعال اجابت فرمود دعاي او را و نجات دادش از هم و غم و اندوه
چون ماهی او را بساحل انداخت و درخت کدو بر سر او سایه افکند چنانچه تفصیلش بیاید در سوره صافات انشاء اللّه تعالی و
گناهش که اقرار بآن نمود و گفت انّی کنت من الظّالمین ظاهرا همان هجرت بدون اذن بوده ولی در روایت عیون از حضرت رضا
علیه السّلام بترك عبادتی که عبارت از تسبیح او در شکم ماهی باشد تفسیر شده یعنی من بخود ستم نمودم که چندي در شکم
ماهی بودم و تو فارغ نموده بودي مرا براي عبادت و ذکر خود و مشغول بآن نشدم و انصاف آنستکه جز امام نمیتواند اینکه طور
انبیاء علیهم السلام را تنزیه و تقدیس نماید لذا بعد از اینکه بیان مأمون آنحضرت را دعا نمود و خداوند اینکه طور اهل ایمان را از
هم و غم نجات میدهد که بدل ایشان میاندازد که رو بخدا آورند و دعا کنند و تسبیح و تقدیس نمایند پروردگار را با تضرّع و
زاري و اقرار بمعصیت و گناهکاري چنانچه روایت شده از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و امام صادق علیه السّلام با تفاوت
الفاظ که هر مهموم و مغمومی که خدا را بخواند باین ذکر و تسبیح نجات مییابد انشاء اللّه تعالی و مقصود [ صفحه 574 ] لا اله الا
انت سبحانک انّی کنت من الظّالمین است که بذکر یونسیّه معروف شده و یاد کن اي پیغمبر خاتم حضرت زکریّاي پیغمبر را وقتی
که از خداوند مسئلت نمود که او را در دنیا منفرد یعنی بدون ولد نگذارد و پسري باو عطا فرماید که وارث او باشد چنانچه در سوره
مریم علیها السّلام ذکر شد با اشاره بآنکه اگر مصلحت نباشد که چنین فرزندي باو عطا شود باکی ندارد چون خداوند بهترین وارثان
است و اجابت فرمود دعاي او را خدا و باو بخشید حضرت یحیی را و اصلاح فرمود حال زوجهاش را که بروایت قمّی ره تا آن
تاریخ حیض نمیدید و آنزمان حائض شد و بگفته دیگران عقیم بود و ولود گردید و اینکه پدر و مادر و پسر یا کلیّه انبیاء سابق -
الذکر براي آن مشمول عواطف الهی شدند که مبادرت میجستند در اعمال خیر و سبقت مینمودند در ابواب برّ و کارهاي شایسته و
میخواندند خدا را از روي رغبت در طاعت و ترس از معصیت نه براي رغبت در ثواب و ترس از عقاب چون اینکه قبیل عبادت
مناسب شأن انبیاء و لایق مدح خدا نیست زیرا از آن بعبادت اجیران و غلامان در بعضی از روایات تعبیر شده چنانچه فیض ره تقریب
نموده ولی بنظر حقیر مناسب است چون خانواده حضرت زکریّا یا سایر انبیاء مقامشان برتر و بالاتر از خانواده حضرت ختمی مرتبت
صفحه 428 از 485
که اهل بیت عصمت و طهارت بودند نیست و خداوند در سوره هل اتی عمل ایشانرا تقدیر فرموده با تصریح بآنکه از ترس عذاب
قیامت بوده چون در مقام بیان داعی ایشان فرموده انّا نخاف من ربّنا یوما عبوسا قمطریرا فوقیهم اللّه شرّ ذالک الیوم و لقّیهم نضرة و
سرورا و در اخبار و آثار، عمل بعضی از ائمه اطهار معلّل بدرك ثواب و خوف عقاب خدا شده خود ایشان هم نقل فرمودهاند با
توجیه آن به اینکه که اتیان عمل براي نیل ببهشت و امن از عذاب محبوب حبیب ایشان بوده پس عمل براي محبت بخدا بوده و
آنچه مناسب مقام انبیا و اولیا است آنستکه عملشان براي محبت بخدا و اهلیّت او براي عبادت و اطاعت باشد و بنابراین ممکن است
گفته شود عمل انبیا و اولیا براي رغبت در ثواب و ترس از عقاب بوده و غیر مناسب با مقام ایشان نیست و اینکه در بعضی از روایات
از آن تعبیر بعبادت اجیران و غلامان شده وقتی است که بهیچ وجه براي خدا نباشد بلکه فقط بامید پاداش و ترس از عقوبت انجام
شود مانند کسیکه معاملهاي بنماید براي جلب [ صفحه 575 ] نفع یا دفع ضرر و نظري بطرف معامله نداشته باشد و اگر مقصود
پاداش خدا باشد که کاشف از مقام قرب است منتهاي مقصود اولیاء حق است و اگر اتیان عمل براي شوق ببهشت و خوف از جهنم
محبوب خدا نبود اینهمه در قرآن اوصاف بهشت و اهوال جهنم را ذکر نمیفرمود و وظیفه انبیا و اوصیا را بشارت و انذار قرار نمیداد
با آنکه معلوم است فائده ذکر اینها آنستکه بندگان باین امید و ترس کارهاي خوب را بجا آورند و از کارهاي بد بپرهیزند پس
معلوم میشود که آوردن عمل باین امید و ترس محبوب حق است و خدا میخواهد باین جهت و غرض مردم کار کنند و بثمرات آن
برسند در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که رغبت آنستکه استقبال نمائی بباطن دو کف دست خود بجانب آسمان و
رهبت آنستکه قرار دهی پشت دو دست خود را بجانب آسمان و قمی ره نقل فرموده یعنی میخوانند ما را در حالیکه راغبان و
راهبانند و بنابراین جمله و یدعوننا رغبا و رهبا در مقام بیان ادب دعا است و مستقل در معناي خود میباشد نه آنکه بیان براي جمله
سابقه باشد و ناظر بوجه عمل تا محتاج بتحقیقات سابقه شود و مؤیّد اینمعنی است آنکه رغبا بتحریک در لغت بمعناي طلب با سوز
و گداز است که مناسب با دعا است نه غرض از اتیان عمل که بدوا ذکر شد و اینکه تنبّه براي حقیر اخیرا از برکت روایت کافی از
امام صادق علیه السّلام که نقل شد حاصل گردید خلاصه آنکه مراد ظاهرا آنستکه خانواده حضرت زکریا میخواندند خدا را با سوز
و گداز و ترس و بیم و در پیشگاه الهی خاضع و خاشع بودند و همه باید اینطور باشند تا بسعادت نائل شوند و اینکه خصوصیّت در
ایشان غیر از سبقت در امور خیریه بود که ذکر شد و از روایت منقوله ممکن است استفاده شود که از آداب دعا آنستکه در موقع
طلب عطا و رحمت کف دو دست بطرف آسمان باشد و در وقت خواهش دفع بلا و آفت پشت دو دست چون رغبت مناسب با عطا
[ و رحمت، و رهبت ملایم با بلا و آفت است و در هر حال تذلّل و زاري لازم است. [ صفحه 576
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 91 تا 96
اشاره
وَ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیها مِن رُوحِنا وَ جَعَلناها وَ ابنَها آیَۀً لِلعالَمِینَ [ 91 ] إِن هذِه أُمَّتُکُم أُمَّۀً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُم فَاعبُدُون [ 92 ] وَ
تَقَطَّعُوا أَمرَهُم بَینَهُم کُلٌّ إِلَینا راجِعُونَ [ 93 ] فَمَن یَعمَل مِنَ الصّالِحات وَ هُوَ مُؤمِن فَلا کُفرانَ لِسَ عیِه وَ إِنّا لَه کاتِبُونَ [ 94 ] وَ حَرام عَلی
88- 425 حَتّی إِذا فُتِحَت یَأجُوج وَ مَأجُوج وَ هُم مِن کُل حَدَب یَنسِلُونَ [ 96 ] -قرآن- 1 - قَریَۀٍ أَهلَکناها أَنَّهُم لا یَرجِعُونَ [ 95 ] -قرآن- 1
ترجمه
- و یاد کن آنزن را که نگهداشت عورت خود را پس دمیدیم در او از روح خود و گردانیدیم او و پسرش را آیتی براي جهانیان
همانا اینکه ملّت شما است با آنکه ملّت یگانه است و من پروردگار شمایم پس بپرستید مرا و جدا نمودند کار دینشان را میانشان
صفحه 429 از 485
تمامی باشند بسوي ما بازگشت کنندگان پس کسیکه بجا آورد از کارهاي شایسته با آنکه اهل ایمان باشد پس نیست ناسپاسی
مرسعیش را و همانا مائیم مر آنرا نویسندگان و حرام است بر اهل بلدي که هلاك نمودیم آنها را براي آنکه آنها باز گشت نمیکنند
تا وقتی که باز شود سدّ یأجوج و مأجوج و آنها از هر بلندي میشتابند.
تفسیر
- خداوند در ذیل احوال انبیاء مخصوصا خانواده حضرت زکریّا متذکّر حال مریم و فرزند برومندش عیسی علیهما السلام شد چون
اینکه دو خانواده با یکدیگر نسبت داشتند و حضرت عیسی پسر خاله حضرت یحیی بود و از اوصاف حضرت مریم ببزرگترین
صفت کمال و جمال زن که حفظ ناموس و عفّت و عصمت است اکتفاء فرمود با اشارهئی بدو آیت و معجزه مشهوره در وجود آن
دو چون عیسی علیه السّلام بدون پدر بدنیا آمد و در مهد، شهادت ببرائت ساحت مادرش از تهمت یهود داد و اینکه واقعه امر فوق
العاده و کرامتی بود براي حضرت مریم و فرزندش حضرت عیسی با آنکه یک امر و واقعه مشهورهئی بود لذا حاجت بتعبیر از آن
بآیتین که صیغه تثنیه است نداشت و در خاتمه بیان فرمود قدر مشترك میان دعوت تمام انبیاء و اولیاء خدا را که آن توحید و معاد،
اصل دین اسلام و پیروي از سفراء خدا است باین تقریب که اینکه ملّت و دین شما است که یک ملّت و دین است ولی مردم هوا
پرست مانند یهود و نصاري و مجوس بدلخواه خودشان امر مشترکی را تجزیه و تقسیم و پاره پاره و متفرّق نمودند و هر دستهئی
براي خودشان ملّت و طریقه و کیشی اختیار کردند و خود را بآن معرّفی نمودند و هر یک از آن فرق و ملل و تمامی آنها روز
قیامت در پیشگاه ما حاضر خواهند شد و بپاداش اعمال خودشان خواهند رسید پس هر کس اعمال صالحهئی بجا آورده با آنکه
مؤمن بخدا و روز جزا و وسائط فیض الهی باشد خداوند اجر او را ضایع نمیکند و نمیگذارد سعی و کوشش او هدر رود و از عمل
او قدردانی خواهد فرمود و در صحیفه اعمالش نوشته و ثبت [ صفحه 577 ] خواهد شد براي تدارك آن بثواب و نعیم بهشتی ولی
آن ثواب و نعیم حرام و ممنوع است بر اهالی بلدي که هلاك نمودیم ما آنها را بعذاب دنیوي براي آنکه آنها دیگر بدنیا بر
نمیگردند تا احتمال داده شود که عمل صالحی بجا آورند و مستحق ثواب شوند بلکه بهمین حال بر قرارند تا سدّ یأجوج و مأجوج
منهدم شود که از علائم بر پا شدن قیامت است و البتّه در آنروز خلق اولین و آخرین در پیشگاه الهی حاضر خواهند شد و بمقام
لایق خود خواهند رسید اینکه معنائی است که بنظر حقیر رسیده براي آیه پنجم که مناسب با آیه قبل و بعد و خالی از خلل و اشکال
است ولی حضرات مفسّرین بعضی گفتهاند حرام است رجوع آنها بدنیا و بعضی گفتهاند حرام است رجوع آنها بتوبه و بر اینکه دو
تقدیر لا زائده است و بعضی حرام را بمعناي واجب و حتم گرفتهاند و بعضی گفتهاند حرام است رجوع ننمودن آنها در روز جزا و
در هر حال حرام را خبر انّهم لا یرجعون دانستهاند با آنکه زائده بودن لا خلاف اصل است خصوص در مقامیکه مأمون از اشتباه
نیست و بودن حرام بمعناي واجب اگر ثابت باشد در لغت با آنکه نیست از زائده بودن لا بعیدتر است و همچنین است حتم اگر چه
بهتر است از واجب و مصحّحی میتوان براي آن فرض نمود ولی اینکه ترکیب فی نفسه و بخودي خود حسنی ندارد چنانچه بر ارباب
سلیقه و ذوق ادبی پوشیده نیست و معناي اخیر که عبارت از حرمت رجوع ننمودن آنها در روز جزا باشد تخصیص بلا مخ ّ صص و
موجب لغویّت حتّی در صدر آیه بعد است چون تمام خلق باید در روز جزا حاضر شوند اختصاص بآنها ندارد و دیگر تا فتح سدّ
یأجوج و مأجوج معنی ندارد علاوه بر آنکه اینکه معنی مخالف است با اخبار مفسّره اینکه آیه که رجوع را بمعناي باز گشت بدنیا و
رجعت بآن گرفتهاند و فتح سدّ یأجوج و مأجوج منتهاي اینکه رجوع ننمودن است نه منتهاي رجوع نمودن در روز جزاء که مستفاد
از حرمت و ممنوعیّت عدم رجوع در آنروز است بنابر معناي اخیر و هیچیک از اینکه اشکالات بر معناي مختار وارد نیست با آنکه
منطبق بر مفاد اخبار است و حاجت بتقدیري ندارد جز مبتدا براي حرام که مستفاد از آیات سابقه و مؤیّد بسایر آیات و اخباري است
که دلالت دارد بر حرمت و ممنوعیّت نعیم بهشت بر کفّار و اضمار لام تعلیل قبل از کلمه أنّ بقرائت مشهوره که رایج است با تأیید
صفحه 430 از 485
آن بقرائت کسر که [ صفحه 578 ] محتاج باضمار نیست چون بعضی بکسر انّ قرائت نمودهاند ولی مشهو أنّهم بفتح است در فقیه از
امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که در خطبه روز جمعه فرمود آیا نمیبینید پیشینیان خود را که باز گشت نمیکنند و باز
ماندگان را که باقی نمیمانند خدا فرموده وَ حَرام عَلی قَریَۀٍ أَهلَکناها أَنَّهُم لا یَرجِعُونَ و قمّی ره از صادقین علیهما السلام نقل نموده
که فرمودند هر بلدي که هلاك کرد خداي عزّ و جل اهل آنرا بعذاب رجوع نمیکنند در رجعت و در مجمع از امام باقر علیه السّلام
نقل نموده که فرمود هر بلدیکه هلاك کرد آنرا خدا بعذاب پس همانا آنها رجوع نمیکنند و معلوم است که مراد دنیا است و شرح
انهدام سدّ اسکندر و باز شدن راه یأجوج و مأجوج پیش از صور اسرافیل بدنیا و اختلال امور مردم و بر پا شدن قیامت در سوره
281- کهف گذشت .. -قرآن- 221
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 97 تا 103
اشاره
وَ اقتَرَبَ الوَعدُ الحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِ َ ص ۀٌ أَبصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یا وَیلَنا قَد کُنّا فِی غَفلَۀٍ مِن هذا بَل کُنّا ظالِمِینَ [ 97 ] إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُونَ مِن
دُونِ اللّه حَ َ ص ب جَهَنَّمَ أَنتُم لَها وارِدُونَ [ 98 ] لَو کانَ هؤُلاءِ آلِهَۀً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ [ 99 ] لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ هُم فِیها لا
456 لا یَسمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُم فِی مَا اشتَهَت - یَسمَعُونَ [ 100 ] إِن الَّذِینَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنی أُولئِکَ عَنها مُبعَدُونَ [ 101 ] -قرآن- 1
196- أَنفُسُهُم خالِدُونَ [ 102 ] لا یَحزُنُهُم الفَزَع الَأکبَرُ وَ تَتَلَقّاهُم المَلائِکَۀُ هذا یَومُکُم الَّذِي کُنتُم تُوعَدُونَ [ 103 ] -قرآن- 1
ترجمه
- و نزدیک شود وعدهئی که حق است پس آنگاه امر از اینکه قرار است که خیره باشد چشمهاي آنانکه کافر شدند میگویند اي
واي بر ما بتحقیق بودیم در غفلت از اینکه بلکه بودیم ستمکاران همانا شما و آنچه میپرستید غیر از خدا فروزینه جهنّمید شمائید
مرآنرا وارد شوندگان اگر بودند آنان خدایان وارد نمیشدند در آن و تمامی باشند در آن جاودانیان مر ایشانرا است در آن ناله زار و
آنان در آن نمیشنوند همانا آنانکه پیشی گرفته است براي آنان از ما صفت خوبی آنگروهند از آن دور کرده شدگان نمیشنوند
صداي اشتعال آنرا و ایشان باشند در آنچه خواهان باشد نفسهاشان جاودانیان اندوهناك نکند آنها را ترسیکه بزرگترین ترسها است
و پیشواز نمایند از ایشان ملائکه و گویند اینکه روز موعود شما است آنروز که بودید وعده داده میشدید.
تفسیر
- خداوند تعالی بعد از ذکر باز شدن راه یأجوج و مأجوج و انهدام سدّ آنها اعلام فرموده نزدیک شدن قیامت را با بیان بعضی از
احوال مردم در [ صفحه 579 ] آنروز باین تقریب که در چنین روز و موقفی چشمهاي کفّار از شدّت هول و هراس خیره و مات
میشود بطوریکه قادر بر بهم زدن آن نیستند و بیاختیار با خود میگویند واي بر ما چه غفلتی داشتیم ما در دنیا از چنین روز و موقفی
براي اشتغال بامور موقته و لذائذ فانیه و بیفکري در اینکه عاقبت وخیم بلکه ظلم عظیم که از ما بر ما واقع شد و گوش بمواعظ
بزرگان ندادیم و خداوند میفرماید شما و آنچه میپرستید فروزینه یعنی مایه فروزان شدن یا هیزم جهنّمید چون حصب سنگ ریزه و
غیره است که پرتاب بسوي آتش شود براي اشتعال آن و بعضی حطب بطاء مؤلّفه قرائت نمودهاند و در مجمع آنرا از امیر المؤمنین
علیه السّلام نقل نموده که بمعناي هیزم است و شما براي طعمه آتش جهنّم وارد آن میشوید و اینکه لها واردون فرموده نه فیها براي
صفحه 431 از 485
اشعار باین نکته است و اگر معبودهاي شما بحق و در حقیقت خدا بودند وارد در جهنّم نمیشدند با آنکه آنها مخلّد در آتشند
چنانچه پرستش کنندگان آنها مخلّدند و در جهنّم ناله شدیدي دارند مانند صداي خرولی از شدّت وحشت و عذاب صداي یکدیگر
را نمیشنوند یا صداي دادرسی را نمیشنوند از جنس خدایانشان و غیر آنها و ظاهر ما تعبدون بملاحظه لفظ ما که در غیر ذوي
العقول استعمال میشود و آنکه مقصود بخطاب کفّار مکّهاند که بتپرست بودند و آنکه آنرا از سنگ و چوب و فلزّاتی که مناسب با
حصب جهنّم بودن است میساختند بتها هستند نه امثال مسیح علیه السّلام و عزیر و ملائکه که هر یک معبود جمعی از کفّار بودند و
بنابراین لفظ ما تعبدون شامل آنذوات مقدّسه نمیشود تا احتیاج باخراج داشته باشد ولی خداوند براي رفع تشکیک مشکّکین و شبهه
معاندین بیان حال ایشانرا بلافاصله در تحت عنوان کلّی منطبق بر ایشان بطور یقین در آیه بعد فرموده براي آنکه در قوّه استثناء باشد
باین تقریب که کسانیکه قبلا براي آنها از ما ذکر خیري شده و وصف خوبی ایشانرا نمودیم آنگروه که جماعت صلحاء میباشند دور
کرده خواهند بود از جهنّم بفاصله زیادي که صداي اشتعال آنرا نمیشنوند و احساس نمیکنند با آنکه محسوس است و در آنچه دل
خواهشان باشد و اشتیاق بآن داشته باشند مخلّد و جاوید خواهند بود محزون و غمگین نمیکند ایشانرا هول و ترسیکه بزرگتر از هر
هول و ترسی است که در دنیا روي میدهد و آنوقتی است که صور دمیده [ صفحه 580 ] میشود و مردم در صحراي محشر مجتمع
میشوند و ملائکه رحمت از ایشان براي تهنیت و تبریک استقبال مینمایند و عرضه میدارند اینکه آنروز موعود الهی است گوارا باد
بر شما نعمتهاي جاودان بهشت که نتیجه دسترنج دنیوي شما است قمّی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که چون آیه إِنَّکُم وَ ما
تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه حَصَب جَهَنَّمَ نازل شد حال اهل مکّه دیگرگون و سخت آشفته گردید پس عبد اللّه بن زبعري وارد بر آنها
گشت با آنکه در اطراف اینکه آیه بحث میکردند و بآنها گفت محمّد اینکه سخن را گفته گفتند بلی گفت اگر اقرار کند نزد من
او را محکوم مینمایم پس جمع شد بین آن دو و بحضرت عرض کرد اینکه آیه را که قبلا تلاوت نمودي در باره ما و خدایان ما
است بالخصوص یا در باره تمام امم و خدایان آنها است حضرت فرمود در باره شما و خدایانتان و سایر امم و خدایانشان است مگر
کسانیکه خدا آنها را استثناء فرموده او گفت محکوم شدي مگر تو ستایش ننمودي عیسی بن مریم را بذکر خیر با آنکه نصاري او و
مادرش را میپرستند و دستهئی از مردم ملائکه را میپرستند آیا اینکه خدایان در آتش نیستند با کسانیکه آنها را میپرستند پیغمبر
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود خیر پس صداي قریش بخنده بلند شد و بحضرت گفتند إبن زبعري محکومت کرد پیغمبر فرمود
سخن باطلی گفتید مگر من نگفتم مگر کسانیرا که خدا آنها را استثنا نموده که فرموده همانا آنانکه سبقت گرفت از براي ایشان از
ما صفت خوبی از عذاب دورند بقدري که صداي شعله آتش را هم نمیشنوند و آنچه دلخواهشان باشد همیشه براي ایشان موجود
383 السّلام نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود خداوند - است و در قرب الاسناد از امام صادق علیه -قرآن- 317
روز قیامت هر چه را مردم جز او میپرستیدند از آفتاب و ماه و غیر آن دو حاضر میفرماید پس سؤال میشود از هر کس که چیزي را
میپرستیده که چرا آنرا میپرستیدي پس میگویند پروردگارا ما آنها را میپرستیدیم براي آنکه وسیله قرب ما بتو باشند پس خداوند امر
میفرماید بملائکه که تمامشان را از عابد و معبود بجهنّم ببرید مگر کسانیرا که من استثنا نمودم که باید از آتش دور باشند حقیر
عرض میکنم ظاهرا مراد از آفتاب و ماه اوّلی و دوّمی باشد چون در روایت دیگري بآن دو تفسیر شده و آنکه بصورت دو گاو
محشور میشوند و با بندگانش بجهنّم میروند و وجه مناسبت تعبیر از آن دو [ صفحه 581 ] بآفتاب و ماه در سوره الرّحمن بیاید انشاء
اللّه تعالی و معلوم است که بردن بتها بجهنّم براي زیادتی عذاب بتپرستان و حسرت و ندامت آنها است که به بینند بتها میسوزند و
قربی پیش خدا نداشتند تا مقرّب آنها شوند و در اخبار عدیده آیات اخیره بوجود مبارك امیر المؤمنین علیه السّلام و شیعیان
آنحضرت و ائمه اطهار که مصادیق جلیّه عناوین مذکوره در آیاتند تفسیر شده و فرمودهاند آنان کسانی هستند که خداوند ایشانرا
بخوبی یاد فرموده و از جهنّم دور و در بهشت مخلّدند و زیر سایه عرش الهی جاي دارند و از فزع اکبر ایمنند و حزن و اندوه و بیم و
ترسی ندارند و ملائکه باستقبالشان میآیند و ایشانرا بشارت ببهشت و نعمتهاي بیمنتهاي آن میدهند و اینکه آیات در باره ایشان
صفحه 432 از 485
نازل شده ..
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 104 تا 112
اشاره
یَومَ نَطوِي السَّماءَ کَطَی السِّجِل لِلکُتُب کَما بَدَأنا أَوَّلَ خَلق نُعِیدُه وَعداً عَلَینا إِنّا کُنّا فاعِلِینَ [ 104 ] وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ
أَن الأَرضَ یَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ [ 105 ] إِن فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوم عابِدِینَ [ 106 ] وَ ما أَرسَلناكَ إِلاّ رَحمَ ۀً لِلعالَمِینَ [ 107 ] قُل إِنَّما
446 فَإِن تَوَلَّوا فَقُل آذَنتُکُم عَلی سَواءٍ وَ إِن أَدرِي أَ قَرِیب أَم بَعِیدٌ - یُوحی إِلَی أَنَّما إِلهُکُم إِله واحِدٌ فَهَل أَنتُم مُسلِمُونَ [ 108 ] -قرآن- 1
ما تُوعَدُونَ [ 109 ] إِنَّه یَعلَم الجَهرَ مِنَ القَول وَ یَعلَم ما تَکتُمُونَ [ 110 ] وَ إِن أَدرِي لَعَلَّه فِتنَۀٌ لَکُم وَ مَتاع إِلی حِین [ 111 ] قالَ رَب احکُم
348- بِالحَق وَ رَبُّنَا الرَّحمن المُستَعان عَلی ما تَصِفُونَ [ 112 ] -قرآن- 1
ترجمه
- روز که در هم پیچیم آسمانرا مانند درهم پیچیدن طومار را براي نوشتجات چنانچه ابتدا نمودیم به اوّل آفرینش باز گردانیم آنرا
وعدهئی بعهده ما است همانا مائیم بجا آورندگان و بتحقیق نوشتیم در زبور بعد از موجب تذکر آنکه زمین را ارث میبرند بندگان
من که شایستگانند همانا در اینکه هر آینه کفایت وصول بمطلوب است براي گروه عبادت کنندگان و نفرستادیم تو را مگر رحمتی
براي جهانیان بگو جز اینکه نیست که وحی میشود بسوي من که نیست خداي شما مگر خداي یگانه پس آیا هستید شما منقادان
پس اگر روي گردانند بگو اعلام کردم بشما یکسان و نمیدانم آیا نزدیک یا دور است آنچه وعده داده میشوید همانا او میداند
آشکار از گفتار را و میداند آنچه را پنهان میدارید و نمیدانم شاید آن آزمایشی باشد براي شما و بهره بردنی تا وقت مقرّري گفت
[ اي پروردگار من حکم کن بحق و پروردگار ما بخشنده است که یاري خواسته شده بر آنچه وصف میکنید. . [ صفحه 582
تفسیر
- خداوند متعال در روز قیامت صفحه آسمانرا که بمنزله طوماري است که در آن افعال بندگان نوشته و ثبت شده بهم میپیچد و
دفتر اعمال را جمع میفرماید و دیگر عملی از کسی پذیرفته نمیشود مانند نویسندهئی که بعد از تمام شدن نوشتنیها براي حفظ
آنمطالب صحیفه و طومار و نامه را به پیچد و جمع کند و بنابراین طی اضافه بمفعول خود که سجل است شده و محتمل است سجلّ
نام ملکی باشد که اعمال بندگانرا ثبت میکند و در وقت مقرّر آنرا جمع نموده و در پیشگاه الهی حاضر مینماید و بنابراین طی اضافه
بفاعل خود شده و در بعضی اخبار و از قمّی ره به اینکه معنی تصریح شده یا آنکه مراد از طی آسمان، فناء آن و تبدیل بدخان و
تحوّل زمین به نیران است و یوم ظاهرا ظرف است براي میعاد الهی که مستفاد از آیه قبل میباشد و محتمل است متعلّق بنعیده باشد و
خداوند بهمان کیفیّت که روز اوّل مردم را در شکم مادر برهنه و عریان و بدون همه چیز خلق فرموده بود ثانیا آنها را خلق و وارد
صحراي محشر میفرماید چنانچه در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل فرموده و تطوي بصیغه مجهول با تاء و السّماء
بضم و للکتاب بصیغه مفرد نیز قرائت شده و تفاوتی در معناي اصلی ندارد و خدا وعده فرموده چنین روزي را بیاورد وعده حتمی
که بر عهده خود قرار داده عمل بآنرا و البته بجا آورنده آن خواهد بود و زبور ظاهرا نام کتاب حضرت داود است و در قرآن و
اخبار ائمه اطهار به اینکه معنی تصریح شده و جاي تردید نیست و ذکر ظاهرا عبارت از تسمیه و تحمید و تمجید و دعا و ثناي الهی
صفحه 433 از 485
است و البته کتاب آسمانی مشتمل است بر اینکه معانی و بر احکام و معارف و مواعظ و نصایح که موجبات ذکرند و طبعا مقدّمند
اینها بر اخبار غیبیّه که نوعا کتب سماوي مشتمل بر آنها است لذا خداوند فرموده ما در زبور بعد از ذکر خدا و معارف حقّه که
موجبات تذکّر خلق است نوشتیم که روزي بیاید که زمین در تصرّف بندگان شایسته من در آید و دولتی جز دولت حقّه اسلامیّه
نباشد چنانچه در مجمع از عامّه و خاصه روایت نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که اگر باقی نماند از دنیا مگر
یک روز خداوند طولانی میفرماید آنروز را تا مبعوث فرماید مردي را از اهل بیت من که زمین را پر کند از قسط و عدل چنانچه پر
شده باشد از ظلم و جور و اینکه امر تاکنون روي نداده و البته بعد از اینکه روي خواهد داد و در [ صفحه 583 ] بعضی از روایات
اینکه باب بعد از ذکر اهل بیت من تصریح شده که نام او نام من است و در بعضی تصریح شده بآنکه او از اولاد فاطمه علیها السلام
است و محتمل است مراد از ذکر لوح محفوظ الهی باشد چنانچه بعضی گفتهاند خصوصا بمناسبت آنکه در آیه قبل ذکر صحیفه
آسمانی و پیچیده شدن آن شده بود و بنابراین مراد از زبور اینجا ممکن است جنس کتب منزله از جانب خدا بر انبیاء عظام باشد
چون اصل معناي زبور در لغت کتاب است و حاصل مفاد آیه آنستکه ما بعد از ثبت در لوح محفوظ در تمام کتب سماوي از قبیل
توریۀ و انجیل و صحف و زبور و فرقان و غیرها بشارت قدوم مهدي و پیروان او را دادیم و ممکن است مراد همان زبور حضرت
داود باشد چنانچه در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند از آنحضرت که مراد از ذکر و زبور در اینکه آیه
چیست فرمود ذکر نزد خدا است و زبور کتاب داود علیه السّلام است و هر کتابیکه نازل شده نزد اهل علم است که مائیم و
محتویات زبور که در روایات ذکر شده عبارت است از توحید و تمجید و تحمید و دعا و اخبار از پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم و امیر المؤمنین و ائمه از ذریه آندو و اخبار رجعت و ذکر امام زمان علیه السّلام و قمی ره نقل فرموده که کتب سماوي تمامی
ذکر خدا است و بندگان شایسته خدا قائم آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اصحاب اویند و اقوال دیگري هم در تفسیر ذکر و
زبور در اینمقام نقل شده ولی چون مقبول نبود ذکر نشد و آنچه در قرآن ذکر شده از مواعظ و احکام و قصص و اخبار کافی است
براي رسیدن کسانیکه بندگی خدا را مینمایند از روي اخلاص که شیعیان ائمه اطهار علیهم السلام باشند بنهایت مقصود و منتهاي
مأمول خودشان در دنیا و آخرت چنانچه از امام صادق علیه السّلام نقل شده که مراد از قوم عابدین شیعیان ما میباشند و رحمت
بودن وجود مبارك حضرت ختمی مرتبت براي جهانیان واضح است چون اهل ایمان ببرکت وجود او بسعادت دنیا و آخرت
رسیدند و اهل کفر و نفاق باحترام بودن آنحضرت در میان آنان و مدارا نمودن او با آنها از عذابهاي گوناگون امم سابقه از قبیل
مسخ و خسف و غرق نجات یافتند و جان و مالشان محفوظ ماند علاوه بر آنکه میتوان گفت وجود او موجب سعادت دنیا و آخرت
تمام جهانیان بود منتهاي امر آنکه کسانیکه محروم از اینکه سعادت شدند خودشان موجب حرمان خود را فراهم نمودند با آنکه
حسن سلوك [ صفحه 584 ] او با دوست و دشمن مشهور و مسلّم نزد دوست و دشمن است در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله
و سلّم نقل نموده که چون اینکه آیه نازل شد از جبرئیل سؤال فرمود که آیا از اینکه رحمت چیزي بتو رسیده عرض کرد بلی من
میترسیدم از عاقبت امر خود و ببرکت تو ایمن شدم چون خداوند در قرآن از من تمجید فرمود بقول خود ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي العَرشِ
مَکِین و در احتجاج حدیث مف ّ ص لی از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که خلاصهاش بیان رحمت بودن وجود پیغمبر صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم است براي کفّار بلحاظ مدارا و حسن سلوك و صبر بر مصائب و تحمّل ناملایمات و تقاضا ننمودن نزول عذاب بر
آنها بخلاف سایر انبیاء علیهم السلام و مقتضاي رحمۀ للعالمین بودن پیغمبر اکرم آنستکه یک تکلیف سهل مطابق با عقل و فطرت
سلیم در بدو امر بیشتر بر مردم نفرماید لذا خداوند دستور فرموده که بفرماید جز اینکه نیست که وحی شده بمن که نیست خداي
شما مگر خداي یگانه که بیشریک و عدیل است چون مقصود اصلی از بعثت تمام انبیاء علیهم السلام توحید خدا بوده و بقیّه
معارف و احکام نسبت باین اصل اصیل فرع است و اگر کسی زیر بار اینکه اصل رفت ناچار باید تمام اصول و فروع را قبول کند
لذا شیخ استاد ما رحمه اللّه میفرمود اگر میتوانید خدا را قبول نکنید و الا مجبور میشوید تقلید مرا کنید چون اینکه فتح باب الزام
صفحه 434 از 485
بتمام معارف و احکام است و پیغمبر اکرم مأمور شده که از مردم بر اینکه اصل اقرار بگیرد و بفرماید آیا شما تسلیم دارید اینکه امر
مسلّم را بمقتضاي وحی الهی و عقل سلیم خودتان و حاضرید از عبادت بتها صرف نظر نموده با اخلاص بعبادت خدا مشغول شوید
و در مناقب از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد آنستکه آیا شما تسلیم دارید وصیّت را بعد از من و بنابراین اشاره است
بآنکه اگر توحید را پذیرفتید تا آخرین وصیّت مرا که ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام و موجب کمال دین است باید بپذیرید پس
اگر پذیرفتند و تسلیم شدند خوشا باحوال خودشان و اگر قبول نکردند و رو گردان شدند بگو من بتمام مردم از عرب و عجم و
وضیع و شریف و سیاه و سفید و دوست و دشمن و خودي و بیگانه یکسان و بدون تفاوت پیغام خدا را اعلام و ابلاغ نمودم و
نمیدانم وعده خدا که عذاب است نزدیک است یا دور چون نمیدانم قیامت چه وقت بر پا میشود تا بدانم کی وعده عذاب منجز
409 [ صفحه 585 ] میداند آنچه شما ناسزا و ناروا میگوئید در - میگردد ولی در هر حال میدانم منجز خواهد شد و خدا -قرآن- 368
باره من و پیروان من و آنچه را کتمان میکنید و اظهار نمینمائید از حق من و در دل جاي میدهید از کینه و الحاد و نفاق با من و
پیروانم و نمیدانم اینکه مهلت چند روزه که خدا در دنیا بشما داده براي آنستکه استحقاق شما براي عذاب کامل گردد یا معلوم شود
که بعد از اینکه چه میکنید چون محتمل است روزي متنبّه و پشیمان شوید و اسلام بیاورید و در هر حال خدا میخواهد چندي بهره
برداري کنید از نعم موقت دنیا بعد تکلیف شما را معلوم کند که جهنمی هستید یا بهشتی و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در
اینکه حال از خداوند مسئلت نمود که حکم فرماید میان او و دشمنانش بحق و عدل چون احکم الحاکمین او است و جمعی از قرّاء
قل بصیغه امر قرائت نمودهاند و بنابراین دستور الهی است بآنحضرت که از خدا بخواهد در باره آنها حکم فرماید بحق و عدل یا
بچیزي که آشکار کند حق را و مؤیّد اینمعنی است که میفرماید پروردگار ما بخشنده است یعنی بمسلمانان نصرت میدهد و کمک
خواسته میشود از او بر آنچه شما توصیف میکنید از غلبه خودتان و محو آثار اسلام چون کفار از اینکه قبیل دعاوي داشتند علاوه بر
زخم زبانها که میزدند لذا خداوند نصرت داد اسلام را بدعاي آنحضرت و محو فرمود آثار شرك را از موطن او که مکّه معظّمه و
نواحی آن بود بفاصله کمی که عادتا براي احدي میسور نبود چون از خدا کمک خواست و بغیر او متوسل نشد و بعضی یصفون
بصیغه مغایب قرائت نمودهاند از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که هر کس سوره انبیاء را از روي محبّت بآن بخواند مانند
کسی است که رفیق پیغمبران باشد در بهشت و در دنیا بچشم مردم با هیبت و بزرگی زیست نماید و الحمد للّه رب العالمین. [
[ صفحه 586
سوره حج